دنیای فناوری امروز بیش از هر زمان دیگری رویای ساخت هوشی برتر از انسان را در سر می‌پروراند؛ رؤیایی که با واژه‌ای به نام «تکینگی» (Singularity) شناخته می‌شود. این واژه وام‌گرفته از اخترفیزیک، به نقطه‌ای در آینده اشاره دارد که در آن، ذهن مصنوعی چنان از ظرفیت‌های انسانی پیشی می‌گیرد که مسیر تاریخ تمدن به طرز برگشت‌ناپذیری تغییر خواهد کرد.

با این حال، انیل ست (Anil Seth)، عصب‌شناس برجسته دانشگاه ساسکس (University of Sussex)، هشدار می‌دهد که حتی اگر هوش مصنوعی به بالاترین سطح درک و تصمیم‌گیری برسد، باز هم از چیزی بنیادی ناتوان خواهد بود: تجربه‌ی آگاهانه.

او به صراحت می‌گوید: «هوش (Intelligence) و آگاهی (Consciousness) یکی نیستند. این تصور که با رسیدن هوش مصنوعی به سطح انسانی، آگاهی ناگهان جرقه می‌زند، هیچ پایه‌ی علمی معتبری ندارد.»

آگاهی انسان: بیشتر از محاسبه

ست سال‌هاست در مقاله‌ها، کتاب‌ها، سخنرانی‌ها و مصاحبه‌های خود تأکید می‌کند که آگاهی، برخلاف برخی نظریه‌ها، محصول صرف محاسبات عصبی (Neural Computation) نیست. او در پژوهش‌های خود به سوی دیدگاهی متفاوت گام برداشته است: آگاهی همان «توهمی کنترل‌شده» (Controlled Hallucination) است که مغز با پیش‌بینی‌های مداوم از ورودی‌های حسی خلق می‌کند.

بر اساس این نظریه، ما جهان را به طور منفعلانه درک نمی‌کنیم؛ بلکه آن را فعالانه می‌سازیم. مغز، همچون یک ماشین پیش‌بینی، به طور مداوم حدس می‌زند چه اتفاقی می‌افتد و این حدس‌ها را با اطلاعات حسی تازه به‌روزرسانی می‌کند.

شواهدی از واقعیت‌های ساخته شده

در یکی از تأثیرگذارترین سخنرانی‌هایش در سال ۲۰۱۸، ست شواهد تجربی ارائه داد که نشان می‌داد مغز چگونه می‌تواند در اثر تحریکات خارجی، اعضای مصنوعی را به عنوان اعضای واقعی بدن بپذیرد یا در تفسیر اطلاعات دیداری دچار خطاهای بنیادی شود. این یافته‌ها بر این نکته تأکید دارند که مغز جهان را بر پایه‌ی بهترین حدس خود می‌سازد – نه لزوماً بر پایه‌ی واقعیت عینی.

چرا زندگی (Life) اهمیت دارد؟

اگر آگاهی فقط حاصل محاسبه‌های ریاضی بود، در تئوری می‌شد آن را در ماشین‌هایی چون هوش مصنوعی بازسازی کرد. اما ست استدلال می‌کند که عنصر حیاتی در شکل‌گیری آگاهی، خودِ زندگی است.

او می‌گوید: «ما سامانه‌هایی زیستی هستیم که ویژگی‌هایی چون سوخت‌وساز و خودزایی (Autopoiesis) داریم. این ویژگی‌ها ما را از هر ماشینی که تاکنون ساخته‌ایم متمایز می‌کند، و شاید همین خصوصیات برای تجربه‌ی آگاهانه ضروری باشند.»

البته ست آگاه است که این دیدگاه ممکن است حیاتی‌باوری (Vitalism) تلقی شود – باوری که حیات را حامل نوعی جوهره‌ی اسرارآمیز می‌داند. اما او تأکید می‌کند که هدف پژوهش‌هایش علمی ماندن است: بررسی این ایده بدون توسل به تفکرات جادویی.

نظریه‌ی ماشین حیوانی: مغز، دستگاه پیش‌بینی

پژوهش‌های ست به «نظریه‌ی ماشین حیوانی» (Beast Machine Theory) انجامیده است. این نظریه مغز را یک دستگاه پیش‌بینی مداوم می‌داند که «توهم کنترل‌شده» خود را با جریان بی‌وقفه اطلاعات حسی تنظیم می‌کند.

زمانی که این سامانه خطا کند، توهم‌ها و ادراک‌های اشتباه بروز می‌کنند. به همین دلیل است که مغز در مواجهه با پدیده‌هایی چون خطاهای دیداری یا احساس وجود اندام‌های خیالی، دچار اشتباه می‌شود: مغز به جای بازتاب واقعیت، بهترین حدس ممکن را ارائه می‌دهد – حتی اگر اشتباه باشد.

آیا باید از ساخت ماشین‌های آگاه بترسیم؟

ست معتقد است که دستیابی به آگاهی در هوش مصنوعی، اگر امکان‌پذیر باشد، خطرات عظیمی خواهد داشت. او هشدار می‌دهد: «ساختن ماشین‌های آگاه ایده‌ی بسیار بدی است. چون با این کار، اشکال جدیدی از رنج (Suffering) را ممکن می‌کنیم که حتی ممکن است آن را نشناسیم یا درک نکنیم.»

در این نگرش، ناتوانی هوش مصنوعی در دست‌یابی به آگاهی نه تنها محدودیت نیست، بلکه یک حفاظ اخلاقی است.

درک آگاهی با کمک هوش مصنوعی

اگرچه ست اعتقاد دارد هوش مصنوعی هرگز آگاه نخواهد شد، اما او از پژوهش در حوزه‌ی شبکه‌های عصبی (Neural Networks) برای فهم بهتر عملکرد مغز انسانی حمایت می‌کند.

هدف او از ورود به علوم رایانه، ساختن شرکت‌های میلیارد دلاری نبود؛ بلکه ایجاد شبکه‌های ساده‌ای بود که بتوانند سرنخ‌هایی درباره‌ی چگونگی شکل‌گیری آگاهی در موجودات زنده ارائه دهند.

جایگاه پژوهش در شناخت آگاهی: از توصیف به تبیین

به گفته‌ی ست، دانش امروز درباره‌ی آگاهی در وضعیتی مشابه درک انسان از گرما پیش از کشف ترمودینامیک قرار دارد. در آن زمان، ما فقط می‌توانستیم از احساس گرما یا سرما حرف بزنیم؛ اما پس از درک مکانیزم مولکولی گرما، مفاهیمی چون دمای صفر مطلق و دماهای کیهانی پدیدار شدند.

به همین ترتیب، امروز نیز تلاش می‌کنیم از توصیف‌های شهودی درباره‌ی آگاهی عبور کنیم و به نظریه‌هایی برسیم که بتوانند ساختارهای زیربنایی آن را آشکار کنند. پژوهش‌های کنونی همچون سنگ بناهایی هستند که آینده‌ی شناخت ما از آگاهی را شکل خواهند داد.

نقش همکاری‌های رقابتی در پیشبرد علم آگاهی

ست تأکید می‌کند که نظریه‌های گوناگون باید از طریق همکاری‌های رقابتی (Adversarial Collaboration) به چالش کشیده شوند. در این شیوه، دیدگاه‌های رقیب با هم به تقابل گذاشته می‌شوند تا نقص‌ها آشکار و فرضیات نادرست حذف شوند.

در کنار این رویکرد، پیشرفت‌های فناورانه در تصویربرداری مغزی و اپتوژنتیک (Optogenetics)، افق‌های تازه‌ای برای بررسی سازوکارهای بیولوژیکی آگاهی گشوده‌اند.

اندامک‌های مغزی: کلید واقعی درک آگاهی؟

یکی از جذاب‌ترین حوزه‌های پژوهشی انیل ست، مطالعه‌ی اندامک‌های مغزی (Brain Organoids) است – توده‌های سلولی کوچکی که ساختار و عملکرد ابتدایی مغز انسان را تقلید می‌کنند.

او معتقد است که این اندامک‌ها، با وجود نداشتن رفتارهای پیچیده، از نظر فیزیولوژیکی شباهت بیشتری به مغز انسان دارند تا پیشرفته‌ترین مدل‌های زبانی هوش مصنوعی.

به گفته‌ی ست: «اندامک‌های مغزی شاید از نظر ویژگی‌هایی که واقعاً اهمیت دارند، بسیار شبیه‌تر به ما باشند تا مدل‌های زبانی‌ای که فقط در ظاهر به انسان شبیه‌اند.»

نتیجه‌گیری: چرا زیست‌شناسی کلید فهم آگاهی است

در روزگاری که هوش مصنوعی روز به روز پیشرفته‌تر می‌شود، پژوهش‌های انیل ست یادآور این نکته‌ی حیاتی است که آگاهی، چیزی بسیار فراتر از قدرت پردازش اطلاعات است. آگاهی، محصول حیات زنده است – محصول ارتباط پیچیده میان بدن، مغز و دنیای اطراف.

هوش مصنوعی می‌تواند به ما در فهم مغز کمک کند، اما هرگز جایگزین تجربه‌ی انسانی نخواهد شد. آینده‌ی شناخت آگاهی، همچنان در زیست‌شناسی ریشه دارد، نه در کدهای سیلیکونی.

منبع

source

توسط salamathyper.ir