در دل شب، وقتی چراغ‌های موزه خاموش می‌شوند و دوربین‌ها تنها با نور فروسرخ بر محیط نظارت می‌کنند، سکوتی شکل می‌گیرد. در این میان در ذهن برخی توفانی از نقشه، جسارت و وسوسه شکل می‌گیرد تا دست به دزدهای ماهرانه بزنند. تاریخ سرشار از این سرقت‌هاست، از مردانی که با لباس پلیس وارد موزه‌ها شدند تا هکرهایی که با چند خط کد میلیاردها دلار جابه‌جا کردند، همه در یک ویژگی مشترک بودند: باور به این‌که امنیت، فقط توهمی زیباست.

سرقت‌های بزرگ تاریخ فقط ماجرای دزدیدن پول و جواهرات نیستند، بلکه بازتابی از ذهن انسان‌اند؛ ذهنی که میان هوش و طمع، میان نظم و بی‌قانونی، مرزی نازک ترسیم می‌کند. در پس هر پرونده، داستانی از جاه‌طلبی، بی‌اعتمادی و بازی‌های روانی جریان دارد. دزدانِ موزه گاردنر در بوستون، با چهره‌هایی آرام و یونیفورم پلیس وارد تاریخ شدند؛ همان‌طور که مردان ناشناسِ سرقت بانک مرکزی برزیل با حفر تونلی ۸۰ متری به قلبِ پول جهان دست یافتند.

۱. سرقت موزه ایزابل استوارت گاردنر (Isabella Stewart Gardner Museum Heist – 1990)

در سحرگاه ۱۸ مارس ۱۹۹۰، دو مرد با لباس پلیس بوستون زنگِ موزه‌ای را زدند که یکی از گنجینه‌های هنری بی‌نظیر جهان را در خود جای داده بود. آن‌ها گفتند برای بررسی گزارش مزاحمت آمده‌اند. نگهبان، درِ موزه را گشود و در چند دقیقه، یکی از بزرگ‌ترین فریب‌های قرن رقم خورد. دزدان با نوار چسب، مأموران امنیتی را بستند، سیستم هشدار را غیرفعال کردند و در مدت ۸۱ دقیقه، ۱۳ شاهکار هنری از جمله آثار رامبراند (Rembrandt) و ورمیر (Vermeer) را ربودند.

ارزش تقریبی این آثار حدود ۵۰۰ میلیون دلار بود و هنوز پس از بیش از سه دهه، هیچ‌کدام پیدا نشده‌اند. این دزدی به «بزرگ‌ترین سرقت هنری حل‌نشدهٔ جهان» شهرت دارد. اف‌بی‌آی مظنونان متعددی را بازجویی کرد، از اعضای مافیا گرفته تا کارکنان پیشین موزه، اما هیچ‌گاه شواهد قطعی نیافت. نکتهٔ جالب آن است که سارقان هیچ‌کدام از آثار کم‌ارزش‌تر را برنداشتند، بلکه آگاهانه به سراغ گران‌بهاترین تابلوها رفتند.

تحلیل روان‌شناختی پرونده نشان می‌دهد که عاملان، نه صرفاً دزدان معمولی، بلکه افرادی بودند که شناخت عمیقی از ساختار امنیتی و ارزش آثار داشتند. گویی این سرقت، نوعی اعتراض هنری علیه نظام مالکیت فرهنگی بود؛ دزدی‌ای با امضای ذهنی، نه صرفاً با ردپای فیزیکی.

۲. سرقت جواهرات لوور در گالری آپولون، پاییز ۲۰۲۵

صبح یکشنبه ۱۹ اکتبر ۲۰۲۵ پاریس، چهار سارق نقاب‌دار در کمتر از هفت دقیقه از پنجرهٔ طبقهٔ دوم به «گالری آپولون» لوور راه یافتند. آن‌ها با استفاده از سازهٔ بالا‌بر شبیه تجهیز جابه‌جاییِ وسایل خانه وارد شدند، شیشهٔ ویترین‌ها را با ابزار بُرش برقی شکستند و هشت قطعه از جواهرات تاریخی قرن نوزدهم را برداشتند؛ مجموعه‌ای که به خاندان ناپلئون، ملکه ماری‌ـ‌آملی و امپراتریس اوژنی نسبت داده می‌شود. یکی از قطعه‌ها، تاج زمرد و الماسِ اوژنی، در مسیر فرار به جا ماند و بعدها با آسیب‌دیدگی پیدا شد. سارقان بی‌آن‌که تیراندازی کنند، با تهدید و ایجاد رُعب بر نگهبانان غلبه کردند و از محل گریختند. پلیس پاریس گفت مسیر فرار مشخص است و گروهی ۶۰ نفره از کارآگاهان روی پرونده کار می‌کنند. این رویداد باعث تعطیلی موقت موزه و آغاز بازنگری سراسریِ امنیت موزه‌های فرانسه شد.

۳. دزدی جواهرات کارلتون کن (Carlton Cannes Jewellery Heist – 2013)

در تابستان ۲۰۱۳، هتل مجلل «کارلتون» در کن، محل برگزاری نمایشگاه جواهرات «Leviev» بود؛ یکی از امن‌ترین رویدادهای لوکس اروپا. مردی تنها با چهره‌ای پوشیده وارد سالن شد، تپانچه‌اش را بالا گرفت و در کمتر از یک دقیقه، جواهراتی به ارزش بیش از ۱۳۵ میلیون دلار را در کیف خود ریخت و ناپدید شد.

آنچه این دزدی را شگفت‌انگیز کرد، نه خشونت، بلکه سادگی آن بود. سارقان از هیچ فناوری پیشرفته‌ای استفاده نکردند، بلکه با زمان‌بندی دقیق و جسارت، از ضعف لحظه‌ای نگهبانان بهره بردند. پلیس فرانسه بعدها این سرقت را به شبکهٔ «Pink Panthers» نسبت داد؛ گروهی بین‌المللی از دزدان بالکان که به سرقت‌های هنری و جواهری در سوئیس، موناکو و لندن مشهورند.

تحلیلگران امنیتی این پرونده را نمونه‌ای از «سرقت روانی» می‌دانند، زیرا عاملان تنها با استفاده از ترس و تعلیق، فضا را کنترل کردند. فیلم‌های دوربین مداربسته نشان می‌دادند که مرد مسلح حتی آرام می‌خندید. هنوز جواهرات بازیابی نشده‌اند و چنان به‌خوبی خرد یا فروخته شده‌اند که اثری از آن‌ها باقی نمانده است.

این پرونده، همچون تراژدی لوکس جهان مدرن، نشان می‌دهد که حتی زیر نور لوسترهای میلیون‌دلاری، سایهٔ جرم همیشه در کمین است.

۴. دزدی خزانهٔ سبز درسدن (Dresden Green Vault Burglary – 2019)

صبح ۲۵ نوامبر ۲۰۱۹، موزهٔ سلطنتی درسدن در آلمان صحنهٔ یکی از پیچیده‌ترین سرقت‌های قرن شد. سارقان در تاریکی سحر با قطع برق خیابان‌های اطراف، سیستم امنیتی را از کار انداختند و از یک پنجرهٔ آهنی به داخل خزانه نفوذ کردند. در کمتر از ۵ دقیقه، بیش از ۱۰۰ قطعه جواهر تاریخی به ارزش ۱۲۶ میلیون دلار ربوده شد.

پلیس به سرعت ردپای باندی از برلین را پیدا کرد و بعدها چند تن از اعضای گروه «Remmo Clan» بازداشت شدند. بخشی از اشیاء در سال ۲۰۲۳ بازیابی شد، اما بسیاری از آن‌ها یا خرد شدند یا برای همیشه ناپدید ماندند.

آنچه درسدن را متمایز می‌کند، ظرافت تاریخیِ غارت است. دزدان نه فقط طلا بلکه بخشی از حافظهٔ اروپا را ربودند. جواهرات خزانهٔ سبز متعلق به قرن هجدهم بودند و یادآور شکوه ساکسون بودند. برخی مورخان این رویداد را «غارت فرهنگی مدرن» می‌نامند، زیرا خسارت روحی آن بیش از ارزش مالی‌اش بود.

در واکنش، موزه‌های اروپایی سیستم‌های امنیتی خود را به‌روز کردند و برای نخستین بار، از الگوریتم‌های تشخیص رفتاری (Behavioral AI Algorithms) برای ردیابی تهدیدها استفاده کردند. اما حقیقت ساده باقی ماند: هیچ فناوری نمی‌تواند طمع انسان را مهار کند.

۵. سرقت‌های جواهرات هری وینستون (Harry Winston Heists – 2007 و 2008)

در قلب پاریس، بوتیک هری وینستون (Harry Winston) نماد زرق‌وبرق و ثروت است؛ جایی که ستارگان سینما و خاندان‌های سلطنتی جواهرات خود را انتخاب می‌کنند. اما در دو شب سرنوشت‌ساز، یکی در ۲۰۰۷ و دیگری در ۲۰۰۸، این بوتیک بدل به صحنهٔ دو سرقت حیرت‌انگیز شد. در هر دو مورد، مردانی با ظاهر زنان وارد شدند، نگهبانان را خلع سلاح کردند و در کمتر از ده دقیقه، بیش از ۱۱۳ میلیون دلار جواهرات را ربودند.

پلیس فرانسه بعدتر فهمید که عاملان بخشی از همان شبکهٔ «Pink Panthers» بودند که در پروندهٔ کارلتون کن هم ردپایشان دیده می‌شد. آن‌ها با دقتی نظامی عمل کردند: مسیر خروج را از قبل مشخص کرده بودند، ارتباطات داخلی فروشگاه را مختل کردند و حتی جعبه‌های جواهرات را بر اساس فهرست قیمت‌ها برداشتند.

بخش کوچکی از غنایم در سال‌های بعد بازیابی شد، اما بخش اعظم آن پیدا نشده. کارشناسان بر این باورند که این سرقت‌ها نه فقط به‌دلیل ارزش مالی، بلکه به‌عنوان «بیانیه‌ای علیه نظام طبقاتی ثروت» طراحی شده بود. هری وینستون، نماد دنیایی بود که فاصلهٔ فقیر و غنی در آن بیش از هر زمان دیگری آشکار شده بود و سارقان، با جسارتی سرد، به قلب همین شکاف نفوذ کردند.

۶. سرقت الماس آنتورپ (Antwerp Diamond Heist – 2003، بلژیک)

در فوریهٔ ۲۰۰۳، یکی از امن‌ترین مراکز نگهداری جواهر در جهان، در منطقهٔ تجاری آنتورپ بلژیک، مورد حمله‌ای قرار گرفت که تا امروز به «سرقت قرن» شهرت دارد. بیش از ۱۰۰ میلیون دلار الماس از گاوصندوق زیرزمینی بانک الماس آنتورپ ناپدید شد، بدون حتی یک علامت از شکستن در یا هشدار امنیتی.

مغز متفکر عملیات، مردی ایتالیایی به نام لئوناردو نوتاربارتولو (Leonardo Notarbartolo) بود که با جعل هویت تاجر الماس، ماه‌ها در ساختمان مستقر شده بود. او تمام الگوهای رفت‌وآمد نگهبانان را ثبت کرد و در نهایت، با استفاده از سیستم خنثی‌سازی سنسورهای مغناطیسی (Magnetic Sensor Bypass) و کلیدهای تقلبی، راه خود را به گاوصندوق باز کرد.

پلیس بعداً بخشی از مدارک را پیدا کرد و نوتاربارتولو را بازداشت کرد، اما الماس‌ها هرگز کشف نشدند. بسیاری از کارشناسان امنیتی هنوز این عملیات را نمونه‌ای بی‌نقص از «جرم هوشمند» (Smart Crime) می‌دانند؛  خشونت وجود نداشت، اما تسلط بر روان، مهارت فنی و صبر بسیار بود. این سرقت نشان داد که حتی «غیرقابل‌نفوذترین» سیستم‌ها در برابر ذهن انسانی، آسیب‌پذیرند.

۷. سرقت بانک مرکزی برزیل (Banco Central Burglary – 2005، فورتالزا)

تابستان ۲۰۰۵، در شهر فورتالزای برزیل، گروهی از مردان به ظاهر باغبان، در ساختمانی کوچک اجاره‌ای مشغول حفر زمینی بودند. همسایگان فکر می‌کردند آن‌ها شرکت چمن‌کاری تازه‌ای‌اند، اما در واقع مشغول ساخت تونلی ۸۰ متری به قلب خزانهٔ بانک مرکزی بودند.

پس از سه ماه حفاری بی‌صدا، در یک آخر هفتهٔ خلوت، تونل به گاوصندوق بانک رسید. سارقان با استفاده از تجهیزات مهندسی و تهویهٔ صنعتی، حدود ۷۰ میلیون دلار وجه نقد دزدیدند. هنگامی که کارکنان دوشنبه سر کار بازگشتند، تنها با یک حفره خالی روبه‌رو شدند.

پلیس چند نفر را بازداشت کرد، اما بیشتر پول و مغز متفکر عملیات هرگز پیدا نشدند. این پرونده، که به‌حق «حفاری قرن» نام گرفت، یکی از پیچیده‌ترین سرقت‌های فیزیکی تاریخ است. تفاوتش با سایر موارد در ترکیب مهارت فنی و روان‌شناسی اجتماعی بود: مجرمان به جای نفوذ به سیستم امنیتی، از اعتماد و عادت شهری استفاده کردند. به قول یکی از بازپرس‌ها: «آن‌ها با لبخند در برابر چشم همه دزدی کردند.»

۸. سرقت بانک بنگلادش (Bangladesh Bank Heist – 2016، حملهٔ سایبری)

در فوریهٔ ۲۰۱۶، دزدانِ این پرونده نه با ماسک و اسلحه، بلکه با رایانه و کد وارد شدند. هدف آن‌ها: بانک مرکزی بنگلادش در داکا. آن‌ها با نفوذ به سیستم انتقال مالی جهانی SWIFT، دستور انتقال میلیاردها دلار را صادر کردند. از مجموع درخواست‌ها، تنها ۸۱ میلیون دلار به‌صورت واقعی از طریق بانک‌های فیلیپین برداشت شد.

تحقیقات بعدی نشان داد که عملیات با سطحی از پیچیدگی انجام شده بود که نشان از دخالت یک دولت داشت. ایالات متحده و چند کشور دیگر، منبع حمله را به گروهی از هکرهای وابسته به کرهٔ شمالی نسبت دادند. این پرونده، آغازگر فصل تازه‌ای در تاریخ جنایت بود: «دزدی دیجیتال دولتی» (State-Sponsored Cybercrime).

در حالی که پول نقد بر اثر قوانین بین‌المللی قابل ردیابی بود، رمزارزها و حساب‌های واسطه‌ای در فیلیپین و کامبوج، مسیر را گم کردند. هیچ‌کدام از مغزهای اصلی دستگیر نشدند. این سرقت نشان داد که مرز میان جنگ سایبری و جرم اقتصادی دیگر روشن نیست. جهان دریافت که هکرها می‌توانند همان کاری را با بانک‌ها کنند که سارقان کلاسیک با موزه‌ها کردند، اما بی‌صدا و بی‌چهره.

۹. سرقت بزرگ قطار سلطنتی (The Great Train Robbery – 1963، انگلستان)

در بامداد ۸ اوت ۱۹۶۳، قطار پستی سلطنتی بریتانیا در مسیر گلاسگو به لندن، در منطقه‌ای خلوت از باکینگهام‌شایر متوقف شد. چراغ قرمزِ جعلی روی ریل، لوکوموتیوران را فریب داد و قطار از حرکت ایستاد. ناگهان ۱۵ مرد با نقاب وارد واگن مخصوص انتقال پول شدند و در کمتر از نیم ساعت، ۲.۶ میلیون پوند نقد را ربودند.

رهبر عملیات، بروس رینولدز (Bruce Reynolds) بود؛ مردی با ذهنی سازمان‌دهنده و وسواسی. باند او همه‌چیز را از پیش تمرین کرده بود، حتی زمان لازم برای بریدن سیم‌های ارتباطی و وزن دقیق هر کیسه پول. آن‌ها هیچ سلاحی به کار نبردند و حتی به کسی شلیک نکردند، اما بعد از فرار، سرنخ‌های کوچکی برجا گذاشتند که پلیس به تدریج از آن‌ها استفاده کرد.

بیشتر اعضای گروه دستگیر شدند و احکام سنگینی گرفتند، اما بخشی از پول هرگز پیدا نشد. رینولدز سال‌ها بعد گفت که «ما فقط قطار را زدیم، نه ملت را». این جمله، مرز باریکی میان دزدی و اعتراض اجتماعی را نشان می‌داد. برای بسیاری از مردم انگلستان، این دزدی نه یک جنایت، بلکه ضربه‌ای هوشمندانه به نظام طبقاتی تلقی شد. همین جنبهٔ فرهنگی باعث شد که سرقت قطار، به‌جای یک پروندهٔ جنایی، به اسطوره‌ای در حافظهٔ جمعی بریتانیا بدل شود.

۱۰. سرقت بانک نورتِرن (The Northern Bank Robbery – 2004، بلفاست)

در دسامبر ۲۰۰۴، شهر بلفاست در ایرلند شمالی شاهد یکی از بزرگ‌ترین سرقت‌های بانکی تاریخ اروپا بود. دزدان با نقشه‌ای پیچیده، ابتدا به خانه‌های دو مدیر ارشد بانک نفوذ کردند، خانواده‌هایشان را گروگان گرفتند و سپس آن‌ها را وادار کردند تا در روز بعد، درِ خزانه را برایشان باز کنند.

در شب ۲۰ دسامبر، سارقان حدود ۲۶.۵ میلیون پوند پول نقد را از خزانهٔ اصلی بانک نورتِرن بردند. آن‌ها چنان حساب‌شده عمل کردند که سیستم‌های هشدار هیچ چیز ثبت نکردند. دولت بریتانیا بعدتر مظنونین را به گروه شبه‌نظامی IRA نسبت داد، اما هیچ مدرک قطعی ارائه نشد.

این سرقت به لحاظ روانی یکی از سنگین‌ترین پرونده‌های جنایی ایرلند بود، زیرا با تهدید جان خانواده‌ها، مرز اخلاقی جرم را درنوردید. در واقع، خلافکاران از خودِ ترس به عنوان ابزار کنترل استفاده کردند، بی‌آنکه حتی یک گلوله شلیک کنند. تا امروز هیچ‌کس برای این جنایت محکوم نشده و پول‌ها هم هرگز بازنگشته‌اند.

پروندهٔ نورتِرن بانک نشان داد که شکل جدیدی از سرقت در قرن بیست‌ویکم ظهور کرده است: نه صرفاً فنی یا فیزیکی، بلکه روان‌شناختی. مجرمان دیگر به دیوارها نفوذ نمی‌کنند، بلکه به ذهن انسان وارد می‌شوند.

11. تحلیل روان‌شناسی جنایتکاران نخبه

در تحلیل رفتارشناسی، این نوع مجرمان در دستهٔ «شخصیت‌های خودشیفتهٔ سازمان‌یافته» (Organized Narcissistic Personalities) قرار می‌گیرند. آن‌ها هوش بالا، نظم ذهنی و توانایی تصمیم‌گیری سریع دارند، اما فاقد همدلی‌اند. هیجان اصلی‌شان نه در ثروت، بلکه در غلبه بر سیستم است.

در مصاحبه‌هایی که با مجرمان بزرگ انجام شده، تقریباً همگی از «احساس برتری» سخن گفته‌اند. یکی از اعضای گروه پینک‌پنترها در بازجویی گفت: «پول فقط مدرک پیروزی است، نه هدف». این جمله به‌خوبی ماهیت پدیده را توضیح می‌دهد: دزدی، در این سطح، شکل نمادینِ مبارزه با ساختار قدرت است.

از منظر نوروساینس (Neuroscience)، اسکن‌های مغزی چنین افرادی نشان داده‌اند که ناحیهٔ مرتبط با پاداش (Reward Circuit) در آن‌ها واکنشی مشابه قماربازان مزمن دارد. یعنی مغز آنان به ریسک وابسته است. این همان چیزی است که باعث می‌شود پس از هر سرقت موفق، به دنبال بعدی بروند، حتی اگر میلیونر شده باشند.

اما وجه تاریک ماجرا، فروپاشی روانی است. بسیاری از این افراد در سال‌های بعد دچار اضطراب شدید و پارانویا شدند. نبوغ جنایت، اغلب به قیمت آرامش ذهن تمام می‌شود.

سرقت‌های بزرگ تاریخ چیزی فراتر از جرم‌اند؛ آن‌ها بازتابی از ذهن انسان در لحظه‌ای هستند که قانون را ناکافی می‌یابد. از نقاشی‌های ربوده‌شدهٔ موزهٔ گاردنر تا الماس‌های آنتورپ و جواهرات لوور در پاییز ۲۰۲۵، در همهٔ موارد، عقل و خرد انسانی در برابر وسوسهٔ قدرت و زیبایی فرو می‌ریزد.

نکتهٔ جالب این است که در بسیاری از این سرقت‌ها، دزدان نه فقط مهارت فنی، بلکه شناختی عمیق از روان جمعی داشتند. آن‌ها می‌دانستند که افکار عمومی مجذوب نبوغ می‌شود، حتی اگر نبوغ در خدمت جنایت باشد. جامعه همواره از «نظم» خسته است و قهرمانان سرقت، تجسم شورِ رهایی از این نظم‌اند.

جنایتِ هوشمند هرگز بدون هزینه نیست. تقریباً همهٔ این افراد، از لئوناردو نوتاربارتولو تا اعضای Remmo Clan آلمان، سرانجام در سایهٔ ترس و انزوا فرو رفتند. نبوغشان در لحظه‌ای کوتاه می‌درخشد و بعد خاموش می‌شود، اما خسارتی که بر حافظهٔ فرهنگی و اقتصادی بشر می‌گذارند، گاه تا نسل‌ها باقی می‌ماند.

خلاصه

سرقت‌های بزرگ تاریخ، چه در قالب حفاری فورتالزا در برزیل باشند و چه حملهٔ برق‌آسای پاریس در سال ۲۰۲۵، روایت انسان در جستجوی قدرت و معنا هستند. دزدان بزرگ اغلب از هوش، نظم و جسارتی برخوردارند که اگر در مسیر دیگری به کار می‌رفت، شاید تاریخ علم و هنر را دگرگون می‌کرد. با این حال، آن‌ها مسیر تاریک را برمی‌گزینند، زیرا جنایت برایشان نوعی اثبات خود است.

شاید این پرونده‌ها بیش از آنکه دربارهٔ جرم باشند، دربارهٔ ظرفیتِ خلاقیتِ انسانی‌اند—ظرفیتی که در روشنایی می‌تواند شاهکار بسازد و در تاریکی، افسانهٔ دزدی.

❓ سؤالات رایج (FAQ)

۱. چرا سرقت‌های هنری هنوز با وجود فناوری‌های پیشرفته ادامه دارند؟
زیرا مهم‌ترین نقطهٔ ضعف، انسان است. فناوری پیشرفته می‌تواند هشدار دهد، اما تصمیم نادرست یک نگهبان یا همکاری داخلی همهٔ آن را بی‌اثر می‌کند.

۲. آیا آثار موزهٔ گاردنر و جواهرات لوور احتمالاً بازگردانده می‌شوند؟
کارشناسان معتقدند بازگشت آثار گاردنر بعید است، اما دربارهٔ لوور احتمال بازیابی وجود دارد، زیرا بخشی از شبکهٔ قاچاق هنوز در اروپا فعال است.

۳. تفاوت سرقت‌های کلاسیک با سرقت‌های دیجیتال چیست؟
در سرقت فیزیکی، مهارت مکانیکی و حضور لازم است؛ در سرقت دیجیتال، مهم‌ترین سلاح «دانش» و نفوذ نرم‌افزاری است. هر دو اما بر شناخت رفتار انسان تکیه دارند.

۴. آیا میان سرقت و هنر نوعی پیوند روانی وجود دارد؟
بله. برخی جرم‌شناسان معتقدند دزدان آثار هنری به جای طمع مالی، از لمس و تملک زیبایی لذت می‌برند؛ نوعی شیفتگی به استثنا بودن.

۵. گران‌ترین سرقت تاریخ از نظر ارزش مالی کدام بود؟
سرقت الماس آنتورپ در سال ۲۰۰۳ با ارزش تقریبی ۱۰۰ میلیون دلار و سرقت درسدن در ۲۰۱۹ با حدود ۱۲۶ میلیون دلار از بزرگ‌ترین‌ها محسوب می‌شوند.

۶. چه تغییراتی پس از سرقت‌های اخیر در امنیت موزه‌ها ایجاد شده است؟
بیشتر موزه‌ها از سامانه‌های هوش مصنوعی رفتاری و حسگرهای چندلایه استفاده می‌کنند تا هر تغییر کوچک در الگوی حرکت یا نور را تشخیص دهند، اما این سیستم‌ها هنوز در حال آزمون‌اند.

source

توسط salamathyper.ir