به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه هم میهن، آذرماه 1402 و شب سرشماری حیات‌وحش «تنگ‌صیاد» است و محیط‌بان منصوری و دو نفر دیگر از محیط‌بان‌های پاسگاه ایرانچه، برای گشت‌زنی وارد منطقه می‌شوند.

هنوز چندماهی باقی مانده که آخرین شکارچی دستگیر شود و گشت‌زنی‌ها بیشتر از همیشه ادامه دارد. محیط‌بان‌ها تا ساعت ۱۲ در خاکریزی همان حوالی می‌مانند تا شاید رد یک شکارچی زده شود، نور یک خودرو را ببینند یا صدای پایی بشنوند. باید به سمت تنگ‌صیاد حرکت کنند و تا ساعت سه بامداد گشت‌زنی را ادامه دهند، اما چند دقیقه قبل از حرکت نوری در «تندوره» دیده می‌شود و از منطقه صدای تیر می‌آید.

منطقه گشت‌زنی محیط‌بان‌ها «تنگ‌صیاد» نزدیک فرخ‌شهر – از توابع چهارمحال و بختیاری- است که سال ۱۳۵۰ در فهرست مناطق حفاظت‌شده قرار گرفت. منطقه‌ای به وسعت ۲۷ هزارهکتار که چهار هزار هکتار آن پارک ملی است. دشتی بزرگ در میان صخره‌های زاگرسی که با فنس از منطقه مسکونی غرب آن جدا می‌شود.تا سال ۱۴۰۱ شکارچیان غیرمجاز شبانه و مسلح درگروه‌های چندنفره، با نورافکن و سلاح از همین استان یا حتی شهرهای دیگر به منطقه می‌رسیدند و شکار می‌کردند: قوچ، میش، کل و بز، عقاب و کبک.

دور بخشی از تنگ صیاد، جاده است؛ نقطه آسیب‌پذیر منطقه که گاهی شکارچی از همان‌جا وارد می‌شد و لابه‌لای صخره‌ها منتظر می‌ماند تا زمان کشتن برسد. شکارچی گاهی فقط برای شاخ‌های بلند قوچ می‌آمد و گاهی هم آنقدر شکار می‌کرد که دیگر نیازی به خرید گوشت نداشت.

خشکسالی و بیماری‌های حیات وحش هم کار را برای مراقبت از آنها سخت کرد و ۶۰ درصد از جمعیت ۶۸۰۰ رأسی آن کم شده بود و برف سنگین سال ۱۴۰۱ هم آمار تلفات را بیشتر کرد. گشت‌های شبانه از سال ۱۴۰۰ و بعد از تغییر رئیس محیط‌زیست استان شروع شد؛ شیفت‌های شبانه که از طلوع آفتاب تا اذان مغرب ادامه داشت و نیروهای نوبت دوم هم تا صبح و دور تا دور منطقه با گشت‌زنی بسته می‌شد.

رودررو با رگبار گلوله

محیط‌بان‌ها همیشه چراغ خاموش حرکت می‌کنند؛ درست مثل آن شب آذرماه که درگیری رودررو با شکارچیان در نیمه‌های شب آغاز شد و محیط‌بان مجتبی منصوری و همکار دیگرش، کنار خودروی گشت‌زنی پیاده حرکت می‌کردند و راه را به راننده نشان می‌دادند. گزارش صدای تیر که به رئیس منطقه می‌رسد، از پاسگاه مرکزی دوربین دید فرستاده می‌شود و محیط‌بان‌ها در مسیر شکارچی‌ها منتظر می‌نشینند؛ این‌بار حدس زدند که آنها از پشت کوه شیدان می‌آیند.

آن شب محیط‌بان منصوری پشت دوربین دید در شب بود؛ مثل همیشه که به دوربین‌کشی معروف است. شکارچی‌ها که می‌رسند محیط‌بان دیگری فرمان ایست را فریاد می‌زند و تیرهوایی شلیک می‌شود: «شکارچی‌ها شروع کردند به تیراندازی به‌سمت ما، باور کن فاصله خیلی کم بود. می‌خواستند تسلیم نشوند. بعد از چند دقیقه دوباره در باغ‌های اطراف گم شدند. دوباره پشت دوربین دید در شب نشستیم و ردشان را در همان باغ‌ها زدیم».

یک خودروی ال۹۰، شکارچی‌ها را سوار می‌کند و به سمت امامزاده سورک می‌برد، اما همانجا بازداشت می‌شوند: «آن شب برای بچه‌های ما خیلی سخت بود که کسی تیر نخورد و کشته نشود. شکارچی اسلحه کلاشنیکف دارد که غیرمجاز است و می‌خواهد به هر شکلی که شده دستگیر نشود. از یک طرف هم یک بز شکار شده و به جریمه‌اش فکر می‌کند. یا حتی ممکن است بومی اینجا باشد و دستگیر شدن برایش کسر شأن باشد. می‌خواهد هرجوری شده تسلیم نشود.» در یک‌سال گذشته که دوربین دید در شب به دست محیط‌بان‌های تنگ صیاد رسید، کارشان برای امن کردن منطقه راحت‌ترشد: «این کَل، قوچ و میشی که الان راحت‌تر پایین می‌آیند، بابت همین امنیتی است که پیدا کرده‌اند.»

منصوری این خاطره را وقتی تعریف می‌کند که نزدیک به کوه شیدان و پشت به منطقه ایستاده و از روزهای مواجهه با شکارچی‌ها می‌گوید. با دست، جایی را نشان می‌دهد که تصویری از یک میش و سه بره‌اش گرفت. منصوری شش سال پیش محیط‌بان تنگ صیاد شد و از همان زمان چشم‌هایش به دیدن قوچ و میش لابه‌لای صخره‌های شیدان و کوه‌های اطرافش عادت کرد. چند وقت پیش با محیط‌بان احمدی تصویری از یک پلنگ را در میان همین صخره‌های بلند ثبت کرده بود، روی همان کوه شیدان. محلی‌ها و محیط‌بان‌ها پلنگ زیاد دیده بودند ولی فرصتی برای عکس گرفتن نداشتند. شکارچی که در منطقه زیاد باشد امنیت پلنگ را به هم می‌زند و دیگر بیرون نمی‌آید: «هروقت آنها را ببینیم، عکس می‌گیریم. چشم‌مان به دیدن‌شان عادت کرده.»

چند دقیقه بعد از اینکه حرف‌هایش را تمام می‌کند، دسته‌های قوچ و میش و بره‌هایشان از لابه‌لای صخره‌ها بیرون می‌آیند و توی دشت به راه می‌افتند. چشم‌ کم‌کم به دیدن‌شان عادت می‌کند، ولی با دوربین راحت‌تر دیده می‌شوند. دسته‌های قوچ و میش کمتر با هم دیده می‌شوند، ولی در تنگ صیاد کنار هم هستند؛ فقط باید کمی صبر کرد و به چشم‌ها فرصت داد تا لابه‌لای صخره‌ها پیدایشان کند. گله‌ها به ماشین محیط‌بان‌ها عادت کرده‌اند و برای چریدن و آب خوردن پایین می‌آیند. سال قبل جمعیت زیادی سه‌قلویی‌زایی در منطقه گزارش شد و حالا بره‌های قوچ و میش کنار دسته‌های بزرگ در منطقه پیدا می‌شوند؛ در حال دویدن، آب خوردن یا رفتن پشت صخره‌ها.

اسلحه شکارچی‌ها همیشه پر است

محیط‌بان منصوری از شبی می‌گوید که سرما نفس محیط‎بان‌ها را گرفته بود و برای اینکه صدایی بلند نشود، دست‌وپای هم را گرم می‌کردند. سال قبل قرار بود در صحرای سفیددشت به دنبال شکارچی بروند و قبل از آن باران زده بود و فرصتی برای برداشتن لباس گرم نبود. محیط‌بان‌ها نزدیک منطقه‌ای بودند که شکارچی پنهان شده بود و از آن بیرون نمی‌آمد: «خدا شاهد است که بچه‌ها به‌خاطر شدت سرما بلند شده بودند و حرکت می‌کردند که گرم شوند. ما می‌دانیم که جلوی گلوله می‌رویم. وقتی نوری می‌بینیم، می‌دانیم که آنجا حلوا پخش نمی‌کنند و حتماً درگیر می‌شویم و امکان تیرخوردن وجود دارد اما باز هم می‌رویم.»

با دست صخره‌ای را نشان می‌دهد که گله‌ای از آن سرازیر شده‌اند که به سمت یک باغ و آبشخور بروند: «بچه عشایر بودم. وقتی کار را شروع کنی، عشق و علاقه هم پیدا می‌شود. کارهای دیگر هم بلدم، ولی اینجا را دوست دارم. اگر از نظر معیشت تامین شویم و نگرانی نداشته باشیم، همین‌جا می‌مانیم. از نظر حقوق و مزایا نسبت به کاری که انجام می‌دهیم، خیلی کم است. ما دیگر درگیر این کاریم، نمی‌توانیم شغل دوم داشته باشیم. چه کاری شروع کنیم که سه‌روز نبودنت را قبول کنند؟»

فقط ۳ گزارش تخلف

بعد از زمستان ۱۴۰۲ تقریبا دیگر شکارچی به منطقه نیامد. یک کیلومتر آن طرف‌تر روستا و منطقه مسکونی است که خودشان از تنگ صیاد مراقبت می‌کنند. حمزه فدایی ۳۷ ساله، دوسال پیش ریاست پارک ملی تنگ صیاد را پذیرفت و همیشه کنار محیط‌بان‌هایش در پنج پاسگاه منطقه حاضر است. آخرین شکارچی را اسفندماه سال قبل گرفتند، درست وقتی که آنقدر برف باریده بود که محیط‌بان‌ها به سختی حرکت می‌کردند: «یک‌سال بچه‌ها زحمت کشیدند و بی‌خوابی کشیدند که دیگر شکارچی پیدا نشد.»کنار نیروهایش، پای یکی از صخره‌ها ایستاده است تا گروهی را به سمت تنگ صیاد ببرد و گله‌های قوچ، میش، کَل و بز را نشان دهد. می‌گوید، از زمستان سال قبل تا امروز فقط سه‌مورد گزارش شکارچی داشتیم.

‌چند وقته شکارچی ندیدی؟

از زمستان پارسال تا الان.

‌کلا گزارشی نداشتید؟

سه‌مورد گزارش داشتیم.فدایی یکی از محیط‌بان‌هایش ـ عادل ـ را نشان می‌دهد که جای زخم یک میلگرد هشت سانتی‌متری توی پایش مانده: «شب درگیری نمی‌دانستم زخمش انقدر عمیق است. تا صبح دست‌مان بنده شده بود. هشت صبح او را بردیم دکتر که گفت پایش را به‌شدت آسیب زده است.» عادل می‌گوید، ما ابر را نشانه می‌گیریم.

فدایی از یکی از درگیری‌هایی طولانی می‌گوید که از 11 شب شروع می‌شود و تا صبح ادامه پیدا می‌کند. شکارچی‌ها را مجتبی منصوری با دوربین دید در شب دیده بود. ساعت دو آمدند پایین و همان ساعت یک بار درگیر شدند. فدایی و نیروهای دیگر که رسیدند گفتند اگر اینجا باشید شکارچی‌ها متوجه می‌شوند؛ چون ماشین شکارچی‌ها همان پایین ایستاده بود و گاهی نور یک موبایل در آن روشن می‌شد؛ یعنی داشت با کسی صحبت می‌کرد: «یک‌نفر دیگر هم 500 متر جلوتر در حال پیاده آمدن بود و هیچ‌چیزی در دستش نبود، ولی آن سه‌نفری که پشت سرش بودند هم اسلحه داشتند»؛ یک تیم مسلح روبه روی محیط‌بان‌ها. فدایی و نیروهایش، پیاده خودشان را به باقی نیروها رساندند. وقتی رسیدند یک‌بار پایین کوه شیدون و یک‌بار دیگر هم کمی آن‌طرف‌تر درگیر شدند تا آن شکارچی را دستگیر کنند.

‌از سلاح استفاده کردید؟

شکارچی‌ها سه اسلحه داشتند که دوتایش در ضامن بود و یک اسلحه از ضامن درآمده بود. سه تیر هوایی به آنها شلیک شد، آن هم زمانی که شکارچی‌ها تیراندازی را شروع کرده بودند و فقط برای اینکه بدانند محیط‌بان‌ها مسلح هستند. در تاریکی حرکت می‌کردند که محیط‌بان‌ها آن را دستگیر می‌کنند. اگر نورافکن روشن می‌کردیم، متوجه می‌شدند.

غافلگیری خیلی کمک می‌کند. بچه‌های ما نهایت احتیاط را می‌کنند که به کسی آسیبی نرسد. همان شب زمستان محیط‌بان‌ها سه‌بار با متخلف درگیر شدند و پنج کیلومتر بیرون از منطقه دستگیرش کردند: پنج نفر از بچه‌ها تکه‌وپاره شدند. اگر وجدان و شرافت در کار نباشد، چه کسی می‌رود و این کار را می‌کند؟ وقتی شکارچی را گرفتیم فقط 30 تا فشنگ داشت. 50-40 تا پوکه جمع کردیم. با خودش 70 تا فشنگ آورده بود. همه را که برای حیات‌وحش نمی‌آورد. پنج تای آن برای شکار است؛ 65 فشنگ را برای زدن ما آورده بود.

در تاریکی می‌آیند

همان شب زمستانی که فدایی از آن می‌گفت یک دسته متخلف پنج نفره وارد منطقه شدند و محیط‌بان‌ها سه بار با آنها درگیر شدند: «آنها می‌دانند که ما نمی‌زنیم، ولی ممکن است ما را بزنند. محیط‌بان نهایتاً تیر هوایی می‌زند. دوربین متخلف را گیر نمی‌اندازد، وقتی یک شکارچی گیر می‌افتد، پشت سرش چند محیط‎بان دلاور و باغیرت بوده‌اند.»

فدایی تعریف می‌کند که نیروهایش چطور با جان‌شان بازی می‌کنند: «شکارچی که اینجا می‌آید مسلح است. ما در دوربین دید در شب فیلمی داریم که سه متخلفند که دو اسلحه دارند. وقتی می‌آیند خشاب عوض می‌کنند و اسلحه کلاشینکف‌اش را دوباره پر می‎کند و چند فشنگ هم توی جیبش می‌گذارد.

پروتکل محیط‌بانی برای آنها تعریف کرده که اول ایست و اخطار بدهند و بعد تیرهوایی، ولی شکارچی مستقیم تیراندازی می‌کند: «اگر محیط‌بان شکارچی را بزند، مشخص است، ولی اگر آنها ما را بزنند نمی‌دانیم یقه چه کسی را بگیریم. ما متخلف داشتیم که در استان دیگری قتل انجام داده بود. او برای اینکه تسلیم نشود، هرکاری می‌کند. برای همین در شب متخلف گرفتن، سخت‌تر است. تو نمی‌دانی او کجاست؟ پارسال که 38 متخلف دستگیر شدند از شرف و غیرت محیط‌بان‌های اینجا بود. آن هم در استان ما که اسلحه با فرهنگ گره خورده.»

شکارچی‌ها در تاریکی فشنگ می‌اندازند. یکی از محیط‌بان‌ها می‌گوید، ما متخلفی گرفتیم که وقتی دستگیر شده بود، باز هم می‌خواست گلنگدن بکشد و تفنگش را مسلح کند: «هرطور که شده می‌خواهند فرار کنند.» او از همکارش می‌گوید که در زنجان با تیرخلاص، جانش را گرفته بودند، زخمی شده بود، ولی باز هم او را رها نکرده بودند.»

ثابت کن شکارچی اشرار بود

امین، محیط‌بان تنگ صیاد است که پنج سال پیش پایش تیر خورد و در تمام این سال‌ها نتوانست جانبازی خودش را ثابت کند. در آخرین نامه به او گفته بودند، کسانی که به تو تیراندازی کردند حتماً باید اشرار باشند. فدایی از زمانی تعریف می‌کند که او برای دستگیری یک شکارچی تیر خورد: «او در همین منطقه رفته بود متخلف بگیرد که تیر خورد. الان باید جانباز باشد و از مزایای آن استفاده کند.

می‌تواند بگوید من تیر خوردم، دیگر کوه نمی‌روم. کارهای جانبازی‌اش بعد از پنچ سال هنوز انجام نشده است. به یک محیط‌بان دیگر گفته بودند، کسی که تو را زده بگیر و بیاور: «قوانینی گذاشتند که حمایت نمی‌کند، ناقص است و مشکلات زیادی دارد. محیط‌بان را باید متفاوت‌تر از بقیه ببینند. چون کسی که من را با تیر می‌زند، می‌رود، من که او را نمی‌شناسم. این تنگ صیادی که بچه‌های من کار می‌کنند، غیرتی که به خرج می‌دهند، فداکاری که انجام می‌دهند، اصلاً در هیچ چارچوبی نمی‌گنجد. همکار من سه‌بار با شکارچی درگیر می‌شود، تکه‌وپاره می‌شود. تا پای جانش، پای وظیفه‌اش ایستاده. من همکاری داشتم که می‎گفت، این بزی که تیر خورده سه‌ساله است، بچه من هم سه‌ساله است. یک‌ماه آمد و رفت و آخر هم شکارچی‌اش را گرفت.»

حقوق باسابقه‌ترین محیط‌بان‌ها 15 تا 20 میلیون تومان است و این روایت را مرکز پژوهش‌های مجلس هم تایید کرده بود که در یکی از گزارش‌هایش اعلام کرد، محیط‌بانان با چالش‌هایی مانند بالا بودن سرانه حفاظتی ـ 10 برابر مقدار استاندارد ـ بالا بودن زمان خدمت با وجود دریافت نکردن حق‌الزحمه کامل اضافه‌کاری، محدودیت ارتقای شغلی به‌واسطه مدرک تحصیلی و کاهش امتیاز سختی شرایط کار در زمان بازنشستگی روبه‌رو می‌شود.

در کنار آن مشکلاتی در احراز شهادت و جانبازی، وضعیت نامناسب تجهیزات خودرویی، ارتباطات بیسیمی، کمبود تجهیزات و ادوات اطفای حریق، وضعیت ناکارآمد دریافت حق جیره‌های غذایی، تأخیر و ناقص پرداخت شدن حق‌الکشف‌ها، عدم برخورداری از معافیت مالیاتی حقوق دریافتی، اطاله دادرسی در پرونده‌های منجر به فوت متخلفان، اطاله دادرسی در رسیدگی به پرونده‌های متخلفان شکار و صید و عدم اختصاص اعتبار کافی برای پرداخت هزینه‌های دادرسی پیش روی آنهاست.

بازگشت زندگی

مرز منطقه حفاظت‌شده تنگ‌صیاد 73 کیلومتر است و غرب آن به مناطق مسکونی و روستاهای اطراف می‌رسد؛ از هر یک‌متر از منطقه حفاظت‌شده، یک شکارچی می‌تواند وارد شود، اما حالا حفاظت شده و کمتر از یک‌کیلومتر با مرز منطقه مسکونی فاصله دارد و در همین فاصله هم می‌شود حیات‌وحش را دید. اگر احساس خطر نکنند، خودشان را به پایین می‌رسانند. نام تنگ صیاد را از دره نزدیک آن گرفته‌اند و در سرشماری هفته قبل در دره مجاور 700 راس کَل، بز، قوچ و میش شمرده شد و حدود 250 گونه گیاهی دارد که چهار تا پنج گونه خاص همین تنگه است.

شیفت‌های شبانه محیط‌بان‌ها از مدت‌ها پیش آغاز شده بود؛ نوبت اول از طلوع آفتاب تا اذان مغرب و نوبت دوم هم از اوایل شب تا پیش از سحر و دور تا دور منطقه با گشت‌زنی بسته می‌شد. چند دوربین دید در شب برای منطقه خریده شد و چند دسته شکارچی شناخته‌شده منطقه با همین دوربین‌ها شناسایی شدند. کم‌کم در منطقه پیچید که دیگر نمی‌توان سمت تنگ صیاد رفت و شکار کرد. نیرو اضافه شد و به حدود 30 نفر رسید و دو رئیس منطقه تغییر کرد تا شرایط پایدار بماند.

منطقه پنج‌ پاسگاه دارد و ریاست آن فعلاً دست حمزه فدایی است. امسال سه‌قلوزایی در منطقه زیاد شد و اگر شرایط پایدار بماند، طی دو تا سه سال به آمار قبلی ـ یعنی 6800 راس حیات‌حش ـ می‌رسد که زمستان سال قبل بین 2400 تا 3000 مورد بود. روزهای آخر شهریورماه است؛ فصل زادوولد تمام شده، بره‌ها اردیبهشت‌ماه به دنیا آمده‌اند و لابه‌لای گله و بین صخره‌ها بالا و پایین می‌روند و حالا کف دشت از گَوَن پر است.

source

توسط salamathyper.ir