بیوگرافی سردار جواد پوررجبی از فرماندهان هوافضا سپاه +‌شهادت

بیوگرافی سردار جواد پوررجبی از فرماندهان هوافضا سپاه +‌شهادت

سردار جواد پوررجبی کیست

سردار جواد پوررجبی از اعضای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بوده که همراه با سردار حاجی زاده در اولین روز حمله اسراییل به ایران به شهادت رسید. بنا به گفته ها پیکر سردار پوررجبی بر اثر انفجار مقطع‌الاعضا شده بود و چند روز بعد از شهادت کشف شد

بیوگرافی سردار جواد پوررجبی

سردار جواد پوررجبی کیست

سردار شهید جواد پوررجبی از فرمانده های ارشد هوافضای سپاه پاسداران بوده که در بامداد ۲۳ خرداد ۱۴۰۴ در حمله تروریستی اسراییل به ایران به شهادت رسید. محمدحسینِ شش‌ساله و ریحانه‌ی ده‌ساله فرزندان این شهید هستند.

نحوه شهادت و پیدا شدن پیکر شهید پوررجبی

زندگی شخصی سردار پوررجبی

سردار پوررجبی در حمله رژیم صهیونیستی در کنار امیرعلی حاجی‌زاده به شهادت رسید اما پیکرش تا چند روز مفقود بود. چند روز پس از شهادتش می‌گذشت اما پیکرش هنوز پیدا نشده بود، دخترش ریحانه در خواب می‌بیند که بابا در یک جای خیلی قشنگ بود، مثل بهشت.

حوالی اذان صبح بود که صدای چند انفجار شدید، خانه را به لرزه انداخت. فاطمه هراسان از خواب پرید؛ جواد هنوز برنگشته بود. محمدحسینِ شش‌ساله و ریحانه‌ی ده‌ساله از ترس می‌لرزیدند. زیرنویس شبکه خبر، مدام از حمله‌ی اسرائیل می‌گفت. فاطمه برای اینکه بچه‌ها را آرام کند، پیشنهاد داد لباس بپوشند و با هم بروند بیرون.

ریحانه سریع قبول کرد: «آره مامان، بریم شاه‌عبدالعظیم… برای سلامتی آقا دعا کنیم.»

این جمله را باباجواد یادشان داده بود. همیشه و هر وقت اتفاقی می‌افتاد می‌گفت: «بچه‌ها برای سلامتی آقا دعا کنید… از خدا بخواید از عمر ما کم کنه و به عمر ولی‌مون، رهبرمون اضافه کنه.»

بعد از زیارت از حرم که بیرون آمدند تلفن فاطمه مدام زنگ می‌خورد.

_فاطمه خوبی؟ از همسرت خبر داری؟
_ما خوبیم، جواد گوشی‌اش در دسترس نیست فقط میدونم پیش سردار حاجی‌زاده است.
_سردار حاجی‌زاده!؟
-آره، چیزی شده!؟
_میگن سردار شهید شده…

فاطمه نفسش بالا نمی‌آمد. صدای آن طرف خط می‌لرزید، نگاهش را از گنبد گرفت و زیرلب مدام می‌گفت: پس بالاخره به آرزوت رسیدی! قول داده بودی جواد، قول داده بودی باهم شهید شیم!

در خواب آقاجواد به دخترش ریحانه می‌گوید: به مامان بگو سه روز زیارت عاشورا بخوانید… همسر، خواهر و مادر شهید رجبی‌پور شروع به خواندن زیارت عاشورا می‌کنند و روز سوم درست بعد از خواندن زیارت، تلفن همسر شهید زنگ می‌خورد، به او می‌گویند: خانم پوررجبی، پیکر سردار پیدا شد.
بعد از تفحص پیکر شهید اجازه ندادند خانواده پیکر او را ببیند، فقط برایشان شرح دادند: سرش شبیه اباعبدالله(ع) جدا شده، مثل علمدار دست‌ ندارد. مقطع‌الاعضا است مثال علی‌اکبر.

سوابق

تمام این سال ها فاطمه نمی‌دانست همسرش یکی از فرماندهان هوافضای سپاه است. هربار که سر حرف را باز می‌کرد و می‌پرسید: بالاخره شما به ما نگفتی شغلت چیه آقا!؟ سردار سرتیپ جواد پوررجبی می‌خندید و می‌گفت: «چه فرقی میکنه خانم!؟ شما فکر کن من آبدارچی سپاهم… مهم اینه یه گوشه و کناری دارم خدمت میکنم.»

تا چند ساعت قبل از شهادت، فاطمه فکر می‌کرد همسرش یک پاسدار ساده باشد، حتی نمی‌دانست در کدام بخش کار می‌کند. آقاجواد معمولا زود می‌رفت و دیر می‌آمد. بعضی شب‌ها از خستگی کنار سفره خوابش می‌برد. آن شب هم خستگی از سر و رویش پیدا بود. تا پایش به خانه رسید فاطمه را صدا کرد: «خانم من از صبح آنقدر درگیر بودم که نتونستم لب به چیزی بزنم، از شام‌تون چیزی مونده!؟»

مأموریت‌های سردار پوررجبی از سال ۹۷ طولانی‌تر و پرتکرارتر از همیشه شده بود. آن‌قدر که محمدحسین دیگر پدرش را درست و حسابی نمی‌شناخت. جواد مثل همیشه، حتی یک‌کلمه هم نمی‌گفت کجا می‌رود، کی برمی‌گردد، یا اصلاً چه می‌کند. هر بار که فاطمه سر حرف را باز می‌کرد و چیزی می‌پرسید، همان جواب همیشگی را می‌داد: خیالت راحت، یه گوشه و کنار دارم سربازی آقا امام زمان رو می‌کنم.

تا وقتی که اسرائیل پایگاه تیفور سوریه را هدف گرفت و جواد، این‌بار با ۲۵ درصد جانبازی به خانه برگشت. فاطمه تازه آن موقع فهمید این نبودن‌های چهل‌ـ‌پنجاه‌روزه، در سوریه، یمن، عراق، لبنان و…می‌گذرد.

source

توسط salamathyper.ir