در سالهای اخیر، سینمای هالیوود بیش از پیش به سمت تولید فیلمهایی که بر اساس فرمولهای تکراری و دنبالههای پرفروش ساخته میشوند، حرکت کرده است. این تغییر باعث شده که فیلمنامههای اورجینال کمتر در میان آثار مطرح دیده شوند. اگرچه زمانی هالیوود بهعنوان مهد خلاقیت و نوآوری در صنعت فیلمسازی شناخته میشد، اما امروزه سیاستهای تجاری استودیوهای بزرگ، مسیر این صنعت را تغییر دادهاند. چرا سینمای هالیوود از داستانهای جدید و روایتهای جسورانه فاصله گرفته است؟ در اینجا 15 دلیل کلیدی که نشان میدهند چرا فیلمهای امروزی کمتر خلاقانه هستند را بررسی میکنیم.
۱- استودیوهای بزرگ به دنبال سود تضمینشده هستند
در دنیای مدرن فیلمسازی، ریسک مالی یکی از بزرگترین نگرانیهای استودیوهای بزرگ محسوب میشود. تهیهکنندگان ترجیح میدهند روی پروژههایی سرمایهگذاری کنند که قبلاً موفق بودهاند، مثل دنبالهها (Sequels)، بازسازیها (Remakes) و فیلمهای دنیای سینمایی (Cinematic Universes). این نوع فیلمها به دلیل پایگاه طرفداری قوی، فروش بلیت بالایی را تضمین میکنند و ریسک شکست مالی را کاهش میدهند. از این رو، فیلمنامههای اورجینال و ایدههای جدید معمولاً کنار گذاشته میشوند، چرا که احتمال موفقیتشان نامشخص است.
۲- الگوریتمهای دادهمحور جای خلاقیت را گرفتهاند
استودیوهای بزرگ امروزه از هوش مصنوعی (AI) و تحلیل دادههای کلان (Big Data Analytics) برای پیشبینی سلیقه مخاطبان استفاده میکنند. این فناوریها با بررسی روندهای فروش، بازخوردهای مخاطبان و عملکرد فیلمهای گذشته، به استودیوها پیشنهاد میدهند که چه نوع فیلمهایی بیشترین بازدهی مالی را خواهند داشت. نتیجه این فرآیند این است که فیلمهایی با فرمولهای ثابت و پیشبینیشده تولید میشوند و داستانهای خلاقانه که ممکن است از نظر آماری ریسک بیشتری داشته باشند، کنار گذاشته میشوند.
۳- نفوذ بیش از حد فیلمهای ابرقهرمانی و بلاکباسترها
فیلمهای ابرقهرمانی (Superhero Movies) مانند آثار دنیای سینمایی مارول (Marvel) و دیسی (DC) به چنان محبوبیتی دست یافتهاند که سایر ژانرهای سینمایی به حاشیه رانده شدهاند. این فیلمها که بودجههای عظیمی دارند، معمولاً بر اساس کمیکبوکها ساخته میشوند و به دلیل طرفداران زیادشان، ریسک تجاری پایینتری دارند. این روند باعث شده که استودیوها به جای حمایت از داستانهای اورجینال و خلاقانه، تمرکزشان را روی تولید فیلمهایی بگذارند که میتوانند چندین دنباله و اسپینآف (Spin-off) داشته باشند.
۴- سرویسهای استریم بازار سینما را تغییر دادهاند
با ظهور سرویسهای استریمینگ (Streaming Services) مانند نتفلیکس (Netflix)، آمازون پرایم (Amazon Prime) و دیزنی پلاس (Disney+)، نحوه تماشای فیلمها تغییر کرده است. استودیوهای سنتی در تلاشند که فیلمهایی بسازند که بتوانند مخاطبان را به سالنهای سینما بکشانند، در حالی که سرویسهای استریم بیشتر به فیلمهای سریالی و محتوای طولانیمدت اهمیت میدهند. این تغییر باعث شده که سینمای هالیوود بهجای تمرکز بر داستانهای تازه، روی تولید فیلمهای پر زرقوبرق و اکشنمحور که مناسب پردههای بزرگ هستند، تمرکز کند.
۵- سانسور و محدودیتهای سیاسی تأثیرگذار شدهاند
یکی از عوامل کمتر مورد توجه اما مهم در کاهش خلاقیت داستانی در هالیوود، فشارهای سیاسی و محدودیتهای سانسور (Censorship) است. بازار چین بهعنوان یکی از بزرگترین بازارهای جهانی برای فیلمها، تأثیر زیادی بر محتوای فیلمها گذاشته است. استودیوها برای اطمینان از فروش بالا در بازارهای بینالمللی، از پرداختن به موضوعات بحثبرانگیز خودداری میکنند و ترجیح میدهند فیلمهایی تولید کنند که با خطوط قرمز فرهنگی و سیاسی کشورهای مختلف هماهنگ باشند. این مسئله باعث کاهش تنوع و جسارت در فیلمنامهها شده است.
۶- ستارههای سینما دیگر مثل گذشته قدرت جذب تماشاگر ندارند
در دهههای گذشته، حضور یک ستاره سینما (Movie Star) مانند تام کروز (Tom Cruise)، برد پیت (Brad Pitt) یا آنجلینا جولی (Angelina Jolie) میتوانست تضمینکننده فروش بالای یک فیلم باشد. اما امروزه، این قدرت کاهش یافته و دیگر بازیگران به تنهایی نمیتوانند باعث موفقیت فیلمها شوند. دلیل این تغییر، گسترش فرانچایزهای بزرگ (Franchises) مانند مارول (Marvel) و جنگ ستارگان (Star Wars) است که در آنها شخصیتهای فیلم مهمتر از بازیگران هستند. استودیوهای هالیوود اکنون ترجیح میدهند روی داستانهای فرمولی و دنبالههای محبوب سرمایهگذاری کنند تا روی بازیگران خاص. این روند باعث شده فیلمنامههای خلاقانه که بر پایه شخصیتهای جدید و داستانهای تازه ساخته میشوند، کمتر شانس تولید داشته باشند. تماشاگران نیز به جای دنبال کردن بازیگران محبوب، به دنبال تجربه دنیاهای سینمایی گسترده (Cinematic Universes) هستند. بسیاری از فیلمهای مستقل و اورجینال که به ستارگان متکی هستند، در گیشه شکست میخورند. استودیوها نیز این شکستها را بهعنوان دلیلی برای پرهیز از ساخت داستانهای جدید میبینند. در نتیجه، صنعت سینما کمتر روی فیلمهای اورجینال سرمایهگذاری میکند و به جای آن روی نامهای برندشده تمرکز میکند.
۷- فیلمهای اورجینال در بازاریابی ضعیفتر از دنبالهها عمل میکنند
یکی از مهمترین مشکلات فیلمهای اورجینال (Original Movies)، ضعف آنها در کمپینهای بازاریابی (Marketing Campaigns) است. در حالی که دنبالهها و بازسازیها نیازی به معرفی گسترده ندارند، یک فیلم جدید و ناشناخته نیاز دارد که توجه مخاطبان را از ابتدا جلب کند. بازاریابی چنین فیلمهایی پر هزینه و پر ریسک است، زیرا استودیوها باید زمان و منابع زیادی صرف کنند تا داستان و شخصیتهای تازه را به مردم معرفی کنند. به همین دلیل، آنها ترجیح میدهند روی فیلمهایی سرمایهگذاری کنند که از قبل برند محسوب میشوند، مانند فیلمهای مارول (Marvel Movies) یا دنبالههای موفق قدیمی. حتی اگر فیلمهای اورجینال از کیفیت بالایی برخوردار باشند، رقابت آنها در گیشه با بلاکباسترهای بزرگ کار دشواری است. هزینه تبلیغات یک فیلم مستقل یا اورجینال گاهی میلیونها دلار است که در نهایت ممکن است بازدهی مناسبی نداشته باشد. این مسئله استودیوها را مجبور میکند که به سمت فیلمهایی بروند که کمتر نیاز به تبلیغات سنگین دارند. همین موضوع باعث میشود که فیلمهای اورجینال کمتر تولید شوند و فیلمهای دنبالهدار، با بازاریابی قدرتمندشان، بر بازار سینما تسلط پیدا کنند.
۸- کاهش نفوذ کارگردانهای مؤلف در صنعت سینما
در گذشته، کارگردانهای مؤلف (Auteur Directors) نقش مهمی در شکلگیری فیلمهای خلاقانه و خاص داشتند. فیلمسازانی مانند کریستوفر نولان (Christopher Nolan)، کوئنتین تارانتینو (Quentin Tarantino) و مارتین اسکورسیزی (Martin Scorsese) برای ایجاد داستانهای جدید و روایتهای منحصربهفرد شناخته میشدند. اما امروزه، استودیوها بیشتر به فیلمسازان قراردادی (Studio Directors) علاقه دارند که به جای اجرای دیدگاه شخصی، صرفاً دستورات استودیو را اجرا کنند. این کارگردانان معمولاً فیلمهایی میسازند که در چارچوب استانداردهای تجاری هالیوود قرار دارند و کمتر به دنبال نوآوریهای هنری هستند. در نتیجه، فیلمهای خلاقانه و شخصی که نیاز به آزادی عمل بیشتری دارند، کمتر فرصت تولید پیدا میکنند. کارگردانهایی که بخواهند به سبک خاص خودشان کار کنند، معمولاً مجبور به همکاری با استودیوهای مستقل یا سرویسهای استریم میشوند. در نتیجه، سینمای هالیوود به مرور شخصیت مستقل خود را از دست داده است و بیشتر به سمت تولیدات صنعتی و یکنواخت حرکت میکند.
۹- تغییر سلیقه مخاطبان و کاهش توجه به داستانهای پیچیده
امروزه مخاطبان سینما بیشتر به تجربههای بصری بزرگ (Spectacle Movies) علاقه دارند تا داستانهای پیچیده و شخصیتمحور (Character-Driven Stories). فیلمهایی که داستانگویی غیرخطی (Nonlinear Storytelling) یا روایتهای چندلایه دارند، معمولاً برای مخاطب عام چالشبرانگیزتر هستند و ممکن است در گیشه چندان موفق نباشند. به همین دلیل، استودیوهای هالیوود تمایل دارند فیلمهایی تولید کنند که بتوانند به سادگی درک شوند و برای تمام سنین و اقشار مخاطب جذاب باشند. این مسئله باعث شده که فیلمنامههای پیچیده که نیاز به درگیری ذهنی بیشتری دارند، کنار گذاشته شوند و فیلمهایی با ساختار ساده و پیشبینیپذیر بیشتر ساخته شوند. در نتیجه، داستانهای خلاقانه که بر روابط عمیق انسانی و سوالات فلسفی تمرکز دارند، کمتر در هالیوود دیده میشوند.
۱۰- تمرکز هالیوود بر بازارهای بینالمللی و تولید فیلمهای عامهپسند
هالیوود دیگر فقط برای مخاطبان آمریکایی (Domestic Audience) فیلم نمیسازد، بلکه هدف اصلی آن بازارهای جهانی (Global Box Office) است. فیلمهایی که در بازارهای بینالمللی مانند چین، هند و خاورمیانه موفق شوند، معمولاً فروش بسیار بالایی دارند. برای جذب مخاطبان این کشورها، استودیوها به دنبال تولید فیلمهایی هستند که دارای داستانهای ساده و قابل درک در سطح جهانی باشند. این موضوع باعث شده که فیلمها کمتر به موضوعات محلی، دیالوگهای پیچیده یا فرهنگهای خاص بپردازند. همچنین، بسیاری از موضوعات سیاسی و اجتماعی که ممکن است در برخی کشورها حساسیتبرانگیز باشند، از فیلمها حذف میشوند تا فروش جهانی آنها آسیب نبیند. در نتیجه، فیلمهایی که پتانسیل ایجاد بحث و چالشهای فکری دارند، کمتر ساخته میشوند و فیلمهایی که دارای فرمولهای اثباتشده و کلیشههای جهانی هستند، بیشتر روی پرده سینماها دیده میشوند.
۱۱- تأثیر سیاستهای استودیوها بر نویسندگی و تمرکز بر حقوق اقلیتها بهجای روایت طبیعی داستان
در سالهای اخیر، استودیوهای هالیوود بیشتر به سمت رعایت تنوع نژادی (Diversity) و حقوق اقلیتها (Minority Rights) در فیلمنامههای خود حرکت کردهاند. این تغییر، در نگاه اول مثبت به نظر میرسد، اما در بسیاری از موارد، منجر به تحمیل تغییرات غیرضروری در داستانها شده است. به جای اینکه شخصیتهای متعلق به اقلیتهای مختلف بهصورت طبیعی و منطقی در روایت حضور داشته باشند، استودیوها گاهی آنها را صرفاً به دلایل نمایشی (Tokenism) وارد داستان میکنند. این مسئله باعث شده که فیلمنامهنویسان احساس کنند که آزادی خلاقانهشان محدود شده است، چراکه باید به مجموعهای از دستورالعملهای نانوشته برای نمایش تنوع اجباری پایبند باشند. برخی از نویسندگان و کارگردانان معروف، مانند ریدلی اسکات (Ridley Scott) و مارتین اسکورسیزی (Martin Scorsese)، بارها نسبت به این رویکرد اعتراض کردهاند. داستاننویسی زمانی جذاب است که شخصیتها بر اساس نیاز داستان و منطق روایی شکل بگیرند، نه بر اساس فشارهای اجتماعی و رسانهای. برخی از مخاطبان نیز معتقدند که این تغییرات، بهجای ارتقای سطح کیفی فیلمها، باعث شده که روایتهای طبیعی سطحی و غیرواقعی به نظر برسند. از آنجا که فیلمنامهنویسان مجبور به رعایت این استانداردها هستند، بسیاری از آنها از ساخت داستانهای اورجینال و چالشبرانگیز فاصله گرفتهاند. نتیجه این روند، فیلمهایی است که در آنها شخصیتها و دیالوگها بیشتر جنبه نمایشی دارند تا روایتی قوی و جذاب.
۱۲- اقتباسهای سطحی و برداشتهای نادرست از شاهکارهای ادبی
هالیوود سابقه طولانی در اقتباس از آثار ادبی (Literary Adaptations) دارد، اما در سالهای اخیر، بسیاری از این اقتباسها به تغییرات غیرضروری و برداشتهای نادرست دچار شدهاند. استودیوهای فیلمسازی معمولاً برای جذب مخاطبان گستردهتر، داستانهای عمیق و پیچیده را سطحیسازی (Simplification) کرده و عناصر مهمی از روایت اصلی را حذف میکنند. بسیاری از آثار کلاسیک، مانند سه تفنگدار (The Three Musketeers) یا دراکولا (Dracula)، بارها با تغییرات افراطی بازسازی شدهاند که اغلب باعث نارضایتی طرفداران میشود. در برخی از اقتباسهای اخیر، استودیوها به جای حفظ فضای اصلی داستان، تلاش میکنند آن را با ارزشها و ایدئولوژیهای معاصر تطبیق دهند. این مسئله به ویژه در مورد سریالهای نتفلیکس (Netflix Originals) دیده میشود که گاهی برداشتهای آزاد از داستانهای کلاسیک را ارائه میدهند. به دلیل این رویکرد، بسیاری از آثار اقتباسی دیگر وفادار به منبع اصلی (Source Material) نیستند و بیشتر به یک برداشت مدرن و بازنویسیشده شباهت دارند. اقتباسهای موفق، مانند ارباب حلقهها (The Lord of the Rings)، نشان دادهاند که با احترام به داستان اصلی، میتوان یک فیلم یا سریال موفق ساخت. اما در هالیوود امروز، اقتباسها بیشتر به ابزاری برای تولید محتوای پرفروش و جنجالی تبدیل شدهاند تا احترام به ادبیات کلاسیک. این موضوع باعث شده که نویسندگان و فیلمسازان مستقل، کمتر به سمت اقتباسهای وفادارانه بروند، زیرا استودیوها اصرار دارند روایتهای اصلی را به دلخواه خود تغییر دهند.
۱۳- ضعف در نوشتن فیلمنامههای اورجینال و فقدان نویسندگان جسور
فیلمنامهنویسی در هالیوود روزگاری یک هنر پرمخاطره و خلاقانه بود، اما امروزه نویسندگان بیشتر به فرمولهای از پیش تعیینشده تکیه میکنند. یکی از دلایل این تغییر، عدم حمایت استودیوها از فیلمنامهنویسان مستقل (Independent Screenwriters) است که ایدههای جدید و غیرمتعارف دارند. به جای خلق شخصیتهای جدید و داستانهای نو، بسیاری از نویسندگان مجبورند در چارچوبهایی بنویسند که مورد تأیید مدیران استودیو و پلتفرمهای استریم باشد. بسیاری از فیلمهای بزرگ امروزی، مانند بلاکباسترهای ابرقهرمانی، توسط تیمهای نویسندگی چندنفره (Writers’ Rooms) نوشته میشوند که تمرکزشان بیشتر بر فروش بالای فیلم است تا نوآوری در روایت. این روش باعث میشود که صدای فردی نویسنده از بین برود و فیلمنامهها بیشتر شبیه به یک محصول صنعتی باشند تا یک اثر هنری. فیلمنامهنویسان قدیمی، مانند چارلی کافمن (Charlie Kaufman) و پاول شرادر (Paul Schrader)، بارها از این موضوع انتقاد کردهاند و آن را نابودی خلاقیت در سینما دانستهاند. کاهش فیلمهای اورجینال به این معنی است که هالیوود به سمت تولید فیلمهای کلیشهای و بدون هویت منحصربهفرد حرکت میکند. به همین دلیل، بسیاری از فیلمنامهنویسان بااستعداد، ترجیح میدهند در پلتفرمهای مستقل کار کنند یا اصلاً به سراغ سینمای هالیوود نروند. در حالی که فیلمهایی مانند Pulp Fiction یا Eternal Sunshine of the Spotless Mind نشان دادهاند که فیلمنامههای خاص و غیرمعمول میتوانند موفق شوند، اما امروزه این نوع فیلمها کمتر شانس تولید دارند.
۱۴- رشد بیش از حد فیلمهای فرمولی و نبود ریسک در فیلمنامهها
فیلمنامههای امروزی هالیوود به شدت به فرمولهای امتحانشده و کلیشهای وابسته شدهاند. بسیاری از فیلمها دارای ساختار یکسان (Three-Act Structure)، شخصیتهای تکراری و پایانهای قابل پیشبینی هستند که کمترین چالش را برای مخاطب ایجاد میکنند. این مسئله باعث شده که فیلمسازان کمتر به سراغ داستانهای غیرمتعارف و ریسکپذیر بروند. فیلمهای مستقل که از این قواعد پیروی نمیکنند، معمولاً بودجههای اندکی دریافت میکنند و فرصت تبلیغات گسترده ندارند. نتیجه این روند، کاهش فیلمهایی است که بهدنبال ارائه ایدههای جدید و نوآوریهای روایی هستند. استودیوها فیلمهایی را ترجیح میدهند که به راحتی قابل فروش در بازارهای بینالمللی باشند و فاقد پیچیدگیهای روایی و احساسی زیاد باشند. به همین دلیل، در دهه اخیر کمتر شاهد فیلمهایی مانند Inception یا Fight Club بودهایم که با ساختار غیرخطی و داستانهای عمیق، مرزهای سینما را گسترش دادهاند.
۱۵- تمرکز بیش از حد بر جلوههای ویژه و کاهش اهمیت داستان
فیلمهای بلاکباستر امروزی بیش از هر زمان دیگری به جلوههای ویژه (VFX) وابسته شدهاند. بسیاری از فیلمهای پرفروش اخیر، مانند آواتار (Avatar) یا فیلمهای مارول، بیشتر بر تصاویر خیرهکننده و سکانسهای اکشن پرهزینه تمرکز دارند تا یک داستان قوی. استودیوها معتقدند که تماشاگران امروزی بیشتر به دنبال تجربه بصری هستند تا داستانگویی عمیق. این موضوع باعث شده که اهمیت فیلمنامهها کاهش پیدا کند و فیلمها بیشتر شبیه به نمایشهای دیجیتالی پرزرقوبرق باشند تا آثاری با روایت ماندگار.
این نوشتهها را هم بخوانید
source