تا به حال فکر کرده‌اید که چقدر از آنچه واقعاً هستیم، در پشت ظاهر رسمی و بیرونی‌مان پنهان مانده است؟ شاید شما هم مثل بسیاری از آدم‌ها، بارها در تنهایی و خلوت خود با این فکر روبه‌رو شده باشید که شخصیتی که دیگران از شما می‌شناسند، تنها پوسته‌ای از واقعیت درونی‌تان است.

پدیده پنهان‌کاری شخصیتی – یعنی زمانی که انسان به هر دلیلی خودش را طور دیگری نشان می‌دهد – موضوعی گسترده و پرکاربرد در روان‌شناسی و جامعه‌شناسی مدرن است. این پدیده، نه‌تنها ما را از خودمان دور می‌کند، بلکه ارتباط‌مان با جهان بیرون را نیز تحریف می‌کند. گاه علت این امر یک هشدار پدرانه در کودکی بوده که می‌گفته «سبک نباش»، یا شاید تجربه‌ای تلخ در بیان احساساتی بودن در نوجوانی. هرچه هست، این نقاب‌زدن‌ها تبدیل به عادت می‌شود، و ناگهان درمی‌یابیم که سال‌ها با صورتی دیگر در جامعه ظاهر شده‌ایم.

ما ممکن است تحلیل‌های زیادی از اخبار روز داشته باشیم و اصلا در این زمینه صاحب قلم باشیم، اما نخواسته باشیم با سیاست «چرک» شویم یا خودمان را به دردسر بیندازیم یا در دنیای اینترنت، سیل دشنام‌هایی که بی دلیل روانه می‌شوند را تحمل کنیم یا متهم به جانب‌داری از جناحی شویم.

ما ممکن است بسیار آدم عاشق پیشه‌ای باشیم ، اما خاطره یا سرخوردگی‌ای باعث شده باشید که این احساساتی بودن و سانتی مانتال بودن خودمان را پنهان کنیم و خیلی بی احساس و سرد رفتار کنیم.

و آدمی که این شرایط را تجربه می‌کند ناگهان یاد این شعر حافظ می‌افتد:

مزرعِ سبزِ فلک دیدم و داسِ مه نو

یادم از کِشتهٔ خویش آمد و هنگامِ درو

در جایی خوانده بودم که در ژاپن، انسان‌ها به داشتن سه چهره معروف‌اند: چهره‌ای که به جامعه نشان می‌دهند، چهره‌ای که به خانواده و دوستان نزدیک نشان می‌دهند، و چهره‌ای که هرگز به کسی نشان نمی‌دهند. همین استعاره ساده، شاید بهترین تصویر برای درک این مسئله باشد.


۱- تعریف پایه‌ای پنهان‌کاری شخصیتی و ریشه‌های آن در کودکی

پنهان‌کاری شخصیتی یا «Self-Concealment» در روان‌شناسی به رفتاری اطلاق می‌شود که طی آن فرد، ویژگی‌ها یا افکار درونی‌اش را به‌طور آگاهانه پنهان می‌کند. این رفتار معمولاً از دوران کودکی آغاز می‌شود و می‌تواند ریشه در واکنش‌های والدین یا محیط آموزشی داشته باشد. مثلاً کودکی که به‌خاطر شادی بیش‌ازحد توبیخ شده، ممکن است در آینده شادی خود را پنهان کند. یا دختربچه‌ای که به‌خاطر ابراز علاقه مورد تمسخر واقع شده، ممکن است در بزرگسالی احساساتش را سرکوب کند. پژوهش‌ها نشان داده‌اند که این پدیده در فرهنگ‌های جمع‌گرا مانند کشورهای آسیایی و خاورمیانه بیشتر دیده می‌شود، زیرا همرنگ شدن با جماعت یک ارزش اجتماعی به حساب می‌آید. در چنین محیط‌هایی، فرد یاد می‌گیرد که آن‌گونه باشد که «باید» باشد، نه آن‌گونه که «هست». همین تضاد، به مرور هویت فرد را متزلزل می‌کند و باعث می‌شود که او فاصله‌ای ذهنی میان خود واقعی و خود اجتماعی‌اش احساس کند.

۲- تأثیر پنهان‌کاری شخصیتی بر سلامت روان

پژوهش‌های روان‌شناسی بالینی نشان می‌دهند که پنهان‌کاری شخصیتی در درازمدت می‌تواند منجر به بروز اختلالات روانی از جمله افسردگی، اضطراب و اختلال هویتی شود. وقتی انسان دائماً احساسات واقعی‌اش را سرکوب می‌کند، دچار تنش درونی و فرسایش روانی می‌شود. این پدیده شبیه انباشت فشار در یک دیگ بخار است؛ دیر یا زود منفجر خواهد شد. به‌ویژه افرادی که تمایلات هنری یا عاطفی عمیق دارند اما خود را مجبور به سکوت و بی‌تفاوتی می‌کنند، در معرض تحلیل روانی بیشتری هستند. در واقع، خودپنهانی نوعی انکار خویشتن است، و هیچ‌چیز به‌اندازه انکارِ خود نمی‌تواند انسان را در مسیر انزوا و افسردگی قرار دهد. به‌همین دلیل، درمانگران اغلب بر ایجاد «هویت اصیل» (Authentic Identity) تأکید دارند، هویتی که در آن فرد بتواند احساس امنیت در ابراز خود داشته باشد.

۳- چهره‌های تاریخی که خود واقعی‌شان را پنهان کردند

در تاریخ نمونه‌های جذابی از افراد مشهور داریم که سال‌ها با نقابی متفاوت از واقعیت زیسته‌اند. یکی از مثال‌های بارز، «امیلی دیکنسون» (Emily Dickinson) شاعر برجسته آمریکایی است که در طول عمر، بیشتر اشعارش را منتشر نکرد و به‌شدت درون‌گرا بود. تا زمانی که پس از مرگش، آثارش کشف شد، کسی نمی‌دانست این‌همه زیبایی و درد در سینه او نهفته بوده است.
حتی افراد بسیار باهوش و موفق، با پنهان‌کاری مزمن به خود آسیب می‌زنند و تاریخ، هزینه این خودسانسوری‌ها را می‌پردازد.

۴- تحلیل جامعه‌شناسی: فشارهای اجتماعی و نقاب اجباری

از دیدگاه جامعه‌شناسی، پنهان‌کاری شخصیتی نتیجه فشارهای نهادینه‌شده‌ای‌ست که در قالب فرهنگ، عرف، سیاست یا رسانه بر فرد وارد می‌شوند. نظریه «نقش اجتماعی» (Social Role Theory) می‌گوید که هر فرد برای پذیرفته شدن در جامعه، نقشی ایفا می‌کند که ممکن است با ذات درونی‌اش تضاد داشته باشد. برای مثال، یک زن در جامعه‌ای مردسالار ممکن است خود را بی‌احساس نشان دهد تا جدی گرفته شود، یا یک مرد ممکن است لطافت روحی‌اش را پنهان کند تا نشانی از ضعف برداشت نشود. این فشارها باعث شکل‌گیری نسلی از افراد نقاب‌دار می‌شود که به ظاهر با جامعه هماهنگ‌اند، اما در درون با خود بیگانه شده‌اند. جامعه‌شناس آلمانی «اریش فروم» (Erich Fromm) در آثارش بارها از این پدیده با تعبیر «فرار از آزادی» یاد کرده، جایی که انسان برای حفظ امنیت، خودش را گم می‌کند.

۵- بازتاب پنهان‌کاری شخصیتی در آثار هنری و سینما

فیلم‌ها و رمان‌های بسیاری به موضوع پنهان‌کاری شخصیت پرداخته‌اند، اما یکی از شاخص‌ترین آن‌ها، فیلم «زندگی دیگران» (The Lives of Others) محصول ۲۰۰۶ آلمان است. این فیلم داستان یک افسر اطلاعاتی در آلمان شرقی است که در خلال نظارت بر یک نویسنده و معشوقه‌اش، به تدریج با عواطف واقعی خود روبه‌رو می‌شود. فیلم با ظرافت، چگونگی پوشاندن احساسات و مرگ تدریجی انسان در زیر سایه حکومت ترس را نمایش می‌دهد.

رمان «دکتر جکیل و آقای هاید» (Dr. Jekyll and Mr. Hyde) اثر رابرت لوییس استیونسن نیز تصویری استعاری از این پدیده است: دو شخصیت در یک بدن که یکی اجتماعی و محترم است، و دیگری سرکوب‌شده و مخوف.

فرانتس کافکا در داستان «مسخ» (The Metamorphosis) تصویری تکان‌دهنده از انسانی را می‌دهد که در جامعه‌ای بی‌رحم، به یک «حشره» تبدیل می‌شود؛ استعاره‌ای از پنهان‌کردن خود و بی‌ارزشی درونی‌شده.

صادق هدایت نیز در رمان «بوف کور» این بیگانگی درونی را با زبانی شاعرانه و تلخ به تصویر کشیده است. شخصیت اصلی داستان‌های هدایت، انسانی منزوی، پنهان‌کار و سرشار از تناقضات درونی است. خود واقعی نویسنده نیز شاید به همین میزان درگیر نقاب‌های اجتماعی بوده است.

نمایشنامه «هملت» اثر ویلیام شکسپیر یکی از نمونه‌های دیگر است. شخصیت هملت مدام بین آنچه واقعاً فکر می‌کند و آنچه باید وانمود کند، در نوسان است. او نمی‌تواند مستقیم با دیگران سخن بگوید، چون محیط اطرافش آلوده به دروغ و تظاهر شده است. حتی در گفت‌وگوهای درونی، با خودش صادق نیست و به پرسش‌های بی‌پاسخ درباره هستی و مرگ پناه می‌برد. مونولوگ معروف «بودن یا نبودن» او، تبلوری‌ست از تردید یک انسان پنهان‌کار که درگیر نقاب‌های متعدد شده است. هملت از درون خشمگین، عاشق، سردرگم و حتی آسیب‌پذیر است، اما بیرون از خود نقابی از عقل، احتیاط و گاه جنون می‌زند. همین تضاد، یکی از دلایل ماندگاری شخصیت او در تاریخ ادبیات است. تماشاگر در هملت، خودش را می‌بیند: انسانی گرفتار در بازی ظاهر و باطن. این نمایشنامه، از قرن‌ها پیش تا امروز، صدای وجدان خفه‌شده بشر است.

۶- مکانیزم دفاعیِ «انکار احساس» در نظریه فروید

در روان‌کاوی، «انکار» (Denial) یکی از مهم‌ترین مکانیزم‌های دفاعی‌ست که زیگموند فروید (Sigmund Freud) آن را معرفی کرد. وقتی فرد نمی‌خواهد یا نمی‌تواند احساس یا ویژگی‌ای را در خود بپذیرد، آن را انکار می‌کند یا به سطحی ناخودآگاه می‌فرستد.
پنهان‌کاری شخصیتی در بسیاری موارد دقیقاً به همین دلیل شکل می‌گیرد. فرد آن بخش از خود را که با «تصویر آرمانی اجتماعی» همخوانی ندارد، انکار می‌کند. مثلاً مردی که لطافت یا گریه را نشانه ضعف می‌داند، آن را در خود دفن می‌کند. این مکانیزم دفاعی اگر تداوم پیدا کند، موجب از خودبیگانگی (Alienation) می‌شود. در این حالت، فرد با یک نسخه جعلی از خویشتن زندگی می‌کند.

۷- نقش شبکه‌های اجتماعی در تشدید فاصله میان خود واقعی و چهره عمومی

پلتفرم‌هایی مانند اینستاگرام، فیسبوک یا تیک‌تاک عملاً به ما اجازه می‌دهند «نسخه‌ی ویرایش‌شده‌ای از خود» را به نمایش بگذاریم. در این فضاها، افراد اغلب فقط لحظات خوش، موفقیت‌ها یا ظاهر آراسته‌ی خود را نشان می‌دهند. این روند باعث شکل‌گیری نوعی هویت دیجیتال می‌شود که الزماً با شخصیت واقعی تطابق ندارد. شکاف میان «خود واقعی» و «خود نمایشی» (Exhibited Self) در شبکه‌های اجتماعی بسیار وسیع است. مطالعات نشان داده‌اند که این فاصله، احساس ناامنی، اضطراب، و مقایسه‌گرایی را افزایش می‌دهد. فرد ممکن است حس کند که خودش «به اندازه کافی خوب» نیست، چون نسخه جعلی‌اش در شبکه‌های اجتماعی بسیار محبوب‌تر شده است. این پدیده نوع جدیدی از پنهان‌کاری شخصیتی در دنیای دیجیتال است. بسیاری از کاربران حتی از ابراز عقاید واقعی خود نیز در فضای مجازی پرهیز می‌کنند. این نوع خودسانسوری، نقاب‌زدن را از یک عادت روانی به یک ساختار اجتماعی تبدیل کرده است.

۸- نقش ترومای روانی در شکل‌گیری خودِ پنهان

زخم‌های روانی یا تروما (Trauma) می‌توانند منبع اصلی پنهان‌کاری شخصیتی باشند. وقتی فرد در گذشته بابت بروز یک ویژگی یا احساس خاص تنبیه یا طرد شده باشد، ذهن ناخودآگاه او تصمیم می‌گیرد از آن بخش محافظت کند. این محافظت، به شکل سرکوب و پنهان‌کاری بروز می‌یابد. فرد ممکن است سال‌ها فراموش کرده باشد که چرا از بروز فلان خصلت یا احساس پرهیز می‌کند. اما روان‌درمانی نشان داده که پشت بسیاری از پنهان‌کاری‌ها، یک ترومای حل‌نشده نهفته است. برای مثال، زنی که در کودکی به‌خاطر ابراز شادی مورد سرزنش قرار گرفته، در بزرگسالی هم نمی‌تواند راحت بخندد. تروما، همانند دیواری میان فرد و احساساتش عمل می‌کند. ترس از تکرار درد، انگیزه اصلی پنهان‌کاری شخصیتی در این دسته از افراد است. این افراد برای بقا، خودشان را خاموش کرده‌اند.

۹- تأثیر نقش‌های جنسیتی بر پنهان‌سازی بخش‌هایی از هویت

نقش‌های جنسیتی (Gender Roles) که توسط فرهنگ و سنت به افراد تحمیل می‌شوند، تأثیر عمیقی بر پنهان‌کاری شخصیتی دارند. از کودکی به دخترها گفته می‌شود که حساس و مهربان باشند و به پسرها که قوی و بی‌احساس باقی بمانند. همین کلیشه‌ها باعث می‌شود دختران استقلال و جسارت خود را پنهان کنند، و پسران ترس یا غم‌شان را. پژوهش‌ها نشان داده‌اند که مردان به‌مراتب کمتر از زنان احساسات عاطفی خود را بروز می‌دهند، چراکه آن را تهدیدی برای «مردانگی» (Masculinity) تلقی می‌کنند. این تقابل میان «آنچه هستم» و «آنچه باید باشم» ریشه اصلی بسیاری از تضادهای درونی در انسان معاصر است. بسیاری از زنان موفق نیز، برای جدی گرفته شدن در محیط کاری، ناچارند بخش‌هایی از زنانگی خود را سرکوب کنند. نقاب‌هایی که از دل این نقش‌ها شکل می‌گیرند، با گذر زمان تبدیل به «نقش شخصیتی» می‌شوند. در این شرایط، فرد نه تنها خود را نمی‌بیند، بلکه دیگران نیز قادر به شناخت او نخواهند بود.

۱۰- پنهان‌کاری شخصیتی در محیط‌های کاری و سازمانی

محیط‌های کاری اغلب انسان را به پذیرش نقش‌های از پیش‌تعیین‌شده وادار می‌کنند. فرد ممکن است دیدگاه‌هایی مستقل یا روحی هنرمند داشته باشد، اما در یک ساختار خشک و رسمی نتواند این ابعاد از خود را بروز دهد. بسیاری از کارکنان، برای حفظ جایگاه خود یا جلوگیری از حاشیه‌سازی، شخصیت واقعی‌شان را در محل کار پنهان می‌کنند. این موضوع در موقعیت‌های مدیریتی یا کارمندان سطح بالا بیشتر دیده می‌شود، جایی که «ظاهر حرفه‌ای» (Professional Appearance) مهم‌تر از هویت واقعی تلقی می‌گردد. گاه حتی شوخ‌طبعی ساده یا ابراز خستگی می‌تواند به سوءبرداشت از عدم جدیت تعبیر شود. در این فضاها، افراد به نسخه‌ای «خنثی» و بی‌احساس از خود تبدیل می‌شوند. پژوهش‌ها نشان داده‌اند که محیط‌های سازمانی که انعطاف‌پذیر نیستند، زمینه بروز خلاقیت، همدلی و سلامت روان را محدود می‌کنند. پنهان‌کاری در این محیط‌ها معمولاً به فرسودگی شغلی (Burnout) می‌انجامد. در چنین فضایی، فرد برای ماندن، مجبور است خودش را از دست بدهد.

۱۱- چهره‌سازی اجتماعی در دوران بحران‌های سیاسی

در شرایط بحران سیاسی یا سرکوب اجتماعی، مردم اغلب از ترس پیامدهای بیان نظرات خود، به ساخت چهره‌ای متفاوت از واقعیت‌شان پناه می‌برند. بسیاری از روشنفکران، هنرمندان یا حتی شهروندان عادی، در چنین دوره‌هایی به «سانسور درونی» (Self-Censorship) روی می‌آورند. آن‌ها یاد می‌گیرند که چگونه چیزی نگویند که ممکن است دردسرساز شود، حتی اگر به آن عمیقاً باور داشته باشند. این ترس از بیان، به مرور بخشی از هویت روزمره آن‌ها می‌شود. در برخی کشورها، حتی شوخی یا ابراز احساسات ساده ممکن است به سوءتفاهم‌های سیاسی بینجامد. به‌ویژه در رژیم‌های تمامیت‌خواه، پنهان‌کاری تبدیل به مهارت بقا می‌شود. همین امر باعث می‌شود نسلی پرورش یابد که جرات صادق بودن را از دست می‌دهد. ترس از نظارت، ترس از گزارش‌دهی و ترس از برخورد، همه باعث می‌شوند که خود واقعی در سایه باقی بماند. این پنهان‌کاری نه تنها فردی، بلکه جمعی و تاریخی است.

۱۲- اختلال شخصیت نمایشی و پارادوکس خودپنهانی در آن

اختلال شخصیت نمایشی یا «Histrionic Personality Disorder» یکی از مواردی‌ست که به‌ظاهر فرد را بسیار نمایشی و احساسی نشان می‌دهد، اما درواقع می‌تواند نشانه‌ای از پنهان‌کاری درونی نیز باشد. این افراد معمولاً در تلاش‌اند توجه دیگران را جلب کنند، اما در عین حال، از بروز احساسات عمیق‌تر و آسیب‌پذیری واقعی خود پرهیز دارند. آنچه نمایش می‌دهند، بیشتر برای کنترل تصویر بیرونی است تا بیان حقیقت درونی. پژوهش‌ها نشان داده‌اند که بسیاری از این افراد در کودکی آموخته‌اند که فقط با رفتار نمایشی مورد توجه قرار می‌گیرند. بنابراین، بخش واقعی‌تر شخصیت خود را مخفی کرده و با شخصیتی ساختگی جایگزین می‌کنند. در واقع آن‌ها نه‌تنها دیگران را فریب می‌دهند، بلکه خود را نیز فریب داده‌اند. پارادوکسی عمیق در این اختلال نهفته است: میل شدید به دیده‌شدن همراه است با ترس شدید از دیده‌شدنِ واقعی. بسیاری از مبتلایان به این اختلال، از احساس پوچی و عدم شناخت خود رنج می‌برند. نقابی که ساخته‌اند، جای چهره را گرفته است.

۱۳- رابطه‌ی میان خودپنهانی و خلاقیت سرکوب‌شده

یکی از پیامدهای کمتر دیده‌شده پنهان‌کاری شخصیتی، سرکوب خلاقیت (Creativity Suppression) در افراد است. کسانی که به دلایل فرهنگی، خانوادگی یا اجتماعی نتوانسته‌اند خود واقعی‌شان را بروز دهند، معمولاً استعدادهای خود را نیز دفن می‌کنند. وقتی فرد نمی‌تواند احساسات واقعی‌اش را تجربه یا بیان کند، دسترسی‌اش به منابع درونی تخیل و آفرینش نیز محدود می‌شود. بسیاری از هنرمندان شناخته‌شده، در دوره‌ای از زندگی دچار خفقان درونی شده‌اند که مانع شکوفایی خلاقیت‌شان شده است.

البته اینجا پدیده جالب دیگری هم به کرات مشاهده شده. به صورت متناقض شرایط دوران محدودکننده و سرکوب، باعث می‌شود برخی از هنرمندان و نویسندگان بسیار خلاق آثاری با سطح استعارات بسیار سطح بالا و شاعرانه با تفسیرچندگانه خلق کنند که بدل به شاهکارهای زمان خود می‌شود.

پدیده جالب این است که نویسندگانی در جوامع آزاد بوده‌اند که می‌توان حدس زد در یک شرایط پرفشار، شاید آثار بهتری خلق می‌کردند. مثالی که همیشه من می‌زنم هاروکی موراکامی و رمان سرزمین عجایب بیرحم و ته دنیا Hard-Boiled Wonderland and the End of the World بوده است. (تفسیر شخصی)

خلاصه‌اش را می‌توان در این بیت خلاصه کرد:

گویند سنگ لَعل شود در مقامِ صبر
آری شود، و لیک به خونِ جگر شود

۱۴- نقش زبان بدن در افشای نقاب‌های شخصیتی

زبان بدن (Body Language) یکی از جنبه‌های ناخودآگاه رفتار انسانی‌ست که اغلب برخلاف آنچه می‌خواهیم پنهان کنیم، حقیقت را آشکار می‌سازد. حتی وقتی فرد در گفتار یا ظاهر خود نقاب دارد، بدنش ممکن است چیز دیگری بگوید. مثلاً کسی که تظاهر به اعتمادبه‌نفس می‌کند، اما دست‌هایش می‌لرزد یا از تماس چشمی اجتناب می‌کند. پژوهش‌ها در روان‌شناسی ارتباطات نشان می‌دهند که درصد زیادی از پیام‌های احساسی از طریق زبان بدن منتقل می‌شود، نه کلمات. بنابراین نقابی که فرد بر چهره دارد، ممکن است توسط حرکات بدنش لو برود. این پدیده برای درمانگران و متخصصان زبان بدن، نشانه‌ای از وجود شکاف بین خود واقعی و خود نمایشی است. حتی در روابط شخصی، گاهی یک لرزش صدا یا قوز کمر می‌تواند چیزی را فاش کند که سال‌ها پنهان شده. زبان بدن دروغ نمی‌گوید، و همین باعث می‌شود خودپنهانی هرگز کامل نباشد. بدن، اغلب پیش از ذهن، دست فرد را رو می‌کند.

۱۵- پنهان‌کاری شخصیتی و فاصله‌گیری از دوستی‌های اصیل

کسی که همیشه بخشی از خودش را پنهان می‌کند، به‌سختی می‌تواند دوستی‌هایی عمیق و اصیل برقرار کند. رابطه‌های انسانی بر پایه اعتماد، صداقت و هم‌دلی ساخته می‌شوند، اما وقتی یکی از طرفین نقابی به چهره دارد، این بنیان‌ها آسیب می‌بینند. فردی که نمی‌گذارد دیگران خود واقعی‌اش را ببینند، درواقع به آن‌ها اجازه نمی‌دهد او را بشناسند. به همین دلیل، حتی روابط نزدیک او نیز سطحی باقی می‌مانند. این سطحی‌بودن باعث احساس تنهایی مزمن در افراد خودپنهان می‌شود. آن‌ها ممکن است از نظر اجتماعی فعال باشند، اما درونی‌ترین بخش‌شان را کسی نمی‌شناسد. احساس می‌کنند هیچ‌کس «واقعاً» آن‌ها را دوست ندارد، چون «خود واقعی» را اصلاً ندیده‌اند. این نوع از تنهایی، عمیق‌تر از انزوای فیزیکی است. پنهان‌کاری، در این حالت، مانعی برای تجربه دلبستگی واقعی می‌شود.

۱۶- خودپنهانی و اثر آن بر تصمیم‌گیری‌های بزرگ زندگی

پنهان‌کاری شخصیت تنها روی روابط فردی یا هویت تأثیر نمی‌گذارد، بلکه می‌تواند مسیر کلی زندگی انسان را تغییر دهد. کسی که خود واقعی‌اش را نمی‌شناسد یا نمی‌پذیرد، نمی‌داند چه چیزی او را خوشحال می‌کند. در نتیجه ممکن است شغل، همسر، محل زندگی یا حتی باورهایش را بر مبنای نقابی که ساخته انتخاب کند. این تصمیم‌ها در لحظه ممکن است منطقی یا قابل‌قبول به‌نظر برسند، اما در درازمدت، حس بی‌معنایی و نارضایتی به‌وجود می‌آورند.

بسیاری از بحران‌های میانسالی از همین‌جا ناشی می‌شوند: وقتی فرد ناگهان درمی‌یابد که زندگی‌اش با هویت واقعی‌اش هم‌راستا نبوده است. در جلسات روان‌درمانی، بارها دیده شده که افراد سال‌ها در شغلی مانده‌اند که از آن متنفر بوده‌اند، فقط چون فکر می‌کردند «باید» همان‌طور باشند. خودپنهانی، مسیر انسان را به جایی می‌برد که انتخاب خودش نبوده است. و بدترین بخش ماجرا آن است که گاهی خیلی دیر متوجه این حقیقت می‌شویم.

«هر کسی هستی یه دفعه
قد بکش از پشت نقاب
از رو نوشته حرف نزن
رها شو از پیله خواب
نقش یک دریچه رو
رو میله قفس بکش
برای یک بار که شده
جای خودت نفس بکش»

source

توسط salamathyper.ir