در تابستان سال ۱۹۹۲، در خانهای در هالیوود، در سکوت کامل، مردی که روزگاری چهرهاش در سینما در ذهن میلیونها تماشاگر با واژهٔ «وحشت» گره خورده بود، به آرامی در بستر بیماری آرمید. آنتونی پرکینز (Anthony Perkins)، همان بازیگری که با نقش نرمن بیتس در فیلم «روانی» (Psycho) آلفرد هیچکاک مرز میان معصومیت و جنون را محو کرده بود، حالا با بیماریای دستبهگریبان بود که جامعهٔ آن زمان هنوز از نام بردنش هراس داشت.
او به ویروس اچآیوی (HIV) مبتلا شده بود؛ ویروسی که در آن سالها نه درمان داشت و نه درک درستی از آن در افکار عمومی وجود داشت. رسانهها خبر ابتلای پرکینز را با لحنی پر از رمز و تردید منتشر کردند، گویی مرزی میان گزارش واقعیت و افشای راز خصوصی انسان در هم شکسته بود.
پرکینز برخلاف بسیاری از چهرههای مشهور، نه به انکار پناه برد و نه به نمایش احساسات در برابر دوربینها. او سکوت کرد، با وقار زندگیاش را ادامه داد و ترجیح داد بیماریاش را موضوعی شخصی بداند نه رسانهای. در زمانی که ایدز هنوز با انگ اخلاقی و اجتماعی همراه بود، تصمیم او بیش از هر کنشی، بازتابی از درد درونی یک نسل بود؛ نسلی که ناگهان با ویروسی روبهرو شد که نه فقط بدن، بلکه کرامت انسانی را نیز هدف گرفته بود.
از خلال روایت زندگی و بیماری پرکینز، میتوان چهرهٔ پیچیدهٔ آن دوران را دید؛ دورانی که ایدز هنوز واژهای ترسناک بود و حقیقت، قربانی ترس و داوریهای شتابزده میشد.
۱- بحران اعتماد عمومی و رسانهای در دههٔ ۱۹۸۰
دههٔ ۱۹۸۰ میلادی برای بسیاری از مردم جهان، آغاز عصر مدرن رسانهها و همزمان، دورهای از اضطراب اجتماعی بود. وقتی نخستین موارد ابتلا به ایدز (AIDS) در ایالات متحده گزارش شد، جامعه هنوز فاقد زبان علمی و اخلاقی برای گفتوگو دربارهٔ آن بود. رسانهها، بهجای روشنگری، اغلب با تیترهایی مبهم و هیجانی، بیماری را به عنوان «طاعون نوین» تصویر کردند. چنین فضایی باعث شد هرگونه شایعه دربارهٔ ابتلای چهرهای مشهور، به سرعت به جنجال بدل شود.
در چنین بستر پرتنشی، افشای ابتلای آنتونی پرکینز نیز با ابهام همراه بود. هیچکس دقیق نمیدانست آیا او خودش خبر را عمومی کرده یا رسانهها از مسیرهای غیررسمی آن را درز دادهاند. اما واکنش عمومی روشن بود: شوک، ترحم و در مواردی، قضاوت. در فرهنگی که هنوز ایدز را صرفاً با رفتارهای خاص یا سبک زندگی معینی پیوند میداد، بیمار بودن به معنای متهم بودن بود. این بحران اعتماد میان مردم و رسانهها نهتنها برای پرکینز بلکه برای بسیاری از بیماران دیگر به تجربهای تلخ بدل شد. بیماری جسمی به اندازه کافی تنها را فرسوده میکرد و وزن قضاوت عمومی بر دوش آنها سنگینی میکرد.
۲- تابو و سکوت؛ چهرهٔ اجتماعی ایدز در دوران ناآگاهی
در سالهای آغازین شیوع ایدز، جامعه با ترکیبی از ترس، ناآگاهی و خرافه روبهرو بود. بسیاری نمیدانستند این ویروس چگونه منتقل میشود. حتی برخی پزشکان نیز در آغاز دههٔ ۱۹۸۰ هنوز از تماس فیزیکی با بیماران پرهیز میکردند. چنین فضایی باعث شد که ابتلا به ایدز نه صرفاً بهعنوان یک بیماری، بلکه بهعنوان «نشانهای از انحراف» تعبیر شود. افرادی که به آن مبتلا میشدند، از کار، خانواده و جامعه طرد میشدند. در این میان، رسانهها نیز با تیترهای اغراقآمیز، بر ترس عمومی افزودند.
در چنین شرایطی، سکوت پرکینز نه نشانهٔ ضعف بلکه نوعی مقاومت بود. او میدانست هر واژهای که بر زبان بیاورد، ممکن است به تیتر فردای روزنامهها بدل شود. با اینحال، در سکوت خود نوعی پیام اخلاقی نهفته بود: اینکه انسان، فراتر از بیماریاش، شایستهٔ احترام و کرامت است. پرکینز تا پایان عمر از این مرز اخلاقی پاسداری کرد. اگرچه بعدها نسل جدیدی از بازیگران و هنرمندان مانند الیزابت تیلور با فعالیتهای خیرخواهانه به شکستن تابوی ایدز کمک کردند، اما سکوت شرافتمندانهٔ پرکینز در زمانی که ترس بر عقل غلبه داشت، معنایی تاریخی یافت.
۳- وقتی شهرت تبدیل به انزوا میشود
شهرت همیشه چهرهای دوگانه دارد. برای هنرمندی مانند آنتونی پرکینز، که بخش بزرگی از عمرش زیر نورافکن زیسته بود، بیماری خصوصی ناگهان به بحرانی عمومی بدل شد. در دوران پیش از اینترنت، هر خبر شایعهآمیز بهسرعت از صفحات مجلات زرد (Tabloids) به ذهن مردم راه مییافت و هیچ ابزاری برای اصلاح آن وجود نداشت. پرکینز که زمانی نماد بازیگری پرشور و چندلایه بود، حالا ناخواسته در نقش قربانی تصویری رسانهای قرار گرفته بود که خود در آن هیچ کنترلی نداشت.
انزوا، یکی از تجربههای مشترک بیماران مبتلا به HIV در آن سالها بود. بسیاری از آنها با احساس گناه، ترس از افشا و بیاعتمادی به اطرافیان زندگی میکردند. برای فردی مشهور، این انزوا چندبرابر میشد؛ زیرا نگاه هر رهگذر میتوانست پرسشی پنهان یا قضاوتی ناگفته در خود داشته باشد. پرکینز، به روایت دوستان نزدیکش، تلاش میکرد زندگی خانوادگیاش را در آرامش حفظ کند. او در خانه کار میکرد، با همسر و فرزندانش فیلم میدید و حتی تا ماههای پایانی، فیلمنامههایی را مرور میکرد. اما در پس این آرامش، واقعیت تلخ یک مبارزهٔ پنهان جریان داشت؛ مبارزهای میان حفظ کرامت شخصی و فشار رسانهای بیامان.

۴- سکوت، وقار و وداع آرام
پرکینز تا آخرین ماهها درگیر پروژههای هنری بود و هرگز اجازه نداد بیماریاش هویت او را تعریف کند. این انتخاب، شاید مهمترین بخش میراث اخلاقی او باشد. در جهانی که اغلب افراد مشهور با مصاحبهها و اظهارنظرهای احساسی تصویر میسازند، پرکینز ترجیح داد در سکوت به کارش ادامه دهد. حتی پس از درگذشت او، خانوادهاش بیانیهای منتشر کردند که در آن بر شأن انسانی و آرامش درونی او تأکید شده بود.
مرگ پرکینز در ۱۲ سپتامبر ۱۹۹۲، نقطهٔ نمادینی در تاریخ سینما و در تاریخ اجتماعی ایدز بود. آن زمان، داروهای ضدویروسی هنوز در مراحل اولیه بودند و آگاهی عمومی تازه در حال شکلگیری بود. سکوت او نه از ترس، بلکه از انتخابی آگاهانه برمیآمد: حفظ مرز میان انسان و بیماری. شاید همین وقار بود که باعث شد پس از مرگش، بسیاری از رسانهها برای نخستینبار با لحنی انسانیتر دربارهٔ بیماران ایدز بنویسند. آنتونی پرکینز، حتی در خاموشی، به جامعه درس انسانیت داد.
5- از بازیگر جوان برادوی تا چهرهٔ شاخص روانشناسی در سینما
آنتونی پرکینز (Anthony Perkins) در آغاز دههٔ ۱۹۵۰ با چهرهای معصوم و رفتاری مؤدبانه در صحنههای برادوی ظاهر شد. در همان سالها، هالیوود به دنبال چهرههایی بود که بتوانند میان شور جوانی و عمق درونی شخصیتهای پیچیده تعادل برقرار کنند. پرکینز با فیلم «Friendly Persuasion» در سال ۱۹۵۶ نگاهها را به خود جلب کرد و نامزد دریافت اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل مرد شد. اما نقطهٔ عطف زندگی او سال ۱۹۶۰ بود، زمانی که آلفرد هیچکاک نقش «نرمن بیتس» (Norman Bates) را در فیلم «روانی» (Psycho) به او سپرد.
این نقش، هم نعمت بود و هم نفرین. پرکینز چنان در ذهن تماشاگران با تصویر جوانی شکننده و گرفتار در بحران هویت یکی شد که دیگر رهایی از سایهٔ نرمن بیتس برایش ممکن نبود. با این حال، مهارت او در نمایش تضادهای روانی و عاطفی، باعث شد شخصیتش به یکی از ماندگارترین چهرههای تاریخ سینما بدل شود. او با نگاهی خجولانه، حرکاتی کنترلشده و صدایی لرزان، مرز میان ترحم و ترس را برای تماشاگران در هم شکست. در واقع، پرکینز پیش از آنکه جامعه به مفهوم «شخصیت چندلایه» در سینما عادت کند، آن را زندگی کرده بود. این پیچیدگی، بعدها بازتابی از واقعیت شخصی و روانی خودش شد؛ انسانی در جستوجوی درک، نه شهرت.
6- هراس و هویت؛ سایهٔ نرمن بیتس بر زندگی واقعی او
نقش نرمن بیتس، برای آنتونی پرکینز به مرز میان موفقیت و انزوا بدل شد. پس از موفقیت «روانی»، پیشنهادهای فراوانی به او رسید، اما بیشتر کارگردانان همان چهرهٔ مضطرب و شکننده را از او میخواستند. این وضعیت، حس تکرار و بنبست را در وجودش پرورش داد. در مصاحبهای از دههٔ ۱۹۷۰، پرکینز گفته بود که شهرتش «هدیهای است که با زنجیر همراه است». او به دنبال نقشهایی بود که بتواند از سایهٔ نرمن فاصله بگیرد، اما هالیوود در برابر کلیشه مقاومت نداشت.
از نظر روانشناختی، نرمن بیتس بازتابی از ترس از خویشتن و جامعه بود؛ چیزی که بعدها در خود پرکینز نیز دیده شد. او انسانی درونگرا بود و از نمایش زندگی شخصیاش پرهیز داشت. این تمایل به پنهانکاری، وقتی با بیماری اچآیوی همراه شد، ابعاد تازهای یافت. پرکینز در جهانی زندگی میکرد که هر نشانهٔ ضعف یا تفاوت میتوانست تیتر فردا شود. از این منظر، هراس نرمن بیتس از قضاوت مادر، استعارهای از هراس پرکینز از قضاوت جامعه بود. او میدانست که مردم در برابر چیزهایی که نمیفهمند، قضاوتگر میشوند؛ چه در داستانی خیالی و چه در واقعیت.
7- سینمای اضطراب؛ پرکینز و بازتاب ناخودآگاه جمعی
با نگاهی به کارنامهٔ پرکینز پس از «Psycho»، میتوان دید که او بهتدریج به سوی نقشهایی کشیده شد که در آنها اضطراب، گناه یا تنهایی محور روایت بود. در فیلمهایی مانند «The Trial» اقتباس اورسن ولز از کافکا، یا «Pretty Poison» در سال ۱۹۶۸، پرکینز چهرهای از انسان مدرن را به نمایش گذاشت که میان عقل و جنون سرگردان است. این شخصیتها، برآمده از ناخودآگاه جمعی دوران جنگ سرد بودند؛ زمانی که ترس از فروپاشی اخلاقی و هستهای در ذهن مردم ریشه دوانده بود.

در واقع، پرکینز به بازیگری تبدیل شد که خود بیماری زمانه را در چهره داشت. حتی پیش از آنکه خودش بیمار شود، بازیهایش بازتابی از شکنندگی جسم و روان انسان بود. این جنبهٔ وجودی، بعدها در خوانش منتقدان از نقش او در زندگی واقعی نیز مطرح شد. بسیاری معتقد بودند که پرکینز توانست مرز میان بازی و واقعیت را از میان بردارد و به صدای درونی انسانهایی بدل شود که زیر فشار جامعه نفس میکشند. در هنر او، بیماری جسمی استعارهای از بیماری اجتماعی بود؛ جامعهای که از ترس حقیقت، خود را پشت نقاب اخلاق پنهان کرده بود.
8- سالهای پایانی، بازی در سایهٔ مرگ
در دههٔ ۱۹۸۰، وقتی بیماری پرکینز شدت گرفت، سینمای او نیز رنگی دیگر یافت. او در چند فیلم تلویزیونی و دنبالههای رسمی «Psycho» حضور یافت که گرچه از نظر هنری با نسخهٔ هیچکاک فاصله داشتند، اما برای پرکینز فرصتی بودند تا با گذشتهٔ خود آشتی کند. در «Psycho II» و «Psycho III»، نرمن بیتس از یک قاتل به انسانی رنجدیده تبدیل شد که از گذشتهاش فرار نمیتواند بکند. این دگردیسی، ناخودآگاه بازتابی از خود پرکینز بود که در برابر بیماری نیز همین مبارزه را داشت: تلاش برای بازپسگیری کنترل از دستان سرنوشت.

گفته میشود در صحنههای آخرین فیلمش، چشمانش رنگی از آرامش داشت؛ گویی پس از سالها اضطراب، بالاخره مرز میان نقش و واقعیت را پذیرفته بود. وقتی در سپتامبر ۱۹۹۲ درگذشت، بسیاری از منتقدان نوشتند که پرکینز «تا پایان نقش نرمن بیتس را بازی کرد، اما اینبار نه در برابر دوربین، بلکه در برابر زندگی». مرگ او پایان یک دوران در سینما بود، اما تصویری که از او باقی ماند، ترکیبی از ضعف، زیبایی و شهامت انسانی است؛ تصویری که نشان میدهد حتی در میان سایهها نیز میتوان وقار را حفظ کرد.
9- کشف ویروس مرموز: از سردرگمی بالینی تا شناسایی HIV
در سالهای آغازین دههٔ ۱۹۸۰، پزشکان در لسآنجلس و نیویورک با گروهی از بیماران جوان روبهرو شدند که دچار عفونتهای نادری مانند پنومونی ناشی از قارچ Pneumocystis carinii و تومور کاپوزی سارکوما (Kaposi’s sarcoma) بودند. این بیماران اغلب مردان جوان و ظاهراً سالمی بودند که ناگهان سیستم ایمنی بدنشان فرو میپاشید. دانش پزشکی آن زمان پاسخی برای این الگو نداشت. نخست، فرض بر این بود که شاید داروهای خاص، سوءتغذیه یا تماس مکرر با عفونتهای دیگر علت باشند. اما بهتدریج مشخص شد که علت، ویروسی ناشناخته است که سلولهای اصلی سیستم ایمنی، یعنی سلولهای T کمکی (CD4+ T cells)، را هدف میگیرد.

در سال ۱۹۸۳، دو گروه پژوهشی بهطور مستقل موفق به جداسازی عامل بیماری شدند. یکی به رهبری لوس مونتانیه (Luc Montagnier) در انستیتو پاستور پاریس و دیگری به رهبری رابرت گالو (Robert Gallo) در ایالات متحده. این ویروس که ابتدا LAV یا HTLV-III نامیده شد، بعدها تحت عنوان HIV یا «ویروس نقص ایمنی انسانی» (Human Immunodeficiency Virus) شناخته شد.
در آن زمان هنوز آزمایش تشخیصی دقیق در دسترس نبود و بسیاری از پزشکان نمیدانستند چطور باید به بیماران هشدار دهند. این دوره از سردرگمی، زمینهٔ ترس و شایعات را در سراسر جهان گسترش داد و بهویژه برای هنرمندان و چهرههای اجتماعی که ناگهان بیمار میشدند، به بحرانی روانی و رسانهای تبدیل شد.

10- آغاز یک تابو؛ وقتی علم از جامعه عقب ماند
ایدز (AIDS) از همان ابتدا فقط یک بیماری پزشکی نبود، بلکه پدیدهای اجتماعی و فرهنگی بود. در جوامعی که هنوز دربارهٔ رفتارهای جنسی، روابط انسانی یا مصرف مواد مخدر صراحت وجود نداشت، صحبت از ایدز نوعی تابو به شمار میرفت. در نتیجه، اطلاعات غلط به سرعت جای علم را گرفت. در اوایل دههٔ ۱۹۸۰، حتی برخی مدارس و بیمارستانها بیماران را طرد میکردند چون تصور میکردند تماس عادی یا تنفس میتواند ویروس را منتقل کند. رسانهها با تیترهای ترسناک مانند «ویروس مرگ خاموش» بر این اضطراب دامن زدند.
در این میان، بیماران مشهور بهویژه در معرض دو نوع تبعیض بودند: از یک سو، فشار روانی ناشی از بیماری و از سوی دیگر، نگاه قضاوتگر جامعه. آنتونی پرکینز، که در همان سالها با علایم غیرمستقیم بیماری دستبهگریبان بود، نمونهٔ بارزی از این موقعیت بغرنج بود. در نبود آموزش عمومی، مردم نمیدانستند HIV تنها از راه تماسهای خاص خونی یا جنسی منتقل میشود و هیچ خطری در تماس روزمره وجود ندارد. این ناآگاهی، حتی پزشکان و پرستاران را نیز دچار احتیاطهای افراطی کرده بود.
ایدز از همان ابتدا آینهای شد برای نشان دادن ترسهای پنهان انسان مدرن؛ ترس از مرگ، از قضاوت و از برچسب خوردن.
11- مراحل پیشرفت بیماری و فریب علایم اولیه
ویروس HIV، برخلاف بسیاری از عوامل بیماریزا، بلافاصله علایم مشخصی ایجاد نمیکند. در نخستین هفتهها، بدن فرد ممکن است واکنشی شبیه آنفلوآنزا نشان دهد: تب خفیف، گلودرد، خستگی و تورم غدد لنفاوی. این مرحله را فاز حاد (Acute phase) مینامند. در ادامه، ویروس وارد فاز نهفته یا مزمن (Latency) میشود که میتواند سالها بدون نشانه ادامه یابد. در این مدت، سلولهای ایمنی بهتدریج از بین میروند اما بیمار ممکن است احساس سلامتی کند. بسیاری از افراد، از جمله برخی چهرههای شناختهشده در آن دوران، در همین مرحله بدون آگاهی به زندگی عادی ادامه دادند و تنها وقتی سیستم ایمنیشان بهشدت ضعیف شد، بیماری آشکار شد.
این ویژگی فریبندهٔ ویروس، سبب شد تا دههها تشخیص بهموقع دشوار باشد. علایم نهایی مانند کاهش وزن، تب مکرر، عفونتهای قارچی یا ریوی و ضایعات پوستی معمولاً در مرحلهٔ پیشرفته، یعنی زمانی ظاهر میشوند که ایدز (Acquired Immune Deficiency Syndrome) شکل گرفته است. در مورد آنتونی پرکینز نیز گفته میشود که او تا مدتها بیماری خود را پنهان نگه داشت، نه تنها به خاطر ترس از افشا، بلکه شاید چون خود نیز در آغاز از ماهیت بیماریاش مطمئن نبود. همین تاخیر در تشخیص، یکی از دلایل اصلی مرگومیر بالای بیماران در دههٔ ۱۹۸۰ بود.
12- از مرگ قطعی تا زندگی مزمن؛ انقلاب درمان HIV و میراث علمی و انسانی آن
دههٔ ۱۹۸۰، برای بسیاری از بیماران مبتلا به HIV، مترادف با حکم قطعی مرگ بود. جامعهٔ پزشکی هنوز نمیدانست چگونه با ویروسی روبهرو شود که درون سلولهای ایمنی پنهان میشد و با سرعتی حیرتانگیز جهش مییافت. هر بار که دارویی ساخته میشد، ویروس راه تازهای برای مقاومت پیدا میکرد. نخستین درمانها با داروی زیدوودین (Zidovudine) یا همان AZT آغاز شد که در ابتدا به عنوان داروی ضدسرطان توسعه یافته بود. در سال ۱۹۸۷، سازمان غذا و داروی آمریکا (FDA) آن را تأیید کرد، اما این درمان تنها برای مدت کوتاهی اثر داشت. بیماران ناچار بودند دوزهای بالا مصرف کنند که موجب کمخونی، تهوع و آسیبهای شدید به مغز استخوان میشد.
با وجود این، AZT امید تازهای بود؛ نخستین نشانه از اینکه میتوان با ویروسی به این پیچیدگی مقابله کرد. در سالهای بعد، داروهای دیگری از همین خانواده، مانند دیدانوزین (Didanosine) و استاوودین (Stavudine)، وارد عرصه شدند، اما همچنان اثر محدود داشتند. در همین دوران، دهها میلیون نفر در سراسر جهان آلوده شده بودند، و هنوز هیچ راهی برای توقف پیشرفت بیماری وجود نداشت.
13- درمان ترکیبی (HAART)؛ نقطهٔ عطف در تاریخ پزشکی مدرن
در میانهٔ دههٔ ۱۹۹۰، پزشکان و پژوهشگران دریافتند که مشکل اصلی در درمان HIV، تکدارویی بودن روشهاست. ویروس HIV از خانوادهٔ رتروویروسها (Retrovirus) است و با آنزیمی به نام ترانسکریپتاز معکوس (Reverse Transcriptase) مادهٔ ژنتیکی خود را به DNA میزبان وارد میکند. در نتیجه، ویروس میتواند درون سلولهای بدن سالها پنهان بماند و با هر بار تقسیم سلولی، دوباره فعال شود.
راهحل زمانی پیدا شد که پژوهشگران تصمیم گرفتند از چند دارو به طور همزمان استفاده کنند، تا ویروس نتواند مسیر جهش را پیشبینی کند. این روش با نام درمان ضدویروسی بسیار فعال یا HAART (Highly Active Antiretroviral Therapy) شناخته شد. در این روش، سه یا چهار دارو از دستههای مختلف با هم ترکیب میشوند:
- مهارکنندههای ترانسکریپتاز معکوس نوکلئوزیدی (NRTIs) مانند تنوفوویر (Tenofovir)، لامیووودین (Lamivudine) و امتریسیتابین (Emtricitabine)، که نسخهبرداری ژنتیکی ویروس را مختل میکنند.
- مهارکنندههای ترانسکریپتاز معکوس غیرنوکلئوزیدی (NNRTIs) مانند افاویرنز (Efavirenz) و ریلپیویرین (Rilpivirine)، که عملکرد آنزیم ویروسی را مستقیم متوقف میکنند.
- مهارکنندههای پروتئاز (Protease Inhibitors) مانند ریتوناویر (Ritonavir) و آتازاناویر (Atazanavir)، که از ساخت اجزای جدید ویروس جلوگیری میکنند.
- در نسلهای جدیدتر، مهارکنندههای اینتگراز (Integrase Inhibitors) مانند دولوتگراویر (Dolutegravir) و بیکتگراویر (Bictegravir) نیز اضافه شدهاند که از اتصال DNA ویروس به ژنوم سلول جلوگیری میکنند.

این ترکیب چندلایه، باعث شد بار ویروسی (Viral Load) در خون بیماران بهطور چشمگیری کاهش یابد و سیستم ایمنی فرصت بازسازی پیدا کند. برای نخستین بار، بیماران مبتلا به HIV توانستند عمری تقریباً طبیعی داشته باشند. اگر درمان بهموقع آغاز شود، احتمال انتقال ویروس تقریباً به صفر میرسد. این تحول، HIV را از یک بیماری مرگبار به یک وضعیت مزمن قابلمدیریت تبدیل کرد، همانگونه که دیابت یا فشار خون بالا مدیریت میشوند.
14- داروهای جدید و مسیر تحقیقات امروز
در دو دههٔ اخیر، پژوهشها در زمینهٔ HIV وارد مرحلهای عمیقتر شده است. تمرکز دانشمندان از کنترل ویروس به سمت ریشهکنی (Eradication) آن پیش میرود. یکی از دستاوردهای مهم، توسعهٔ درمانهای تزریقی طولانیاثر (Long-acting injectables) مانند کابوتگراویر (Cabotegravir) و ریلپیویرین است که بهجای مصرف روزانهٔ قرص، تنها هر دو ماه تزریق میشوند. این روش نهتنها کیفیت زندگی بیماران را بهبود داده، بلکه از خطای مصرف دارو نیز جلوگیری میکند.
پژوهشهای ژنتیکی نیز به مرحلهای رسیدهاند که پزشکان با استفاده از فناوری ویرایش ژن (CRISPR-Cas9) میکوشند DNA ویروسی را از ژنوم سلولهای آلوده پاک کنند. اگر این روش بهطور کامل موفق شود، میتواند نخستین درمان قطعی HIV در تاریخ باشد. همچنین درمانهای موسوم به ایمونوتراپی (Immunotherapy) در حال توسعهاند که با تقویت سلولهای T، بدن را قادر میسازند خود ویروس را شناسایی و نابود کند.
در کنار این تلاشهای علمی، واکسنهای پیشگیرانه نیز در مراحل آزمایشیاند. واکسنهای mRNA که در دوران همهگیری کووید-۱۹ محبوب شدند، اکنون برای HIV نیز در حال آزمایش هستند. گرچه چالشهای ایمنی و جهش ویروس هنوز مانع موفقیت کامل است، اما سرعت پیشرفت نسبت به دهههای قبل چشمگیر است.
HIV امروز دیگر آن هیولای ناشناختهٔ دههٔ ۱۹۸۰ نیست، بلکه پدیدهای است که علم آن را مهار کرده و امید به درمان نهایی در افق دیده میشود.
15- چهرههای مشهور و بهای ناآگاهی
پیش از ظهور درمان ترکیبی، بسیاری از مشاهیر جهان قربانی کمبود دانش و دارو شدند. راک هادسن، ستارهٔ فیلمهای عاشقانهٔ هالیوود، در سال ۱۹۸۵ بر اثر عوارض ایدز درگذشت و نخستین چهرهٔ بزرگ بود که آشکارا با این بیماری شناسایی شد. مرگ او موجی از آگاهی را برانگیخت و الهامبخش فعالیتهای گستردهٔ الیزابت تیلور در بنیاد تحقیقاتی ایدز شد.
در دنیای موسیقی، فِرِدی مرکوری، خوانندهٔ افسانهای گروه «کوئین»، تا آخرین روزهای زندگی سکوت کرد و تنها یک روز پیش از مرگش در سال ۱۹۹۱، بیماری خود را علناً تأیید کرد. مرگ او به نمادی از شجاعت و پذیرش بدل شد و مسیر فرهنگ عمومی را نسبت به HIV تغییر داد. در سوی دیگر، دکتر آیزاک آسیموف (Isaac Asimov)، نویسنده برجسته داستانهای علمی تخیلی و مروج دانش، در سال ۱۹۹۲ درگذشت. بعدها خانوادهاش فاش کردند که او پس از جراحی قلب، بهدلیل تزریق خونی آلوده به HIV مبتلا شده بود. این رویداد نشان داد که بیماری تنها مختص گروه خاصی نیست و هیچ طبقه یا قشر اجتماعی از آن مصون نیست.
مرگ این چهرهها، از بازیگر تا نویسنده و موسیقیدان، به نقطهٔ عطفی در تاریخ فرهنگی و اخلاقی بدل شد. جامعه دریافت که HIV نه «نشانۀ گناه»، بلکه یک واقعیت زیستی است که با آموزش، مراقبت و علم میتوان با آن زیست. اگر پرکینز و دیگران در دههای دیگر متولد میشدند، شاید امروز میتوانستند با درمان ترکیبی سالها زندگی کنند. اما میراث آنان در شکل دادن به آگاهی جهانی از ارزش هر زندگی انسانی بیبدیل است.
16- میراث امید؛ از علم تا اخلاق
تحول در درمان HIV، تنها پیروزی علم نیست، بلکه پیروزی اخلاق انسانی است. در دهههای ابتدایی، بسیاری از بیماران نه از بیماری، بلکه از طرد شدن رنج میبردند. پزشکان و پرستاران گاه از لمس بیماران خودداری میکردند و رسانهها از آنان با زبان ترس و قضاوت یاد میکردند. امروز اما در بیشتر کشورها، HIV دیگر تابو نیست.
از منظر جامعهشناختی، مبارزه با HIV به الگوی تازهای از همبستگی انسانی تبدیل شده است. از همکاری جهانی برای تولید داروها تا حمایت از حقوق بیماران، این مسیر نشان میدهد که پزشکی مدرن تنها در آزمایشگاه معنا ندارد، بلکه در اخلاق و همدلی انسانی ریشه دارد.
در دههٔ ۱۹۹۰، با ظهور درمان ترکیبی و شکلگیری جنبشهای مدنی برای حمایت از بیماران، رسانهها نیز لحن خود را تغییر دادند. فیلمها، مستندها و آثار هنری جدید به جای نمایش ترس، بر شجاعت و امید تمرکز کردند. فیلمهایی چون Philadelphia با بازی تام هنکس، و بعدها مستندهایی دربارهٔ فِرِدی مرکوری، به مردم نشان دادند که HIV پایان نیست، بلکه بخشی از تجربهٔ انسانی است. این تغییر روایت، در سطح ناخودآگاه جمعی تأثیری عمیق بر جای گذاشت؛ ترحم جای خود را به احترام داد، و ترس به درک تبدیل شد.

خلاصه
ماجرای آنتونی پرکینز تنها روایت مرگ یک بازیگر نیست، بلکه داستان دگرگونی فرهنگی یک قرن است. او در دورانی زندگی کرد که HIV هنوز ناشناخته و ترسناک بود، و بیماران در سکوت میمردند تا کرامتشان حفظ شود. مرگ او، همانند راک هادسن، آیزاک آسیموف و فِرِدی مرکوری، به نقطهٔ عطفی در آگاهی عمومی تبدیل شد. علم پزشکی با تولد درمان ترکیبی (HAART) از دل این رنج برخاست و بیماری را از مرگبار به قابلمدیریت تبدیل کرد.
امروز، بیماران HIV میتوانند زندگی طبیعی، شغل و خانواده داشته باشند، اما ریشهٔ این پیشرفت در فداکاری نسل پیش است.
از سکوت پرکینز تا شور مرکوری، از آزمایشگاههای پاستور تا بیمارستانهای نیویورک، یک مسیر مشترک پیموده شد: مسیر درک، نه ترس. میراث آن نسل، نه فقط نجات انسان از ویروس، بلکه نجات انسان از قضاوت بود.
❓سؤالات رایج (FAQ)
۱. آنتونی پرکینز چگونه به ویروس HIV مبتلا شد؟
گمان میرود در اواخر دههٔ ۱۹۸۰ به ویروس آلوده شد، اما جزئیات دقیق و رسمی از نحوهٔ ابتلا هرگز منتشر نشد، چون خود او ترجیح داد موضوع را خصوصی نگه دارد.
۲. آیا درمان قطعی برای HIV وجود دارد؟
درمان کامل هنوز بهدست نیامده، اما با درمان ترکیبی (HAART) و داروهای نسل جدید، میتوان بار ویروسی را به سطح غیرقابلتشخیص رساند و عمر طبیعی داشت.
۳. چرا HIV تا مدتها تشخیص داده نمیشد؟
زیرا در فاز اولیه علایمی شبیه سرماخوردگی دارد و ممکن است سالها در بدن بدون نشانه باقی بماند. تنها آزمایشهای تخصصی میتوانند وجود ویروس را مشخص کنند.
۴. آیا بیماران HIV میتوانند ازدواج کنند یا فرزند داشته باشند؟
بله، با درمان منظم و رعایت اصول پزشکی، احتمال انتقال به همسر یا نوزاد تقریباً صفر است.
۵. مهمترین داروهای امروزی HIV کداماند؟
داروهای ترکیبی حاوی تنوفوویر، امتریسیتابین، بیکتگراویر، و کابوتگراویر از مؤثرترین داروهای نسل جدید هستند که مصرفشان سادهتر و ایمنتر است.
source