فلور فورچونِه، کارگردان فرانسویای که پیشتر با ساخت موزیکویدئوهای نوآورانه در دنیای تصویر شناخته شده بود، در نخستین تجربهی بلند خود، سراغ داستانی رفته که هم جسورانه است و هم نگرانکننده. فیلم «ارزیابی» The Assessment نه تنها اوج خلاقیت بصری فورچونه را به نمایش میگذارد، بلکه نشان میدهد او دغدغههای انسانی و فلسفی پیچیدهای را درک و بازآفرینی میکند. با اتکا بر فیلمنامهای از جان دانلی (John Donnelly) و زوج نویسندهٔ نل گارفَث-کاکس و دیو توماس (Mr. & Mrs. Thomas)، فورچونه داستانی پادآرمانشهری را روایت میکند که در آن، فرزندآوری دیگر حق نیست، بلکه پاداشی است مشروط به عبور از آزمونهایی غریب، روانفرسا و تلخ.
فیلم The Assessment از همان دقایق نخست، با طراحی صحنهای آیندهنگرانه و فیلمبرداری اتمسفریک، جهانی را خلق میکند که از شدت وسواس به بقای نظم و منابع، معنای زندگی را فراموش کرده است. اما آنچه این اثر را از دیگر آثار علمیتخیلی جدا میکند، حضور پررنگ اضطراب روانی در دل ظاهری براق و مینیمال است. این فیلم نه دربارهی تکنولوژی، بلکه دربارهی محدودیتهای وجدان انسانی در برابر قدرتِ بیپاسخ است. و در نهایت، «ارزیابی» به تماشاگر خود یادآوری میکند که حتی پاکترین نیتها هم، اگر در مسیر ساختارهای بسته هدایت شوند، میتوانند به بیرحمترین کابوسها تبدیل شوند.
بازیگران اصلی فیلم The Assessment
الیزابت اولسِن (Elizabeth Olsen) در نقش «میا»
هیمش پاتِل (Himesh Patel) در نقش «آریان»
آلیسیا ویکَندِر (Alicia Vikander) در نقش «ویرجینیا»
بازیگران فرعی:
مینی درایوِر (Minnie Driver)
ایندیرا وارما (Indira Varma)
شارلوت ریچی (Charlotte Ritchie)
این ترکیب بازیگری، با اجرای پرتنش، کنترلشده و گاه بیقرار خود، بهطرزی تحسینبرانگیز، جوّ خفقانآور فیلم را به جان تماشاگر منتقل میکنند. هر بازیگر نمایندهی طیف خاصی از فروپاشی درونی است، از فروتنی علمی و ذهن تحلیلی گرفته تا قدرت پرابهامِ دولتمحور.
داستان فیلم «ارزیابی»: درونِ هفت روزِ جهنمی
میا و آریان، زوجی خوشبخت در جهانی آیندهنگر هستند. آنها در «دنیای نو» زندگی میکنند، جاییکه با مصرف یک داروی پیشرفته، پیری و مرگ تقریباً از بین رفتهاند. اما این بیمرگی، بهای سنگینی دارد: جمعیت باید تحت کنترل باقی بماند و فرزندآوری تبدیل به امتیازی نادر شده است. برای بهدست آوردن این امتیاز، زوجها باید تحت نظارت مستقیم و سختگیرانهی یک مأمور دولتی، به نام «ارزیاب»، قرار بگیرند. ارزیاب در خانهشان زندگی میکند، به جزئیترین جنبههای رابطهشان دخالت میکند و رفتارهایی غیرقابلپیشبینی از خود نشان میدهد. در این میان، میا که دانشمند گیاهشناس است و آریان که در حال طراحی حیوانات مجازی برای جبران نابودی حیوانات واقعیست، تلاش میکنند آرامش و عقلانیت خود را حفظ کنند. اما با گذشت هر روز، خطوط میان واقعیت، نقشبازی و جنون، بیشتر از پیش محو میشوند. و سؤال اصلی این است: واقعاً چه چیزی قرار است در این آزمون سنجیده شود؟
با ورود ویرجینیا، ارزیاب دولتی، نظم روانی خانه بههم میریزد. او با ظاهری شبیه معلمهای دبستانی و رفتاری خشک اما مرموز، هیچ توضیحی درباره معیارهای داوریاش نمیدهد. در یک روز، او با دقت یک دانشمند، رفتار زوج را زیر نظر میگیرد و روز دیگر با جیغزدن، قهر کودکانه و گریه، نقش کودکی را بازی میکند که دنبال «مامی» و «ددی» میگردد. این آزمون نه تنها جسم و روان آنها را خسته میکند، بلکه رابطهی میانشان را نیز در معرض ترک و شکاف قرار میدهد. از آنها خواسته میشود خانهای برای کودک بسازند، مهمانی شام برگزار کنند، با ترومای روحی ویرجینیا کنار بیایند و حتی رفتارشان هنگام رابطهی جنسی مورد ارزیابی قرار میگیرد. طی این هفت روز، آریان دچار شک میشود که آیا اصلاً فرآیند ارزیابی واقعیست یا یک شکنجهگاه زیباست؟ در مقابل، میا با زنی روبهرو میشود که شاید نه فقط مأمور، بلکه آیینهای از خاطرات و زخمهای کودکی خودش باشد. در پایان هفته، وقتی همهچیز به نقطهی فروپاشی رسیده، آنها با یک تصمیم نهایی روبهرو میشوند که فقط به «حق» فرزند داشتن مربوط نیست، بلکه به معنای انسانبودن هم گره خورده است.
فیلمی اقتباسی نیست، اما به طرز عجیبی آشناست
جهانسازی و ایدههای درون آن بهشدت یادآور ترکیب چند اثر ادبی و سینمایی مشهور است. شباهتهایی با «دنیای قشنگ نو» (Brave New World)، «تئورما» (Teorema)، و حتی سریال «بازی مرکب» (Squid Game) در آن دیده میشود. اما نقطهی قوت فیلم در آن است که از این شباهتها عبور میکند و به زبان تصویری خاص خود میرسد. این اثر با آنکه اقتباسی نیست، از جنس آن داستانهای ترسناک علمیتخیلیست که بیشتر از آینده، درباره زمان حال حرف میزنند. گویی جهانِ فردا فقط پسزمینهایست برای اینکه نشان دهد چگونه رابطه، معنا، و فرزندآوری در جهان امروز هم در معرض تفسیر و تسلط بیپایان قرار گرفتهاند. فیلمنامهنویسان بدون تکیه به منبع خاص، جهانی «ممکن» ساختهاند؛ جهانی که سرد و محاسبهگر است، اما عجیبوار انسانی و دردآور باقی مانده.
ویژگیهای منحصربهفرد فیلم: تلاقی زیباشناسی با روانشناسی
یکی از ویژگیهای درخشان فیلم «ارزیابی»، طراحی صحنه و نورپردازی آن است که فضای کلی فیلم را در مرز میان واقعیت و رویا نگه میدارد. رنگهای خنثی و شیشهایِ خانه، در تضاد کامل با رفتارهای احساسی و گاه دیوانهوار ویرجینیا قرار میگیرند. موسیقی متن اثر نیز با تنهایی معلق و پرطنین، تماشاگر را در حس تعلیق دائمی فرو میبرد. فضای بسته و مینیمالیستی خانه، نمادی از ذهن بسته و قوانین غیرشفاف دنیای نو است. این ویژگیها باعث میشوند فیلم حس کابوسگونهای داشته باشد که هر لحظه ممکن است بیدار شویم… یا شاید هرگز نه. بازی آلیسیا ویکَندِر نیز فراتر از یک نقش معمول است: او در نقش ویرجینیا، گاه مادر است، گاه کودک، گاه دشمن، و گاه ناجی. در کنار اینها، انتخاب دقیق لباسها، لحن صحبتکردن و حتی چیدمان مبلمان، همه با دقت برای تقویت مفهوم کنترل و اضطراب طراحی شدهاند. این فیلم، بیشتر از یک داستان، یک تجربهی حسی-روانی است.
سکانسهای کلیدی: هفت روز، هفت زخم
هر روز از این ارزیابی یک تم و چالش خاص دارد که ذهن و روان شخصیتها را به لرزه میاندازد. در یکی از سکانسها، ویرجینیا ناگهان در نیمه شب با لباس خواب وارد اتاق خواب آنها میشود و ادعا میکند «بد خواب شده»؛ و حالا میخواهد با آنها در یک تخت بخوابد. این صحنه هم طنز تلخ دارد، هم لایههایی از فروپاشی مرزهای شخصی را بهتصویر میکشد. در سکانس دیگر، مهمانی شام برگزار میشود که در آن مینی درایور، مهمانی ناخوانده اما صریح، نظرات تندی درباره بچهداری بیان میکند که منجر به مشاجرهای سخت میشود. همچنین صحنهای هست که ویرجینیا با گریه و داد، وانمود میکند اسباببازیاش شکسته و از زوج میخواهد درستش کنند — آزمونی برای همدلی و مدیریت بحران. در لحظهای دیگر، زوج مجبور میشوند یک خانهٔ بازی درست شبیه لگو بسازند که یادآور شکنجههای روانی پیچیدهٔ دوران کودکستان است. همهٔ این صحنهها، آزمونی هستند تا زوج بفهمند «پدر و مادر شدن» فقط تولید مثل نیست، بلکه توانِ تحمل، درک، و حتی تحقیرشدن است.
مفهوم کنترل: آیا میتوان عشق را اندازه گرفت؟
یکی از ایدههای اصلی فیلم، نقدِ مفهوم «دولتِ کنترلگرِ خیرخواه» است. همانطور که در ادبیات سیاسی دیدهایم، گاه رژیمهایی که با شعار نظم، سلامت یا امنیت آمدهاند، دقیقاً همانهایی هستند که روابط انسانی را درهم میکوبند. در این فیلم، «حق بچهدار شدن» دیگر یک انتخاب طبیعی نیست، بلکه امتیازیست که باید با آزمون و تایید دولت بهدست آید. و این دقیقاً نقطهی انتقاد فیلم است: آیا میشود عشق، صبر، و دلسوزی را در قالب فرم و سوال ارزیابی کرد؟ آیا سیستم میتواند بفهمد که یک زوج واقعاً برای پدر و مادر شدن آمادهاند؟ یا همه این ارزیابیها فقط تلاشی برای حذف احساسات انسانی در جهانیست که با وسواس، بهدنبال بهرهوری و نظم است؟
روانشناسی زوجها: رابطه زیر فشار
طی فیلم، رابطهٔ میا و آریان از ظاهری آرام و بالغ به بحرانی روانی میرسد که تماشاگر را یاد واقعیترین مشکلات زناشویی میاندازد. نه خیانت هست، نه دعوای شدید، اما همین عدم قطعیت، فرسایش روانی، و فشار بیرونی باعث میشود آنها به تدریج به هم بیاعتماد شوند. گاه میا از آریان میپرسد: «تو چرا اینقدر راحتی باش؟»، و او جواب میدهد: «ما فقط داریم یه هفته دوام میاریم، نه جنگ میکنیم». این جمله ساده، قلب مفهومی فیلم است: آنها فقط میخواهند از آزمونی بگذرند، اما معلوم نیست آیا چیزی از خودشان باقی میماند یا نه. این فشار روانی، بهویژه از زاویهی جنسیتی هم قابل تحلیل است، چون نقشها بهسادگی جابجا نمیشوند و هر دو در موقعیتی قرار میگیرند که باید هم قوی باشند، هم دلسوز.
سبک بصری و فضاسازی: دنیایی که درخششاش درد دارد
کارگردان فیلم، فلور فورتونه (Fleur Fortuné)، با سابقهای درخشان در ساخت موزیکویدئو، بهخوبی میداند چطور از تصویر برای روایت استفاده کند. او با کمک فیلمبرداری خاص مگنوس یونک (Magnus Jønck) دنیایی خلق میکند که هم شفاف است، هم بسته. خانهی شیشهای زوج قهرمان، با چشمانداز دریایی، در ابتدا آرامش میدهد اما خیلی زود به زندانی طلایی تبدیل میشود. استفاده از رنگهای خنثی، نور مهآلود، و طراحی مینیمالیستی، حسی از انزوا، سکوت تحمیلی و تهیبودن به بیننده منتقل میکند. موسیقی متن امیلی لوینیز-فاروچ (Emilie Levienaise-Farrouch) هم بهجای اینکه احساس را بالا ببرد، سردی و بیزمانی را تقویت میکند. این انتخابها نشان میدهند فیلم نهتنها درباره آینده، بلکه درباره بیگانگی انسان امروز است. جایی که زیبایی هم میتواند خفقانآور باشد.
بازیهای ماندگار: ویکندر، اولسن و پاتل در اوج
آلیسیا ویکندر (Alicia Vikander) در نقش ویرجینیا درخشان است؛ او در این فیلم بهنوعی نسخهی وارونهی نقشش در فیلم «اکس ماکینا» (Ex Machina) را ایفا میکند. در آنجا یک ربات با ظاهری انسانی بود؛ اینجا انسانی با رفتارهای رباتوار، که ناگهان کودکصفت میشود. این تضاد را با ظرافت اجرا میکند، و هر حرکتش بیننده را سردرگم و مجذوب نگه میدارد. الیزابت اولسن (Elizabeth Olsen) با چهرهای آرام اما درونی آشفته، در نقش میا، حس زنی را منتقل میکند که همهچیز را از دست نداده، اما همهچیز را در حال ازدستدادن میبیند. هیمش پاتل (Himesh Patel) هم در نقش آریان، مردی مهربان و فروتن است که بهمرور درک میکند در مقابل سیستم، منطق و مهارت کافی نیست. تعامل این سه نفر، قلب تپندهٔ فیلم را شکل میدهد. نه فقط بهعنوان شخصیتهایی در داستان، بلکه بهعنوان نمایندگان طیفهای گوناگون در جامعهٔ مدرن.
نقاط قوت و ضعف فیلم: فرم عالی، پایان لرزان
نقاط قوت فیلم کاملاً برجستهاند: ایدهای جسورانه، اجراهای قوی، و دنیاسازی دقیق. اما در مقابل، نقطهضعف اصلی آن در پایانبندیاش نهفته است. پس از ساختن چنین جهان پیچیدهای، فیلم در لحظهی جمعبندی دچار سردرگمی میشود. توضیحهای بیشازحد درباره اهداف دولت یا انگیزههای ویرجینیا، حس معمایی داستان را از بین میبرد. کاش همان حس بیپاسخ بودن که در طول فیلم جریان داشت، تا انتها حفظ میشد. البته این نقص آنقدر بزرگ نیست که ضربهای جدی به تجربهٔ تماشای فیلم بزند، اما نمیشود نادیدهاش گرفت. شاید فورتونه در فیلم بعدیاش بهتر بتواند تعادل بین فلسفه و احساس را حفظ کند. «ارزیابی» هنوز هم اثری چشمگیر است که جرأت دارد سؤالهایی را بپرسد که اغلب حتی در ذهنمان هم نمیچرخند.
نتیجهگیری نهایی: آیندهای که بیش از حد منظم است
«ارزیابی» نه فقط درباره بچهدار شدن است، بلکه درباره نظارت، کنترل، عشق، ترس، و این واقعیت است که هر چقدر جامعه به سمت نظم و برنامهریزی کامل پیش میرود، انسان به چیزی بینظم و بیقانون نیاز دارد: احساس. در جهانی که حیوانات حذف شدهاند، کودکان باید تأیید شوند، و زندگی زیر گنبدی شیشهای ادامه دارد، این سوال باقی میماند: آیا هنوز میتوان به عشق اعتماد کرد؟ فیلم پاسخی نمیدهد. بلکه شما را مجبور میکند دوباره خودتان، رابطهتان، و آرزوی بچهدار شدنتان را از نو بررسی کنید. این فیلم، دعوتنامهای برای فکر کردن است، نه فقط برای تماشا کردن. و اگر جرأت داشته باشید، شما را تغییر خواهد داد.
source