اسم پروفسور بالتازار که می‌آید ما یاد کارتون پروفسور بالتازار می‌افتیم، اما پروفسور بالتازار نام رمانی اثر اونوره دو بالزاک هم است که امروز من در مسیر سفر به آن گوش کردم. کتاب نسبتا جذابی است. به خصوص برای کسانی که اهل دانش یا پیگیری دانش و کلنجارهای خلاقیت باشند و حتی درس‌هایی هم برای آنها می‌تواند داشته باشد.

لابد کمی تعجب می‌کنید که کتابی چنین قدیمی بتواند درس‌هایی برای این قشر داشته باشد؟!

پس برویم سراغ معرفی و بررسی و نقد این کتاب که خوشبختانه نسخه گویایش را به رایگان می‌توانید از ایران صدا گوش کنید.


معرفی اونوره دو بالزاک

اونوره دو بالزاک، نویسنده‌ی پرکار و مشهور فرانسوی، یکی از ستون‌های اصلی ادبیات قرن نوزدهم اروپا به حساب می‌آید. او در سال 1799 در شهر تور فرانسه به دنیا آمد و در 1850 درگذشت. بالزاک بیش از 90 رمان و داستان کوتاه نوشت. در آثارش او تلاش کرده بود  که پرتره‌ای کامل و گسترده‌ از جامعه‌ی فرانسه بعد از انقلاب. ترسیم کند.

نسل جدید شاید بالزاک را نشناسد، اما دست‌کم تا اواخر دهه 60 کتاب‌های او در کتابفروشی‌های شهرستان‌ها فراوان بود. اولین کتابی که از او خواندم زنبق دره بود و بعد بابا گوریو (نسخه خلاصه شده) و بعد چرم ساغری.

زندگی خود بالزاک هم پر است از شکست‌های مالی، فراز و نشیب‌های عشقی و تلاش خستگی‌ناپذیر برای نوشتن . سبک نگارش او بسیار توصیفی و دقیق است و از رئالیسم و روان‌شناسی شخصیت‌ها بهره‌ی فراوان می‌برد. بالزاک بسیاری از شخصیت‌های داستان‌هایش را در آثار مختلفش تکرار کرد، طوری‌که گویی دنیایی زنده و تنفس‌کننده ساخته بود. او روی نویسندگان بعدی مثل مارسل پروست، داستایوفسکی، زولا و حتی نویسندگان معاصر تأثیر عمیقی گذاشت. درون‌مایه‌های آثار او معمولاً حول جاه‌طلبی، قدرت، پول، عشق و سقوط اخلاقی بود. منتقدان، او را پدر رئالیسم در ادبیات مدرن می‌دانند.

بالزاک به خاطر نثر موشکفانه ، شخصیت‌پردازی قوی و شناخت عمیقش از جامعه‌ی بورژوایی فرانسه معروف شد. او برخلاف بسیاری از نویسندگان زمان خود، به طبقات پایین و زوایای تاریک روح انسان توجه می‌کرد. بسیاری از شخصیت‌های او از مردم معمولی با آرزوهای بزرگ بودند. او توانست با مهارت، ارتباط میان روان انسان، جامعه و ساختارهای قدرت را نشان دهد. آثارش مانند آیینه‌ای دقیق، نمایی واقعی از فرهنگ، اقتصاد و اخلاق فرانسه را نشان می‌دهند. بالزاک خود را نویسنده‌ای متعهد می‌دانست که می‌خواست جامعه را همان‌طور که هست، با تمام تناقض‌ها و زشتی‌هایش، به تصویر بکشد. برای همین هم بود که نوشتن برایش مثل اعتراف، مثل جنگیدن و مثل ایثار بود. او شب‌ها با قهوه و شمع، ساعت‌های بی‌پایان می‌نوشت و اصلاح می‌کرد. تلاشش نه‌فقط برای خلق رمان، بلکه برای ایجاد تاریخ زنده‌ای از زمان خودش بود. این‌همه فداکاری باعث شد بالزاک در ادبیات جایگاهی یگانه داشته باشد.

خلاصه داستان کتاب «پروفسور بالتازار»

رمان «پروفسور بالتازار» داستان یک دانشمند نابغه ولی منزوی به نام بالتازار کلستوس است که در شهر کوچک لود در بلژیک زندگی می‌کند. بالتازار مردی است نابغه اما درگیر وسواس فکری برای کشف راز مواد. او در راه رسیدن به این رویا، خانواده‌اش را فراموش کرده و ثروت‌شان را بی‌رویه خرج آزمایش‌های علمی می‌کرد. همسر مهربانش، ژوزفین، که دختر اشراف‌زاده‌ای بوده، شاهد فروپاشی آرام خانه و خانواده‌شان شد. دخترانشان نیز در سکوت و رنج، فقر را تحمل کردند و پدر را همچنان عاشقانه دوست داشتند.

بالتازار، غرق در دنیای درونی و معادلات علمی‌اش، حتی متوجه نمی‌شود که چه آسیب‌هایی به اطرافیانش وارد کرده می‌کند. با گذشت زمان، بدهی‌ها انباشته شدو دوستان و اطرافیان به دشمن بدل شدند. با این‌حال، بالتازار از مسیر خود باز نگشت، چرا که ایمان داشت به کشف بزرگ‌تری نزدیک شده. او دانش را در چنان جایگاهی می‌دانست که به او مقامی شبه‌خدایی بتواند بدهد.

در این بین، ژوزفین همواره با فروش دارایی‌های باارزش و گرو گذاشتن آنها و بدهی و استفاده از روابط خانوادگی، در پی تامین مخارج خانواده و خرید تجهیزات عجیب‌وغریب همسرش بود…

داستان بالتازار، تنها روایت یک دانشمند نیست، بلکه قصه‌ی مرز باریک میان نبوغ و جنون است. بالزاک با مهارت تمام نشان می‌دهد که چگونه ایده‌های والا می‌توانند زندگی واقعی را نابود کنند. خانواده‌ی بالتازار نماد قربانیان رؤیاهای بزرگ و بی‌رحم هستند. او در عین حال که شخصیتی تحسین‌برانگیز است، انسانی خطرناک هم هست. داستان ما را با این سوال روبرو می‌کند که ارزش یک کشف علمی چقدر است اگر در مسیرش، زندگی‌های واقعی تباه شوند؟ شخصیت بالتازار نه سیاه است و نه سفید، بلکه خاکستری، پیچیده و دردناک است. خواننده در پایان نمی‌داند باید برایش دل بسوزاند یا از او خشمگین باشد. این دوگانگی، قدرت روایت بالزاک را نشان می‌دهد.

نقد و بررسی کتاب

کتاب «پروفسور بالتازار» در نگاه اول داستان یک نابغه‌ی علمی به نظر می‌رسد، اما در عمق خود، بازتابی از تعارض میان عقل و احساس است. بالتازار درواقع تجسم انسانی است که دانش را تا حد پرستش بالا برده و در این راه، همه‌چیز را قربانی می‌کند. بالتازار فراتر از زمان خود می‌اندیشد، اما نمی‌تواند عاطفه و مسئولیت‌پذیری را درک کند. این شکست شخصیتی، همان نکته‌ای است که بالزاک با زبان داستانی به ما یادآوری می‌کند. علم بدون اخلاق و انسان‌دوستی، یک شمشیر دو لبه است. بالتازار شاید به حقیقتی علمی می‌خواست نزدیک شود، اما در حقیقت انسانی، شکست خورده بود و این شکست، پایه‌ی اصلی تراژدی رمان است.

یکی از نکات برجسته در داستان، سبک روایت چندلایه‌ی بالزاک است که همزمان چند مسیر احساسی و فکری را پی می‌گیرد. او نه‌فقط بالتازار، بلکه همسر، دختران و اطرافیان را هم با دقت روان‌شناسی کرده است. شخصیت ژوزفین، نمونه‌ای از مادر سنتی، فداکار و دردمند است. دخترانش نماد امید، پایداری و عشق بدون قید و شرط هستند. این تقابل میان زنانی که در دنیای احساس و وظیفه زندگی می‌کنند با مردی که در آسمان عقل و آزمایش سیر می‌کند، تضادی جذاب و دردناک می‌سازد.

بالزاک نمی‌خواهد علم را محکوم کند، بلکه می‌خواهد نشان دهد علم در خلأ انسانی، بی‌معناست. داستان از جنبه‌ی اجتماعی نیز نقد طبقه‌ی بورژوا را در خود دارد؛ جایی که آبرو، احترام و ظاهر در آن مهم‌تر از حقیقت است. سقوط مالی خانواده‌ی بالتازار، استعاره‌ای از فروپاشی آرمان‌های این طبقه در برخورد با واقعیت است.

در سطح مفهومی، بالتازار بازتاب چهره‌ای از انسان مدرن است که به دنبال «راز هستی» است اما در این مسیر، از خود و دیگران غافل می‌شود. داستان این سوال را مطرح می‌کند: آیا رسیدن به دانش مطلق، ارزش از دست دادن همه‌چیز را دارد؟ پاسخ رمان نه قاطعانه مثبت است، نه منفی. این ابهام، نقطه‌ی قوت اثر است و خواننده را به تفکر وا‌می‌دارد.

کتاب از نظر تاریخی هم حائز اهمیت است، چون نگاه بالزاک را به علم، دین، و جامعه‌ی پس از انقلاب فرانسه بازتاب می‌دهد. در دوره‌ای که علم در حال پیشرفت سریع بود، بالزاک همچنان دغدغه‌ی اخلاق و انسانیت را فراموش نمی‌کرد. بالتازار در واقع نماد برخورد سرد علم با گرمای زندگی روزمره است. حتی می‌توان گفت او نوعی دانشمند فاوستی است؛ کسی که روحش را به بهای کشف حقیقت می‌فروشد. این تشبیه، ریشه در سنت‌های ادبی اروپایی دارد و بالزاک با مهارت آن را در قالب شخصیت بالتازار پیاده کرده.

از بعد استارت‌آپی و خلاقیت هم می‌توان به کتاب نگاه کرد. مثلا می‌توان این نگاه را داشت که برای توسعه انقلابی‌ترین فناوری‌ها هم باید طرح و سیاست بازاریابی و بودجه‌ای داشت و معمولا باید مسیر پیشرفت طوری باشد که بتواند گام به گام از پس هزینه‌ای تحقیق برآید. والا تعداد ایده‌های انقلابی شکست‌خورده از نظر اقتصادی واقعا زیادند. ایده‌هایی که شاید سال‌ها و دهه‌ها بعد کسی پیدا خواهد شد که نسخه‌های اصلاح‌شده آن را در اکوسیستم اقتصادی – اجتماعی مساعد، نهایی خواهد کرد.

source

توسط salamathyper.ir