طلاق یکی از پدیده‌های اجتماعی و حقوقی است که در طول تاریخ زندگی بشر، اشکال گوناگونی به خود گرفته و در هر جامعه بر اساس ساختار فرهنگی، مذهبی و حقوقی آن تعریف و تنظیم شده است. در نظام حقوقی ایران، که متأثر از فقه اسلامی است، طلاق به عنوان آخرین راه‌حل در صورت عدم امکان ادامه زندگی زناشویی پذیرفته شده و مقررات دقیقی برای آن وضع گردیده است. یکی از گونه‌های طلاق که در عمل و در مراجع قضایی بسیار مشاهده می‌شود، طلاق غیابی است. این نوع طلاق از جنبه‌های گوناگون حقوقی، اجتماعی و روانی قابل بررسی است و شناخت دقیق آن می‌تواند درک روشن‌تری از عدالت خانوادگی و ضمانت اجرای احکام در نظام حقوقی ایران فراهم آورد.

طلاق غیابی به وضعیتی اطلاق می‌شود که یکی از طرفین عقد نکاح، معمولاً خوانده، در جریان رسیدگی به دعوای طلاق حضور ندارد و رأی دادگاه بدون حضور یا اطلاع واقعی او صادر می‌گردد. در چنین حالتی، اگر شرایط قانونی تحقق یابد، دادگاه می‌تواند حتی بدون حضور شخص غایب، حکم طلاق را صادر کند. این پدیده از یک سو ابزار حقوقی لازم برای جلوگیری از اطاله دادرسی و حفظ حقوق طرف حاضر است و از سوی دیگر، اگر بدون رعایت دقیق موازین قانونی انجام شود، ممکن است زمینه‌ساز تضییع حق و بروز بی‌عدالتی گردد.

برای درک بهتر ماهیت طلاق غیابی، نخست باید مفهوم آن را در نظام آیین دادرسی و حقوق خانواده روشن ساخت. در آیین دادرسی مدنی، حکم غیابی به حکمی گفته می‌شود که علیه خوانده‌ای صادر شود که در هیچ‌یک از مراحل دادرسی حاضر نبوده و لایحه دفاعی نیز ارسال نکرده است، در حالی که ابلاغ اوراق قضایی به صورت قانونی انجام شده است. در نتیجه، وقتی یکی از زوجین دعوای طلاق را مطرح می‌کند و همسرش در طول رسیدگی حضور نمی‌یابد یا از ابلاغ واقعی آگاه نمی‌شود، ممکن است دادگاه در شرایط خاص، رأی طلاق را به‌صورت غیابی صادر کند.

طلاق غیابی در عمل بیشتر زمانی رخ می‌دهد که زوج ناپدید شده باشد، در محل نامعلومی اقامت کند یا از حضور در دادگاه و پاسخ به دعوا خودداری کند. در بسیاری از موارد، زنان از این طریق برای رهایی از وضعیت بلاتکلیف زندگی مشترک اقدام می‌کنند؛ زیرا همسرشان به عمد از حضور در مراجع قضایی طفره می‌رود تا زن نتواند حق خود را در طلاق یا مهریه یا سایر دعاوی خانوادگی اعمال کند.

از منظر فقهی و حقوقی، طلاق اصولاً از اختیارات مرد است، ولی در مواردی قانون به زن نیز این حق را داده که بتواند از طریق دادگاه و بر اساس دلایل موجه، درخواست طلاق کند. وقتی زن به عنوان خواهان، دادخواست طلاق می‌دهد و شوهر در جلسه دادرسی حاضر نمی‌شود، دادگاه پس از انجام ابلاغ قانونی و عدم حضور وی، می‌تواند در صورت احراز شرایط، رأی به طلاق صادر کند که ماهیت آن غیابی خواهد بود.

اما صدور حکم غیابی همواره نیازمند رعایت تشریفات خاصی است. مهم‌ترین شرط آن، ابلاغ صحیح اوراق قضایی است. اگر ابلاغ واقعی انجام نشده و صرفاً به صورت قانونی (یعنی نصب آگهی یا تحویل اوراق به بستگان) صورت گرفته باشد، دادگاه در صورت عدم حضور خوانده، حکم غیابی صادر می‌کند. به همین جهت، در حقوق ایران میان ابلاغ واقعی و قانونی تفاوت اساسی وجود دارد و این تفاوت در تعیین نوع حکم و امکان اعتراض به آن نقش تعیین‌کننده‌ای دارد.

یکی از پیامدهای مهم طلاق غیابی، حق واخواهی برای طرف غایب است. واخواهی به معنای اعتراض به حکم غیابی در همان دادگاه صادرکننده حکم است. فردی که علیه او رأی غیابی صادر شده، می‌تواند پس از اطلاع از صدور رأی، ظرف مهلت قانونی مشخص به همان دادگاه مراجعه و درخواست رسیدگی مجدد کند. اگر دادگاه پس از بررسی دلایل جدید تشخیص دهد که حکم غیابی بر اساس شواهد ناقص صادر شده است، ممکن است رأی پیشین را نقض یا تعدیل نماید. این حق واخواهی یکی از تضمین‌های اساسی عدالت دادرسی در نظام حقوقی است تا هیچ‌کس بدون امکان دفاع واقعی از خود، محکوم به طلاق یا هر حکم دیگری نشود.

از نظر اجتماعی، طلاق غیابی اغلب نشانه‌ای از فروپاشی عاطفی و ارتباطی میان زوجین است. زمانی که یکی از طرفین حاضر به گفت‌وگو یا دفاع از خود در دادگاه نمی‌شود، معمولاً ارتباط زناشویی به مرحله‌ای از سردی و بی‌اعتمادی رسیده که ادامه آن ناممکن است. در چنین شرایطی، حتی اگر قانون راهی برای بازگشت به زندگی مشترک فراهم کند، از نظر روانی و اجتماعی، بازسازی این رابطه دشوار است.

پیامدهای حقوقی طلاق غیابی گسترده و چندوجهی است. نخستین اثر آن بر وضعیت زوجین در دفاتر رسمی ازدواج و طلاق ظاهر می‌شود. پس از قطعیت حکم، طلاق در دفتر رسمی ثبت می‌گردد و طرفین از نظر حقوقی از یکدیگر جدا می‌شوند. با این حال، گاه یکی از طرفین پس از مدتی مدعی می‌شود که از صدور رأی مطلع نبوده و خواهان بازنگری در حکم است. در چنین مواردی، دادگاه بررسی می‌کند که آیا ابلاغ‌ها به‌درستی انجام شده‌اند یا خیر و در صورت احراز تخلف، ممکن است اثر حکم غیابی را از بین ببرد.

از سوی دیگر، آثار مالی طلاق غیابی نیز قابل توجه است. مهریه، نفقه ایام عده و جهیزیه از جمله حقوق مالی زوجه هستند که حتی در طلاق غیابی نیز ساقط نمی‌شوند، مگر در شرایط خاص. اگر زن در دعوای طلاق غیابی خواهان باشد، ممکن است دادگاه هم‌زمان درباره مهریه و نفقه تصمیم بگیرد. اما اگر شوهر دادخواست طلاق دهد و زن غایب باشد، دادگاه موظف است حقوق مالی زن را تعیین و پرداخت آن را شرط اجرای طلاق بداند. این امر به منظور حفظ حقوق زنان و جلوگیری از سوءاستفاده احتمالی مردان از غیبت همسرشان است.

در طلاق غیابی، مسأله عده نیز از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. زن پس از طلاق موظف است مدت معینی را به عنوان عده نگه دارد تا اطمینان حاصل شود که از شوهر سابق باردار نیست. در طلاق غیابی نیز این قاعده برقرار است و زوجه باید عده را رعایت کند، حتی اگر از طلاق خود دیرتر مطلع شود. با این حال، اگر زن ثابت کند که در مدت گذشته از طلاق اطلاع نداشته و ازدواج مجدد کرده است، موضوع پیچیده‌تر می‌شود و ممکن است آثار فقهی و قانونی خاصی بر آن مترتب گردد.

از دیدگاه عدالت قضایی، طلاق غیابی اگرچه در ظاهر ابزاری کارآمد برای رسیدگی به پرونده‌های معطل‌مانده است، اما در عمل نیازمند دقت فراوان است. هرگونه خطا در ابلاغ، احراز هویت طرفین یا رعایت حق دفاع می‌تواند به صدور رأیی بینجامد که حقوق یکی از طرفین را نادیده می‌گیرد. به همین دلیل، دادگاه‌ها موظف‌اند پیش از صدور حکم غیابی، تمامی راه‌های ممکن برای دسترسی به فرد غایب را بررسی کنند. انتشار آگهی در روزنامه رسمی، تماس از طریق نشانی‌های ثبت‌شده در عقدنامه یا استعلام از مراجع انتظامی از جمله راهکارهایی است که برای اطمینان از اطلاع‌رسانی به فرد غایب به کار می‌رود.

در کنار پیامدهای حقوقی، پیامدهای اجتماعی طلاق غیابی نیز بسیار چشمگیر است. زنانی که بدون اطلاع شوهران خود طلاق می‌گیرند، گاه با چالش‌های اجتماعی و فرهنگی متعددی مواجه می‌شوند. نگاه سنتی جامعه به زن مطلقه، مشکلات اقتصادی پس از طلاق و دشواری در بازسازی زندگی شخصی از جمله این مشکلات است. از سوی دیگر، مردانی که بدون حضور خود در دادگاه از همسرشان جدا می‌شوند، ممکن است از آثار روانی و خانوادگی این جدایی غافل بمانند و در آینده با مشکلات عاطفی، فرزندان مشترک یا ازدواج مجدد مواجه شوند.

در برخی پرونده‌ها، طلاق غیابی می‌تواند ابزاری برای سوءاستفاده باشد. گاه دیده می‌شود یکی از طرفین با پنهان‌کاری یا ارائه نشانی نادرست، مانع از حضور دیگری در دادگاه می‌شود تا رأی دلخواه خود را بگیرد. در چنین مواردی، چنانچه تخلف اثبات شود، رأی صادره فاقد اعتبار بوده و می‌توان آن را نقض کرد. قانون‌گذار نیز با در نظر گرفتن مجازات‌هایی برای ارائه نشانی یا اطلاعات خلاف واقع، تلاش کرده است تا از بروز چنین سوءاستفاده‌هایی جلوگیری کند.

در طلاق غیابی، فرزندان مشترک نیز از جنبه حضانت، نفقه و ولایت تحت تأثیر قرار می‌گیرند. اگر یکی از والدین غایب باشد، دادگاه در خصوص حضانت و نفقه فرزندان تصمیم می‌گیرد. معمولاً حضانت به والد حاضر یا اصلح سپرده می‌شود و طرف غایب در صورت بازگشت می‌تواند تقاضای تغییر وضعیت دهد. این موضوع نشان می‌دهد که حتی پس از صدور طلاق غیابی نیز رابطه والدین با فرزندان به طور کامل قطع نمی‌شود و قانون سعی دارد مصالح کودک را در اولویت قرار دهد.

از نظر تاریخی، مفهوم حکم غیابی در حقوق ایران سابقه‌ای طولانی دارد و از نظام‌های قضایی اسلامی و اروپایی به‌ویژه در دوره قاجار و پس از مشروطیت الهام گرفته است. هدف اصلی از پیش‌بینی چنین نهادی، جلوگیری از تعطیلی دادرسی در مواردی است که یکی از طرفین متواری یا مجهول‌المکان است. با این حال، قانون‌گذار همواره کوشیده است تا میان سرعت در دادرسی و حفظ حق دفاع تعادل برقرار کند.

در فقه اسلامی نیز اگرچه اصل بر حضور طرفین در مجلس قضا است، اما در صورت غیبت غیرموجه یکی از آنان، قاضی می‌تواند بر اساس دلایل موجود تصمیم‌گیری کند. بنابراین، طلاق غیابی نه تنها نهاد مدرن حقوقی، بلکه ریشه در فقه دارد و نوعی سازگاری میان اصول دینی و الزامات اجتماعی را نشان می‌دهد.

در رویه قضایی امروز، دادگاه‌ها معمولاً در صدور طلاق غیابی احتیاط زیادی به خرج می‌دهند. برای مثال، اگر احتمال دهند که یکی از طرفین واقعاً از جریان دادرسی مطلع نشده است، رسیدگی را به تعویق می‌اندازند یا دستور تحقیق بیشتر صادر می‌کنند. همچنین در سال‌های اخیر با راه‌اندازی سامانه ثنا و ابلاغ الکترونیکی، میزان صدور احکام غیابی کاهش یافته است، زیرا احتمال عدم اطلاع واقعی اشخاص از دعاوی کمتر شده است.

از منظر روان‌شناختی، طلاق غیابی نوعی گسست ناگهانی در زندگی فردی محسوب می‌شود. فرد غایب ممکن است پس از اطلاع از طلاق، احساس شوک، خشم یا بی‌اعتمادی نسبت به نظام قضایی و همسر خود پیدا کند. در مقابل، طرفی که خواهان بوده، معمولاً با احساس رهایی همراه با اضطراب آینده مواجه است. بنابراین، حمایت‌های روانی و اجتماعی پس از طلاق، به‌ویژه در موارد غیابی، اهمیت دوچندان دارد.

در نهایت می‌توان گفت طلاق غیابی پدیده‌ای است که اگرچه در چارچوب قانونی و با رعایت ضوابط دقیق صورت می‌گیرد، اما در عمل با مسائل انسانی، اخلاقی و اجتماعی گره خورده است. رعایت کامل اصول دادرسی عادلانه، اطلاع‌رسانی دقیق، تضمین حقوق مالی و حیثیتی طرفین و فراهم آوردن امکان اعتراض مؤثر از مهم‌ترین راهکارهای جلوگیری از سوءاستفاده از این نهاد حقوقی است.

نظام حقوقی ایران در مسیر اصلاح قوانین خانواده، می‌تواند با بهره‌گیری از تجربه سایر کشورها، سازوکارهای دقیق‌تری برای اطمینان از اطلاع واقعی طرفین از دادرسی‌ها طراحی کند. همچنین گسترش خدمات مشاوره‌ای و فرهنگی برای زوجین پیش از طلاق، می‌تواند از بروز بسیاری از طلاق‌های غیابی پیشگیری کند.

در جمع‌بندی باید گفت طلاق غیابی نه صرفاً یک حکم قضایی، بلکه بازتابی از ضعف ارتباط انسانی در زندگی زناشویی است. این نوع طلاق نشان می‌دهد که وقتی گفت‌وگو و تفاهم میان زوجین از میان می‌رود، حتی حضور فیزیکی یکی از آنان نیز در فرایند جدایی ضروری تلقی نمی‌شود. با این حال، از دیدگاه عدالت و حقوق بشر، باید همواره تلاش شود تا حتی در غیاب یکی از طرفین، هیچ حقی پایمال نگردد و کرامت انسانی در تمام مراحل حفظ شود.

source

توسط salamathyper.ir