در سال‌های اخیر، سریال‌های تلویزیونی مدرن به‌طور کامل ساختارهای سنتی روایت را تغییر داده‌اند و الگوهای قدیمی را کنار گذاشته‌اند. سریال‌های تلویزیونی یک و نیم دهه اخیر بیشتر روی شخصیت‌پردازی‌های پیچیده، روایت‌های غیرخطی و پایان‌های نامعلوم تمرکز دارند. بسیاری از آن‌ها از روی ضدقهرمان‌ها تمرکز می‌کنند و در آن شخصیت‌های اصلی، الزاما افراد خوب و مثبت نیستند. علاوه بر این، داستان‌گویی اپیزودی که در گذشته متداول بود، در حال جایگزین شدن با روایت‌های چندلایه و طولانی و پازلی شده است.
در ادامه، 10 دانستنی جالب درباره تأثیر سریال‌های جدید بر الگوهای روایی سنتی را با هم مرور می‌کنیم:

۱- ضدقهرمان‌ها جای قهرمان‌های سنتی را گرفتند

یکی از تغییرات بزرگ در سریال‌های تلویزیونی مدرن، جایگزینی شخصیت‌های ضدقهرمان (Antihero) به‌جای قهرمان‌های مثبت است. در گذشته، شخصیت‌های اصلی معمولاً آدم‌های خوب و اخلاق‌مداری بودند که با دشمنان بدذات مبارزه می‌کردند. اما امروزه، شخصیت‌هایی مانند والتر وایت در “Breaking Bad” یا تونی سوپرانو در “The Sopranos” نمونه‌های برجسته‌ای از ضدقهرمان‌هایی هستند که دارای ویژگی‌های اخلاقی خاکستری هستند. این شخصیت‌ها گاهی کارهای وحشتناکی انجام می‌دهند، اما همچنان مخاطبان به آن‌ها علاقه دارند و با آن‌ها همذات‌پنداری می‌کنند. سریال‌های تلویزیونی مدرن باعث شده‌اند که مرز میان خوبی و بدی از بین برود و بینندگان بیشتر روی انگیزه‌ها و تصمیمات شخصیت‌ها تمرکز کنند. این تغییر باعث شده است که داستان‌ها پیچیده‌تر شوند و مخاطبان دیدگاه‌های جدیدی نسبت به شخصیت‌های داستانی پیدا کنند.

۲- روایت‌های غیرخطی جای الگوهای کلاسیک را گرفتند

در سریال‌های قدیمی، داستان‌ها معمولاً روایت خطی (Linear Narrative) داشتند که از ابتدا به انتها پیش می‌رفت. اما در سریال‌های تلویزیونی مدرن، استفاده از روایت غیرخطی (Nonlinear Narrative) بسیار رایج شده است. سریال‌هایی مانند “Westworld” یا “Dark” از روایت‌های پیچیده‌ای استفاده می‌کنند که شامل پرش‌های زمانی، داستان‌های موازی و تغییرات ناگهانی در روایت هستند. این نوع روایت، بینندگان را مجبور می‌کند که به‌طور فعال درگیر داستان شوند و به جزئیات بیشتری توجه کنند. برخی از سریال‌ها حتی از روش روایت چندگانه استفاده می‌کنند که یک داستان را از دیدگاه‌های مختلف روایت می‌کند. این تغییرات باعث شده است که سریال‌های تلویزیونی مدرن به تجربه‌ای هوشمندانه‌تر و چالش‌برانگیزتر برای مخاطبان تبدیل شوند.

۳- قالب‌های اپیزودیک جای خود را به داستان‌های پیوسته دادند

در گذشته، بیشتر سریال‌های تلویزیونی از فرمت اپیزودیک پیروی می‌کردند، یعنی هر قسمت یک داستان مستقل داشت و نیازی نبود که بینندگان قسمت‌های قبلی را دیده باشند. اما در سریال‌های تلویزیونی مدرن، این الگو تغییر کرده و به روایت‌های پیوسته تبدیل شده است. سریال‌هایی مانند “Game of Thrones” یا “Stranger Things” دارای داستان‌هایی هستند که در چندین فصل ادامه می‌یابند و هر قسمت بخشی از یک روایت بزرگ‌تر را تشکیل می‌دهد. این تغییر باعث شده که بینندگان احساس کنند که در حال تماشای یک رمان تصویری چندفصلی هستند، نه یک سریال معمولی. همچنین، این روش باعث ایجاد هیجان بیشتر و افزایش تعامل بین مخاطبان شده است، زیرا هر قسمت به‌عنوان یک پازل در داستان کلی عمل می‌کند.

۴- پایان‌های باز جای پایان‌های قطعی را گرفتند

یکی دیگر از تغییرات بزرگ در سریال‌های تلویزیونی مدرن، استفاده از پایان‌های باز (Open Endings) به‌جای پایان‌های قطعی و مشخص است. در گذشته، سریال‌ها معمولاً دارای پایانی مشخص و نهایی بودند که تمامی خطوط داستانی را جمع‌بندی می‌کرد. اما امروزه، بسیاری از سریال‌ها بینندگان را با سؤالات بی‌پاسخ و تئوری‌های مختلف رها می‌کنند. سریال‌هایی مانند “Lost” و “The Leftovers” نمونه‌هایی از این رویکرد هستند که در آن‌ها پایان‌بندی داستان به تفسیر بیننده وابسته است. این روش باعث می‌شود که سریال‌ها بحث‌برانگیزتر شوند و مخاطبان را وادار به تفکر و تحلیل کنند. همچنین، پایان‌های باز به نویسندگان این امکان را می‌دهند که در آینده، سریال را با دنباله‌های احتمالی ادامه دهند.

۵- پلتفرم‌های استریمینگ، روایت‌های تلویزیونی را متحول کردند

ظهور پلتفرم‌های استریمینگ یا پخش جاری اینترنتی مانند Netflix، Amazon Prime و Disney+ باعث شد که نحوه روایت در سریال‌ها به‌طور کامل تغییر کند. در گذشته، سریال‌های تلویزیونی باید به فرمت‌های شبکه‌های کابلی پایبند می‌بودند و داستان‌ها را در قالب‌های مشخص و محدود ارائه می‌دادند. اما امروزه، پلتفرم‌های استریمینگ به سازندگان آزادی بیشتری برای طراحی داستان‌های غیرمتعارف داده‌اند. دیگر نیازی به پایبندی به زمان‌بندی‌های ۴۵ دقیقه‌ای یا اپیزودهای هفتگی نیست و سریال‌ها می‌توانند با طول و ریتم دلخواه خود ساخته شوند. همچنین، بینج واچینگ (Binge-Watching) یا تماشای چندین قسمت پشت سر هم باعث شده است که داستان‌گویی تلویزیونی به سمت ساختارهای سینمایی‌تر و پیچیده‌تر حرکت کند. پلتفرم‌های دیجیتال امکان آزمایش با سبک‌های جدید روایت را فراهم کرده‌اند و به سازندگان اجازه داده‌اند که قوانین سنتی تلویزیون را کنار بگذارند.

۶- سریال‌های نواز سبک سینمایی استفاده می‌کنند

یکی از ویژگی‌های سریال‌های تلویزیونی نو این است که از لحاظ بصری و روایی، شباهت زیادی به فیلم‌های سینمایی پیدا کرده‌اند. در گذشته، سریال‌ها معمولاً با دوربین‌های ثابت و نماهای ساده ساخته می‌شدند، اما امروزه از فیلم‌برداری سینمایی، لنزهای خاص و جلوه‌های ویژه پیشرفته استفاده می‌شود. سریال‌هایی مانند “Mindhunter” یا “True Detective” نمونه‌های بارزی از این تغییر هستند که از نورپردازی سینمایی و قاب‌بندی‌های حرفه‌ای بهره می‌برند. همچنین، تدوین و حرکت دوربین در سریال‌های مدرن بسیار پیچیده‌تر از گذشته است و اغلب برای ایجاد تنش و جذابیت بیشتر، از تکنیک‌های سینمایی مانند لانگ‌شات، کلوزآپ‌های احساسی و صحنه‌های اسلوموشن استفاده می‌شود. این تغییر باعث شده است که بسیاری از کارگردانان سینمایی نیز به دنیای سریال‌سازی جذب شوند. به‌عنوان مثال، کارگردان‌هایی مانند مارتین اسکورسیزی و دیوید فینچر پروژه‌های تلویزیونی با کیفیت سینمایی ساخته‌اند. این تحول نشان می‌دهد که مرز بین سینما و تلویزیون در حال محو شدن است و تماشای سریال‌های تلویزیونی، تجربه‌ای نزدیک به فیلم‌های سینمایی را به مخاطبان ارائه می‌دهد.

۷- شخصیت‌های فرعی به‌اندازه شخصیت‌های اصلی اهمیت پیدا کرده‌اند

در سریال‌های تلویزیونی مدرن، شخصیت‌های فرعی تنها نقش مکمل ندارند، بلکه داستان‌های عمیق و مهمی دریافت می‌کنند. در گذشته، بیشتر تمرکز سریال‌ها بر روی شخصیت اصلی بود و سایر شخصیت‌ها فقط برای پیشبرد داستان استفاده می‌شدند. اما امروزه، بسیاری از سریال‌ها به پرداخت دقیق شخصیت‌های فرعی اهمیت ویژه‌ای می‌دهند. در سریال‌هایی مانند “Stranger Things”، “Better Call Saul” و “The Wire”، شخصیت‌های فرعی داستان‌های مستقل، انگیزه‌های قوی و پیچیدگی‌های خاص خود را دارند. این رویکرد باعث شده است که دنیای سریال‌ها واقع‌گرایانه‌تر و عمیق‌تر به نظر برسد و بینندگان بتوانند با شخصیت‌های متعددی ارتباط برقرار کنند. در برخی موارد، شخصیت‌های فرعی آن‌قدر محبوب می‌شوند که سازندگان برای آن‌ها اسپین‌آف (Spin-Off) جداگانه‌ای می‌سازند. نمونه‌ای از این اتفاق را می‌توان در سریال “Breaking Bad” دید که شخصیت فرعی ساول گودمن به‌قدری مورد توجه قرار گرفت که سریال اختصاصی خود را دریافت کرد. این روند نشان می‌دهد که سریال‌های مدرن دیگر تنها بر روی یک شخصیت مرکزی تمرکز نمی‌کنند و داستان‌ها را در لایه‌های مختلف روایت می‌کنند.

۸- ژانرهای ترکیبی جایگزین قالب‌های سنتی شدند

در گذشته، سریال‌های تلویزیونی معمولاً در ژانرهای مشخصی مانند درام، کمدی، اکشن یا علمی‌تخیلی ساخته می‌شدند. اما امروزه، بسیاری از سریال‌ها از ژانرهای ترکیبی (Hybrid Genres) استفاده می‌کنند که تلفیقی از چندین سبک مختلف است. برای مثال، سریال “Westworld” ترکیبی از علمی‌تخیلی، درام روانشناختی و وسترن است که به آن لایه‌های متعددی اضافه می‌کند. “Stranger Things” نیز نمونه‌ای از سریال‌هایی است که هم‌زمان از عناصر ترس، نوستالژی، علمی‌تخیلی و درام خانوادگی بهره می‌برد. این تلفیق ژانرها باعث شده است که مخاطبان با تجربه‌های جدید و غیرقابل پیش‌بینی مواجه شوند. همچنین، این روش به سریال‌ها اجازه می‌دهد که بتوانند طیف گسترده‌تری از مخاطبان را جذب کنند. برخلاف گذشته که هر سریال تنها در یک دسته‌بندی خاص قرار می‌گرفت، سریال‌های مدرن می‌توانند چندین حس و حال مختلف را در یک داستان ارائه دهند.

۹- دیالوگ‌ها پیچیده‌تر و واقع‌گرایانه‌تر شده‌اند

در سریال‌های تلویزیونی قدیمی، دیالوگ‌ها معمولاً ساده و مستقیم بودند و تنها برای انتقال اطلاعات یا پیشبرد داستان استفاده می‌شدند. اما در سریال‌های مدرن، دیالوگ‌ها نه‌تنها پیچیده‌تر شده‌اند، بلکه لحن و سبک آن‌ها واقع‌گرایانه‌تر و چندلایه‌تر شده است. سریال‌هایی مانند “Mad Men” یا “The Sopranos” نمونه‌های بارزی هستند که در آن‌ها مکالمات بین شخصیت‌ها دارای معانی پنهان، کنایه‌ها و بازی‌های زبانی هستند. بسیاری از سریال‌های جدید از دیالوگ‌ها برای ساختن شخصیت‌ها و نشان دادن تضادهای درونی آن‌ها استفاده می‌کنند. در برخی موارد، یک جمله ساده می‌تواند لایه‌های عمیقی از احساسات و اطلاعات را منتقل کند که در گذشته به این میزان دیده نمی‌شد. همچنین، شخصیت‌ها در سریال‌های مدرن بیشتر از زبان محاوره‌ای و طبیعی استفاده می‌کنند که باعث می‌شود بینندگان احساس کنند که در حال گوش دادن به مکالمات واقعی هستند.

۱۰- بینندگان نقش فعالتری در تحلیل داستان دارند

یکی از تغییرات مهم در سریال‌های تلویزیونی مدرن این است که مخاطبان باید نقش فعالتری در درک و تحلیل داستان ایفا کنند. در سریال‌های سنتی، معمولاً داستان به‌صورت ساده و خطی روایت می‌شد و نیازی به تحلیل‌های عمیق از سوی بینندگان نبود. اما امروزه، سریال‌هایی مانند “Dark”، “Westworld” و “Black Mirror” از ساختارهای پیچیده و داستان‌های چندلایه استفاده می‌کنند که بینندگان را مجبور می‌کنند به‌دقت روی جزئیات تمرکز کنند. بسیاری از سریال‌های مدرن، سرنخ‌های پنهان، نمادگرایی و اشارات متعددی دارند که برای درک کامل داستان، نیاز به توجه عمیق دارند. حتی برخی از سریال‌ها به‌قدری پیچیده هستند که طرفداران آن‌ها پس از هر قسمت، تحلیل‌ها و نظریه‌های خود را در شبکه‌های اجتماعی به اشتراک می‌گذارند. این رویکرد باعث شده است که تماشای سریال‌ها از یک فعالیت منفعلانه، به یک تجربه فکری تبدیل شود و بینندگان تعامل بیشتری با داستان داشته باشند.


  این نوشته‌ها را هم بخوانید ​

source

توسط salamathyper.ir