در آستانهٔ امتحانات، خیلی از دانشجویان احساس میکنند مغزشان در حال انفجار است؛ انگار هیچ جایی برای ذخیرهسازی اطلاعات تازه باقی نمانده. اما واقعیت این است که مغز ما، مانند یک زمین بایر نیست که فقط با ریختن اطلاعات پر شود؛ بلکه بیشتر شبیه به یک شبکهٔ پیچیدهٔ الکتروشیمیایی است که باید با شرایط مناسب «آمادهسازی» شود تا اطلاعات جدید را بهخوبی دریافت و تثبیت کند.
پژوهشهای بهروز در علوم اعصاب و روانشناسی حافظه نشان میدهد که دو عامل کلیدی در بهبود فرآیند یادگیری نقش دارند: مواجهه با تجربههای ناآشنا (novelty) و استفاده از تداعیهای آشنا (familiarity). این دو در کنار هم میتوانند مغز را در بهترین وضعیت ممکن برای یادگیری قرار دهند.
تجربههای ناآشنا؛ موتور آمادهسازی مغز
یکی از یافتههای جالب در این زمینه، تأثیر شدید تجربههای جدید بر آمادگی مغز برای دریافت اطلاعات تازه است. پژوهشگران مشاهده کردهاند که افرادی که پیش از آغاز یادگیری، در موقعیت یا فضایی جدید قدم گذاشتهاند، اطلاعات بیشتری را به یاد میآورند.
برای مثال، در یک پژوهش آزمایشگاهی، شرکتکنندگان ابتدا با استفاده از رایانه یا هدست واقعیت مجازی وارد محیطی خیالی شدند؛ جزیرهای فانتزی با عناصر عجیبوغریب مانند آبنباتهایی بزرگ بهاندازهٔ تیر چراغ برق. پس از این گشتوگذار مجازی، از آنها خواسته شد فهرستی از واژگان را حفظ کنند. سپس برای مدتی مشغول حل مسئلههای ریاضی ساده شدند تا ذهنشان از مرحلهٔ حافظهٔ فعال عبور کند.
نتیجه حیرتانگیز بود: افرادی که پیش از حفظ واژگان وارد محیط جدید شده بودند، در یادآوری واژهها عملکرد بسیار بهتری داشتند نسبت به کسانی که به محیطی آشنا برگشته بودند.
این یافته نشان میدهد که تجربهٔ ناآشنا، مغز را در وضعیتی از کنجکاوی و آمادگی قرار میدهد؛ وضعیتی که بهطور طبیعی جذب و پردازش اطلاعات جدید را تسهیل میکند. در نتیجه، یک راهکار ساده برای آغاز درس خواندن میتواند این باشد که پیش از شروع مطالعه، چند دقیقه را به گشتوگذار در محیطی جدید اختصاص دهید – خواه یک خیابان ناآشنا، یا حتی تماشای یک مجموعه اثر هنری تازه.
وقتی آشناییها حافظه را منسجم میکنند
از سوی دیگر، هرچه اطلاعاتی که میخواهیم بیاموزیم، شبیهتر به دانستههای قبلی ما باشد، امکان ماندگاری آن در حافظه بیشتر میشود. دلیل آن این است که مغز انسان دوست دارد اطلاعات را در قالب دستهها و مفاهیم آشنا (semantic categories) ذخیره کند. این دستهبندیها در حافظه، در قالب مفهومی بهنام «شمای حافظهای» (Memory Schema) تعریف میشوند.
برای مثال، وقتی واژگانی مانند «صندلی چرخدار»، «رایانه» و «فایل اداری» را میشنوید، مغز بهسرعت آنها را به دستهٔ «دفتر کار» نسبت میدهد. همین تداعیها، در زمان یادآوری اطلاعات نیز به کمک مغز میآیند و مثل یک کلید، قفل حافظه را باز میکنند.
بنابراین، اگر بتوانیم اطلاعات جدید را به دانستههای قبلی گره بزنیم، مغز آنها را راحتتر دستهبندی و به حافظهٔ بلندمدت منتقل میکند. این موضوع یکی از دلایلی است که چرا دانشجویانی که پیشزمینهای دربارهٔ یک موضوع دارند، راحتتر آن را یاد میگیرند. آنها پیشاپیش «جایگاه ذهنی» برای آن اطلاعات در مغزشان ساختهاند.
از موز و نمک تا انتقال عصبی: قدرت تداعیهای تصویری
اما چطور میتوان برای مفاهیمی که ذاتاً انتزاعی یا پیچیده هستند هم «جایگاه ذهنی» ایجاد کرد؟ اینجا جایی است که ابزارهای بصری و تداعیهای خلاقانه وارد میدان میشوند.
در یکی از کلاسهای درس زیستروانشناسی (Biological Psychology)، دانشجویان باید مفهومی سخت را یاد میگرفتند: چگونگی تغییرات شیمیایی درون نورونها هنگام انتقال پیام عصبی. مفاهیمی مثل یونهای پتاسیم (Potassium) و سدیمکلرید (Sodium Chloride)، و تغییرات جریان یونی، برای بیشتر دانشجویان گیجکننده بود.
استاد کلاس تصمیم گرفت تصویری بسیار ساده به دانشجویان نشان دهد: یک موز که روی آن قوطی نمک گذاشته شده است.
موز برای دانشجویان تداعیگر پتاسیم بود، و نمک هم معادل سدیمکلرید. این تصویر ساده، وضعیت نورون را در حالت استراحت بهخوبی نشان میداد: پتاسیم درون سلول، و سدیمکلرید در بیرون. وقتی نورون فعال میشود، کانالهای یونی باز میشوند و این یونها جهت حرکتشان عوض میشود.
پس از معرفی این تصویر، نمرات دانشجویان در سؤال مربوط به این بخش بهطور قابلتوجهی افزایش یافت. حتی سیستم نظارت آزمون اعلام کرد که این سؤال «بیش از حد آسان» شده است – چراکه تصویر ذهنی، اطلاعات انتزاعی را به مفهومی ملموس و آشنا تبدیل کرده بود.
راهنمای عملی برای فعالسازی حافظه در زمان مطالعه
بر اساس این یافتهها، میتوان چند راهکار عملی برای مطالعهٔ مؤثر پیشنهاد داد:
۱. پیش از شروع مطالعه، مغز را با تجربهای ناآشنا تحریک کنید
حتی قدم زدن کوتاه در مسیر جدید یا تماشای تصویری هنری کافی است تا مغز وارد وضعیت «هشیاری و آمادگی» شود.
۲. اطلاعات جدید را به دانستههای قبلی گره بزنید
اگر در حال یادگیری مفهومی جدید هستید، بهدنبال شباهتهایی میان آن و دانستههای پیشین خود بگردید – حتی اگر این دانستهها به ظاهر بیربط باشند.
۳. از تداعیهای تصویری ساده ولی هوشمندانه استفاده کنید
یک تصویر خوب، مثل موز و نمک، میتواند به حافظه، قلاب بیندازد و آن را بهسمت مفهومی سخت بکشاند.
۴. به مغز فرصت دستهبندی بدهید
بعد از هر بخش از مطالعه، چند لحظه فکر کنید: این اطلاعات به کدام دسته ذهنی تعلق دارد؟ چه چیزی در آن برایم آشناست؟
۵. یادگیری را در فضای چندحسی انجام دهید
استفاده از صدا، تصویر، حرکت، یا حتی طعم و بو، میتواند حافظه را چندلایه کند و یادگیری را ماندگارتر.
source