چنین مفهومی در ذهنم بود. زمانی که انگلیسی شنیداریام خوب نبود و از هر ترانه فقط چند واژه مبهم میشنیدم، عاشق موسیقی خیلی از آهنگها شده بودم. آن روزها خبری از زیرنویس یا سایتهای متن ترانه نبود و ما صرفاً با حس و حال آهنگ رابطه برقرار میکردیم. بعضی از همین آهنگها تبدیل به بخشی از خاطراتمان شدند، بدون آنکه حتی معنای دقیقشان را بدانیم. ترانههایی که در دوران نوجوانی بارها و بارها گوش میدادیم، تنها به خاطر زیبایی صدا یا ریتمشان در ذهنمان حک شدند. اما وقتی سالها بعد متنشان را پیدا کردیم، فهمیدیم که آنچه تصور میکردیم شاید اصلاً با واقعیت همخوانی نداشت. آیا تا به حال برایتان پیش آمده که آهنگی را همیشه زمزمه کرده باشید، اما روزی بفهمید مفهومش چیزی تلخ یا عجیب بوده است؟
از کسی شنیدم که میگفت سالها یک موسیقی بیکلام را با شور و حال گوش میداد، تا اینکه متوجه شد آن قطعه در اصل نسخه سازبندیشده ترانهای با محتوایی بسیار تیره است. چنین برخوردهایی با ترانهها، آدم را در وضعیت پیچیدهای قرار میدهد. از طرفی نمیخواهی حس زیبای گذشته را از دست بدهی، از سوی دیگر با واقعیت متن ترانه هم نمیتوانی بیتفاوت برخورد کنی. ترانههایی که موسیقی فوقالعادهای دارند، اما محتوای کلامیشان گاهی ما را شوکه میکند. در این میان، بعضی از ما حس میکنیم که دچار فریب لطیف صداها شدهایم. ترانههایی که در ذهن ما عاشقانه یا خیالانگیز بودند، در واقع به خشونت، افسردگی یا موضوعاتی پیچیده اشاره داشتند. شاید سالها فکر میکردید که آن ترانه را دقیق میشناسید، اما حالا دچار تردید شدهاید که آیا هنوز هم دوستش دارید یا نه.
پژوهشگران معتقدند موسیقی میتواند بدون وابستگی به واژهها بر احساس ما تأثیر بگذارد. اما آیا میشود برای همیشه متن ترانه را نادیده گرفت؟ این سؤال برای بسیاری از ما پیش میآید، مخصوصاً وقتی با ترجمه دقیق ترانهها مواجه میشویم. همانطور که یکی از دوستان میگفت، ترجمه یک ترانه قدیمی محبوبش باعث شد دیگر هرگز نتواند با آن ارتباط قبلی را برقرار کند. بعضی وقتها این اتفاق فقط یک شوخی ساده است، اما گاهی واقعاً احساسات ما را تغییر میدهد. ما انسانها با موسیقی پیوندی عاطفی برقرار میکنیم، و وقتی بفهمیم معنای آن با برداشتمان یکی نبوده، دچار نوعی سردرگمی میشویم. ترانههایی که موسیقیشان را دوست داشتیم، اما متنشان ذهن ما را به چالش کشید.
۱- آغاز عشق به موسیقی بدون دانستن زبان ترانه
در دهههای گذشته، بسیاری از مردم در کشورهای غیرانگلیسیزبان تنها از طریق نوار کاست یا رادیو با موسیقی غربی آشنا میشدند. آنها اغلب فقط صدا و ریتم را میشنیدند، نه کلمات را. در آن زمان، درک متن ترانهها به دلیل نبود آموزش زبان و نبود زیرنویس دشوار بود. همین باعث شد شنوندگان نوعی تصویرسازی ذهنی بر اساس احساسات خود انجام دهند. آنچه در ذهن شنونده شکل میگرفت، ترکیبی از ریتم، صدای خواننده و تخیل شخصی بود. بسیاری از این شنوندگان تا سالها نمیدانستند که موضوع واقعی ترانه چیست. به همین دلیل، حس نوستالژیکی که از آن آهنگ داشتند، ریشه در موسیقی صرف داشت. بعدها با ترجمه متن ترانهها، برای بعضیها یک شوک احساسی ایجاد شد. آنچه گمان میرفت عاشقانهای لطیف باشد، ممکن بود تمی درباره مرگ، جنگ یا عشقی خیلی سطحی داشته باشد. این فاصله میان واقعیت و برداشت، در بسیاری از افراد حس تضاد و تردید بهوجود آورد. موضوعی که هنوز هم برای بسیاری آشناست.
۲- ترانههایی با موسیقی شاد و متن غمانگیز
یکی از تناقضهای رایج در موسیقی پاپ و راک، ترکیب ملودی شاد با متن ترانهای تاریک است. بهعنوان نمونه، آهنگ «Every Breath You Take» از گروه The Police در نگاه اول یک ترانه عاشقانه به نظر میرسد. اما وقتی به متن ترانه توجه کنیم، در واقع درباره وسواس و کنترل بیشازحد است. این آهنگ اغلب در مراسم عروسی پخش میشود، در حالیکه مفهوم آن چیزی کاملاً متفاوت است. این تضاد میان حس شنیداری و معنای نوشتاری باعث سردرگمی شنونده میشود. در آهنگهای دیگری مثل «Pumped Up Kicks» از Foster the People، موسیقی جذاب و گوشنواز است. اما متن درباره خشونت در مدارس و تیراندازی نوجوانان است. چنین نمونههایی نشان میدهد که موسیقی میتواند ظاهری فریبنده داشته باشد. و این فریب، آگاهانه یا ناخودآگاه، بخشی از تجربه موسیقی برای بسیاری شده است. احساس دوگانهای میان لذت و تردید شکل میگیرد.
۳- ترانههایی با واژههای مبهم یا استعاری
بعضی ترانهها در ابتدا بهخاطر کلمات پیچیده، استعارهدار یا پرابهامشان، برای شنونده غیربومی معنایی نامشخص دارند. بهعنوان مثال، ترانههای باب دیلان یا لئونارد کوهن سرشار از نمادها، کنایهها و ارجاعات فرهنگی هستند. تا وقتی ترجمه و تفسیر درستی از آنها نداشته باشید، بهراحتی نمیتوان معنای کاملشان را درک کرد. این ابهام میتواند باعث شود شما یک برداشت کاملاً شخصی از آهنگ داشته باشید. شاید تصور کنید ترانهای درباره صلح است، اما بعدها بفهمید اشارهای استعاری به یک جدال داخلی یا حتی بحران سیاسی داشته است. در برخی موارد، خواننده خود نیز از چندمعنایی بودن متن لذت میبرده است. این بازی با کلمات (Wordplay) بخشی از هنر شاعرانگی ترانهسرایی است. اما برای شنوندهای که به زبان اصلی مسلط نیست، ممکن است این تجربه گمراهکننده باشد. وقتی معنای واقعی مشخص میشود، برداشتهای قبلی دچار ریزش میشوند. و این مسئله دوباره سؤال اصلی را به ذهن میآورد: آیا هنوز هم آن ترانه را دوست داریم؟
۴- موسیقی بیکلامی که بعدها ترانهدار شد
بسیاری از ما ابتدا با نسخه بیکلام یک آهنگ آشنا میشویم، بهویژه در فیلمها، تیزرهای تبلیغاتی یا اجرای زنده بدون خواننده. همین باعث میشود که بدون توجه به کلام، به موسیقی وابسته شویم. اما وقتی نسخه اصلی با کلمات را کشف میکنیم، گاهی با یک دنیای کاملاً متفاوت مواجه میشویم. در برخی موارد، متن ترانه ممکن است سطحی، تکراری یا حتی نامناسب باشد. و این در تضاد کامل با حس زیبای اولیهای است که از ملودی گرفته بودیم. برای نمونه، آهنگی که در یک صحنه احساسی فیلم پخش شده بود، ممکن است در واقع درباره یک موضوع بیربط یا طنزآمیز باشد. این دوگانگی حس شنیداری و معنای کلامی، میتواند موجب ناامیدی یا حتی شوک شود. ترانههایی با چنین ویژگیهایی گاه از ذهن ما کنار گذاشته میشوند. یا برعکس، تنها با حذف کلام و شنیدن نسخه بیکلام، باز هم مورد علاقه قرار میگیرند. تجربهای که برای بسیاری آشناست.
۵- واکنشهای متضاد پس از فهمیدن متن ترانه
زمانی که متن دقیق یک ترانه را میفهمیم، واکنش ما میتواند طیفی از احساسات را شامل شود. برای برخی، این کشف باعث عمیقتر شدن ارتباط با آهنگ میشود. اما برای بعضی دیگر، ممکن است منجر به سرد شدن یا حتی دلزدگی شود. بعضیها سعی میکنند به یاد گذشته، همان حس قدیمی را حفظ کنند. برخی نیز تصمیم میگیرند دیگر آن ترانه را نشنوند. در فضای مجازی، بارها دیده شده که کاربران از شوک یا خجالت بعد از فهمیدن معنای ترانه مورد علاقهشان صحبت کردهاند. این پدیده نشان میدهد که واژهها، هرچند بهظاهر پشت موسیقی پنهان شده باشند، اثرگذاری خاص خود را دارند. ترانههایی که تصور میشد الهامبخش یا آرامشبخشاند، گاه دربردارنده خشونت، جنسیتگرایی یا مفاهیم سیاسی بودهاند. و این آگاهی جدید، رابطه احساسی ما با آهنگ را بازتعریف میکند. آیا باید آهنگ را کنار گذاشت یا آن را با چشم بازتر شنید؟ این یک پرسش شخصی و پیچیده است.
۶- تأثیر زبان مادری بر درک معنای ترانهها
وقتی زبان مادری شما متفاوت از زبان ترانه باشد، بسیاری از ظرافتهای معنایی به راحتی از دست میرود. بهویژه در زبانهایی مانند انگلیسی که پر از اصطلاحات عامیانه (Slang) و کنایه (Metaphor) است، درک درست معنای ترانه بسیار چالشبرانگیز میشود. گاه یک واژه در ظاهر بیضرر، در بستر فرهنگی خاص معنایی کاملاً متفاوت دارد. این شکاف زبانی باعث میشود شنونده برداشتهایی نادرست یا ناقص از مفهوم کلی آهنگ داشته باشد. برای مثال، واژه «high» در برخی ترانهها بهجای شادی، اشاره به مصرف مواد مخدر دارد. در نتیجه، آهنگی که در نگاه اول انگیزشی بهنظر میرسد، در واقع درباره تجربهای منفی است. این تفاوت فرهنگی و زبانی نوعی سوءتفاهم احساسی بهوجود میآورد. اغلب این برداشت نادرست سالها باقی میماند تا روزی که ترجمه دقیق یا تفسیر درستی از ترانه کشف شود. و در آن لحظه، بخشی از حس اصیل اولیه فرو میریزد.
۷- تجاری شدن آهنگهای با معنای منفی
در صنعت موسیقی بارها دیده شده که ترانههایی با محتوای تیره یا بحثبرانگیز، با تنظیمی جذاب و تبلیغات فراگیر به پرفروشترین آهنگهای زمان خود تبدیل شدهاند. آهنگهایی که در ظاهر فقط سرگرمکنندهاند، اما محتوای آنها درباره سوءاستفاده، خشونت خانگی یا افسردگی است. بهعنوان مثال، آهنگ «Blurred Lines» از Robin Thicke در زمان انتشار با ریتم شاد خود توجه زیادی جلب کرد. اما منتقدان بعدها به واژهها و پیام ضمنی ترانه اشاره کردند که به ترویج نگاه جنسیتزده متهم میشد. این تضاد میان محبوبیت تجاری و نقد اخلاقی، مخاطب را در موقعیتی پیچیده قرار میدهد. گاه نمیدانی باید از آهنگ لذت ببری یا در برابر محتوایش موضع بگیری. شرکتهای موسیقی نیز گاهی آگاهانه این تضاد را پرورش میدهند. چون میدانند که موسیقی خوشساخت حتی پیامهای منفی را قابلتحمل میسازد. این فرآیند، اخلاق شنونده را نیز به چالش میکشد.
۸- برخورد هنرمندان با نقد محتوای ترانههایشان
برخی خوانندگان وقتی متوجه میشوند که ترانهشان بهخاطر معنای مشکلساز یا توهینآمیز مورد انتقاد قرار گرفته، واکنشهای گوناگونی نشان میدهند. بعضی از آنها با صداقت، از شنوندگان عذرخواهی میکنند و گاه حتی آهنگ را از پلتفرمها حذف میکنند. مانند ماجرای خواننده کانادایی Hedley که بهدلیل محتوای بحثبرانگیز ترانههایش، مجبور به عقبنشینی شد. در مقابل، برخی دیگر از خوانندگان با بیان اینکه ترانه فقط نوعی تخیل هنری بوده، از خود دفاع میکنند. برخی نیز توضیح میدهند که مفهوم آهنگ به اشتباه تعبیر شده و نیت واقعیشان متفاوت بوده است. این واکنشها گاه منجر به افزایش محبوبیت و گاه باعث کاهش شدید فروش آثار میشود. در عصر شبکههای اجتماعی، چنین نقدهایی با سرعت پخش میشوند. و خوانندگان مجبورند برای حفظ اعتبار، موضعگیری مشخصی داشته باشند. این تغییر در رابطه هنرمند با مخاطب، نشاندهنده نقش مهم درک کلامی ترانه در جهان امروز است.
۹- تغییر برداشت ما از ترانهها با گذشت زمان
ترانهای که در نوجوانی شنیدهایم ممکن است امروز با نگاهی کاملاً متفاوت بهنظر برسد. همان آهنگی که در گذشته برایمان شورانگیز و احساسی بود، امروز ممکن است سطحی یا حتی آزاردهنده جلوه کند. بخشی از این تغییر، ناشی از رشد شخصی و تغییر ارزشهاست. اما بخشی دیگر به این برمیگردد که حالا توانستهایم معنای واژهها و پیام ترانه را بهدرستی درک کنیم. تجربه زندگی و آموزش زبان، نگاه ما به موسیقی را دگرگون میکند. حتی ممکن است حس کنیم که آهنگی را اشتباه درک کردهایم و حالا باید با آن خداحافظی کنیم. در عین حال، برخی ترانهها با گذشت زمان معناهای عمیقتری پیدا میکنند. و گاه با شناخت دقیقتر، حتی بیشتر از قبل دوستشان داریم. این تغییر برداشت یک روند طبیعی در رشد شنیداری و عاطفی ماست. و نشان میدهد که موسیقی همیشه با ما در حال دگرگونی است.
۱۰- تلاش برخی شنوندگان برای جدا کردن موسیقی از متن
بعضی شنوندگان بهطور آگاهانه تصمیم میگیرند که فقط به موسیقی گوش دهند و کاری به متن نداشته باشند. آنها معتقدند که احساس و حال موسیقی مستقل از واژههاست. این گروه حتی وقتی از محتوای بحثبرانگیز آهنگی آگاه میشوند، سعی میکنند آن را نادیده بگیرند. گاه میگویند که موسیقی برایشان نوعی خاطره یا پناهگاه احساسی است و معنای ترانه نقشی در آن ندارد. البته این تفکیک همیشه ممکن نیست، زیرا کلام بخشی جداییناپذیر از تجربه ترانه است. اما برای برخی، حذف آگاهی از معنا راهی برای حفظ حس قدیمی نسبت به آهنگهاست. این تصمیم فردی میتواند نتیجه نیاز به ثبات احساسی یا وفاداری به خاطرات گذشته باشد. در مقابل، بعضیها این رویکرد را نوعی انکار میدانند. در هر حال، این موضوع نشان میدهد که رابطه ما با موسیقی گاهی پیچیده و متناقض است. و هویت احساسی ترانهها چیزی نیست که بتوان بهراحتی از آن گذشت.
source