افسردگی و اختلال پرخوری از جمله شایعترین اختلالات روانی در جوامع مدرن هستند که ارتباطی دوسویه و پیچیده با یکدیگر دارند. تحقیقات نشان میدهد که میزان بروز افسردگی در میان مبتلایان به اختلال پرخوری بسیار بالاست و برعکس، افراد افسرده نیز در معرض خطر بالاتری برای بروز رفتارهای پرخوری قرار دارند. عوامل زیستی، شناختی، هیجانی و اجتماعی در ایجاد این رابطه نقش دارند. در این مقاله، به بررسی مفاهیم، همبستگیها، مکانیسمهای مشترک و مداخلات درمانی مربوط به این دو اختلال پرداخته میشود.
در دهههای اخیر، شیوع اختلالات روانی مرتبط با خلق و خوردن افزایش یافته است. افسردگی بهعنوان یکی از مهمترین مشکلات سلامت روان، میلیونها نفر را در سراسر جهان درگیر کرده است. از سوی دیگر، اختلال پرخوری (Binge Eating Disorder) نیز بهعنوان یکی از اختلالات شایع خوردن شناخته میشود که در نسخه پنجم DSM (DSM-5) بهعنوان یک تشخیص مستقل طبقهبندی شده است.
افراد مبتلا به اختلال پرخوری غالباً تجربهی خوردن مقادیر زیادی غذا را در مدتزمان کوتاه دارند، همراه با احساس از دست دادن کنترل و سپس احساس شرم، گناه یا پشیمانی. این چرخه، اغلب با خلق افسرده و اضطراب همراه است. پژوهشهای متعددی نشان دادهاند که بین افسردگی و پرخوری نوعی رابطهی متقابل وجود دارد؛ به این معنا که هر یک میتواند عاملی برای دیگری باشد.
افسردگی یا اختلال افسردگی اساسی (Major Depressive Disorder) مجموعهای از نشانهها شامل خلق پایین، از دست دادن علاقه و لذت، احساس بیارزشی یا گناه، اختلال در خواب و اشتها، و افکار مرگ یا خودکشی است. این اختلال ریشههای گوناگونی دارد، از جمله عوامل زیستی (اختلال در سطح سروتونین، دوپامین و نورآدرنالین)، عوامل روانشناختی (طرحوارههای منفی درباره خود و آینده)، و عوامل اجتماعی (تنهایی، فشارهای اقتصادی یا شکست در روابط).
در بسیاری از موارد، تغییرات اشتها و وزن از علائم بارز افسردگی هستند. برخی بیماران کاهش اشتها دارند، در حالی که در گروهی دیگر، افزایش اشتها و پرخوری بهویژه برای غذاهای پرکالری و قندی مشاهده میشود. این رفتار میتواند به بروز یا تشدید اختلال پرخوری منجر شود.
اختلال پرخوری (Binge Eating Disorder) با دورههایی از خوردن بیش از حد مشخص میشود، بدون آنکه رفتارهای جبرانی مانند استفراغ عمدی یا ورزش افراطی (که در بولیمیا مشاهده میشود) وجود داشته باشد. معیارهای DSM-5 برای این اختلال عبارتاند از:
دورههای مکرر پرخوری (حداقل یک بار در هفته بهمدت سه ماه)
احساس از دست دادن کنترل در هنگام خوردن
وجود حداقل سه مورد از رفتارهای زیر:
خوردن با سرعت زیاد
خوردن تا حد ناراحتی جسمی
خوردن مقدار زیاد غذا بدون احساس گرسنگی
خوردن بهصورت پنهانی
احساس گناه و شرم پس از پرخوری
اختلال پرخوری معمولاً در زنان شایعتر است و با مشکلات جسمی مانند چاقی، فشار خون بالا و دیابت همراه است. اما از نظر روانی نیز با اضطراب، افسردگی و عزتنفس پایین ارتباط تنگاتنگ دارد.
بررسیهای اپیدمیولوژیک نشان دادهاند که بین ۵۰ تا ۷۵ درصد افراد مبتلا به اختلال پرخوری دارای علائم افسردگی یا سابقهی افسردگی هستند. این میزان بسیار بالاتر از جمعیت عمومی است. چند نظریه برای تبیین این همپوشانی وجود دارد:
نظریه هیجان منفی:
طبق این دیدگاه، پرخوری نوعی راهبرد مقابلهای ناسازگارانه برای کاهش هیجانات منفی است. افراد افسرده ممکن است از خوردن برای فرار از احساس غم، بیکفایتی یا تنهایی استفاده کنند.
مدل زیستی – شیمیایی:
هر دو اختلال با تغییر در سیستم سروتونرژیک و دوپامینرژیک مغز مرتبط هستند. کاهش سطح سروتونین میتواند هم موجب افسردگی شود و هم تمایل به خوردن غذاهای شیرین و پرکربوهیدرات را افزایش دهد.
نظریه شناختی – رفتاری:
در این چارچوب، باورهای منفی درباره بدن و ارزش شخصی میتوانند موجب ترکیب احساس گناه و شکست با پرخوری شوند. این چرخهی معیوب باعث تشدید افسردگی میشود.
عوامل روانشناختی، زیستی و اجتماعی مشترک
عوامل زیستی
-
ژنتیک: تحقیقات دوقلوها نشان میدهد که زمینه ژنتیکی مشترکی بین افسردگی و اختلالات خوردن وجود دارد.
-
اختلالات عصبی – شیمیایی: کاهش فعالیت سروتونین و دوپامین در مغز هر دو اختلال را تسهیل میکند.
-
هورمونها: تغییر در سطح کورتیزول و لپتین در پاسخ به استرس و پرخوری نقش مهمی دارد.
عوامل روانشناختی
-
تنظیم هیجان: افراد مبتلا به افسردگی و پرخوری در تنظیم احساسات ناتوان هستند.
-
عزتنفس پایین: تصور منفی از خود و بدن محرک اصلی در هر دو اختلال است.
-
طرحوارههای شناختی: باورهای غیرمنطقی مانند «من فقط وقتی لایق دوست داشتنم که لاغر باشم» یا «غذا تنها منبع آرامش من است» شایعاند.
عوامل اجتماعی
-
فشارهای فرهنگی برای لاغری: رسانهها و شبکههای اجتماعی تصویر بدنی غیرواقعی را ترویج میدهند.
-
استرسهای خانوادگی: خانوادههای کنترلگر یا انتقادی، بهویژه در دوران نوجوانی، خطر بروز افسردگی و پرخوری را افزایش میدهند.
-
تجارب آسیبزا: سوءاستفادهی عاطفی یا جنسی در کودکی از پیشبینیکنندههای قوی برای هر دو اختلال است.
پیامدهای بالینی و جسمانی
ترکیب افسردگی و پرخوری، اثرات منفی شدیدی بر سلامت جسمی و روانی دارد:
-
افزایش چاقی و بیماریهای متابولیک: مانند دیابت نوع ۲، کلسترول بالا و بیماری قلبی
-
اختلال در عملکرد شغلی و اجتماعی: کاهش تمرکز، اجتناب از روابط اجتماعی، افت عملکرد تحصیلی
-
افزایش خطر خودکشی: پژوهشها نشان میدهد افراد مبتلا به هر دو اختلال، نسبت به افسردگی تنها، تمایل بالاتری به افکار خودکشی دارند.
-
چرخهی معیوب پرخوری – گناه – افسردگی: فرد برای رهایی از احساسات منفی پرخوری میکند، اما پس از آن احساس گناه و بیارزشی تشدید میشود.
درمان و مداخلات روانشناختی
درمان شناختی – رفتاری (CBT)
مؤثرترین درمان برای هر دو اختلال است. در CBT، بیمار یاد میگیرد:
-
الگوهای فکری منفی درباره بدن و ارزش خود را شناسایی کند
-
مهارتهای مقابلهای سالم برای تنظیم هیجان جایگزین پرخوری کند
-
برنامهی غذایی منظم و آگاهانه ایجاد کند
درمان مبتنی بر پذیرش و ذهنآگاهی (ACT و MBCT)
تمرکز این درمانها بر پذیرش هیجانات منفی و افزایش آگاهی لحظهای از خوردن است. این رویکردها موجب کاهش رفتارهای پرخوری و بهبود خلق میشوند.
درمان دارویی
-
داروهای ضدافسردگی SSRI مانند فلوکستین یا سرترالین، هم در کاهش افسردگی و هم در کنترل پرخوری مؤثرند.
-
در برخی موارد، داروهای تنظیمکننده دوپامین یا مهارکننده بازجذب نورآدرنالین نیز تجویز میشوند.
درمان خانوادهمحور و گروهی
درمان گروهی باعث احساس همدلی و کاهش شرم میشود. همچنین حمایت خانوادگی در حفظ تغییرات رفتاری نقش مهمی دارد.
پیشگیری و پیشنهاد برای پژوهشهای آینده
برای پیشگیری از این دو اختلال و ارتباط آنها، باید اقدامات زیر انجام شود:
-
آموزش مهارتهای تنظیم هیجان از دوران مدرسه
-
ترویج تصویر بدنی مثبت در رسانهها
-
غربالگری همزمان افسردگی و پرخوری در مراکز بهداشت
-
پژوهش بیشتر درباره تفاوتهای جنسیتی و فرهنگی در بروز این اختلالات
پژوهشهای آینده میتوانند به بررسی دقیقتر نقش ژنتیک، تعامل هورمونها و تأثیر رسانههای دیجیتال بر این رابطه بپردازند.
نتیجهگیری
افسردگی و اختلال پرخوری، دو اختلال متفاوت اما بههمپیوستهاند که در سطح روانشناختی، زیستی و اجتماعی بهطور پیچیدهای در تعاملاند. وجود افسردگی میتواند رفتارهای پرخوری را تحریک یا تشدید کند و برعکس، احساس گناه و شرم ناشی از پرخوری ممکن است افسردگی را عمیقتر نماید. درمان مؤثر مستلزم رویکردی چندبعدی است که هم به خلق و هم به رفتارهای خوردن بپردازد. آگاهیرسانی، کاهش انگ اجتماعی و آموزش مهارتهای مقابلهای از مهمترین گامها در مدیریت این چرخهی مخرب است.
source