اگر از خودتان پرسیدهاید چرا هر روز تجربهتان از اینترنت خستهکنندهتر، شلوغتر و تحمیلیتر میشود، شما تنها نیستید. روزگاری نهچندان دور، فضای وب به ما احساس آزادی و کشف میداد؛ پلتفرمها وعده داده بودند که صدای کاربران را تقویت کنند و مرزهای خلاقیت را گسترش دهند. اما امروز همان ابزارها به میدانهایی از تبلیغات، محدودیت و الگوریتمهای پرطمع بدل شدهاند. این پدیده که کُری داکتِرو (Cory Doctorow) آن را «اِنشیتیفیکیشن» (Enshittification) مینامد، توضیح میدهد چگونه شبکههای اجتماعی، فروشگاههای آنلاین و حتی هوش مصنوعی، در چرخهای تکراری از زوال گرفتار شدهاند.
اِنشیتیفیکیشن چیست و چگونه شکل گرفت؟
کلمهٔ Enshittification را داکتِرو چند سال پیش برای توصیف «پوسیدگی تدریجی پلتفرمها» ابداع کرد! او میگوید گاهی برای آنکه مردم به مسئلهای پیچیده توجه کنند، باید نامی خندهدار و زمخت برایش بسازید. این واژه ابتدا در یک توییت عصبی متولد شد، زمانی که او در تعطیلات خانوادگی با وبسایت TripAdvisor کار میکرد و با دهها ردیاب (tracker) و تبلیغ مزاحم روبهرو شد. همانجا نوشت: «این یکی از اِنشیتیفایشدهترین سایتهایی است که دیدهام!» بازخورد طنزآمیز کاربران باعث شد بعدها این واژه به مفهومی تحلیلی بدل شود.
به گفتهٔ او، اِنشیتیفیکیشن توصیف فنیِ سادهای نیست، بلکه روایتی علّی است از چگونگی زوال تدریجی پلتفرمها. در این الگو، شرکتها ابتدا برای جلب کاربران، خدماتی صادقانه و باکیفیت ارائه میدهند. سپس زمانی که کاربران به آنها وابسته شدند، کیفیت را کاهش میدهند تا منافع تبلیغدهندگان و شرکای تجاری را بالا ببرند. در مرحلهٔ سوم، حتی آن شرکای تجاری نیز قربانی میشوند و شرکت تمام سود را برای مدیران و سهامداران خود برمیدارد. نتیجه، چیزی است شبیه به «تپهای از زبالهٔ دیجیتال» که کاربران در آن گیر افتادهاند.
داکتِرو تأکید میکند که این روند نتیجهٔ بد یا به اصطلاح شرور شدن افراد نیست، بلکه حاصل حذف تدریجیِ «نیروهای بازدارنده» است؛ یعنی دیگر هیچ ترسی از مجازات، رقابت یا نظارت باقی نمانده است. وقتی قوانین ضدانحصار و فشار اجتماعی از میان میروند، شرکتها آزاد میشوند تا تجربهٔ کاربر را قربانی سود کوتاهمدت کنند.
نقطهٔ آغاز فروپاشی: وقتی مرورگرها تسلیم شدند
به باور داکتِرو، یکی از لحظههای تاریخی در مسیر اِنشیتیفیکیشن سال ۲۰۱۷ بود؛ زمانی که کنسرسیوم استاندارد وب (W3C) تصمیم گرفت سیستم «مدیریت حقوق دیجیتال» (Digital Rights Management – DRM) را وارد مرورگرها کند. استودیوهای فیلمسازی و شرکتهای بزرگ فناوری تهدید کردند اگر مرورگرها از DRM پشتیبانی نکنند، پخش آنلاین فیلم در وب متوقف خواهد شد. سرانجام این تهدید کارگر افتاد و مرورگرها با DRM همراه شدند.
به ظاهر، هدف جلوگیری از کپی غیرقانونی ویدیو بود، اما پیامدهای آن بسیار عمیقتر شد. از آن پس، تغییر عملکرد مرورگر برای اهداف مشروع هم جرم محسوب میشد؛ مثلاً فردی که میخواست برای جلوگیری از تشنج ناشی از نور چشمکزن (strobe effect) ویدیوها را اصلاح کند، قانوناً مجرم به حساب میآمد. یا پژوهشگر امنیتی که میخواست بررسی کند آیا این ماژول کاربران را در معرض حمله قرار میدهد یا نه، با خطر پنج سال زندان روبهرو میشد.
داکتِرو این لحظه را چرخش بزرگی میداند: «از همان روز، نهادی که باید حافظ منافع کاربران باشد، جانب شرکتها را گرفت.» او این تصمیم را نمادی از تسلیم نهادهای عمومی در برابر فشار بازار میداند؛ نقطهای که اخلاق مهندسیِ وب جای خود را به ترس از نابودی تجاری داد.
مطالعهٔ موردی: فیسبوک، الگوی کلاسیک اِنشیتیفیکیشن
برای درک دقیق این روند، داکتِرو فیسبوک را «نمونهٔ مرجع» مینامد. شرکتی که از روز نخست زیر نظر همان مدیر اصلی، مارک زاکربرگ، اداره شده و بنابراین نمیتوان زوالش را به تغییر مدیریت نسبت داد. از دید او، فیسبوک مسیری سهمرحلهای را پیموده است:
در آغاز، فیسبوک با شعار احترام به حریم خصوصی و عدم نظارت، کاربران مایاسپیس را به سوی خود کشاند. وعدهٔ اصلی این بود که «ما جاسوس نیستیم، فقط محتوای دوستانت را نشان میدهیم». کاربران یکییکی مهاجرت کردند و در آنجا ماندگار شدند. وابستگی اجتماعی، که اقتصاددانان آن را «مسئلهٔ اقدام جمعی» (collective action problem) مینامند، باعث شد خروج از فیسبوک دشوار شود: هیچ گروهی از دوستان نمیتواند همزمان تصمیم بگیرد ترک کند.
در گام دوم، فیسبوک تمرکز خود را از کاربران به تبلیغدهندگان و ناشران معطوف کرد. او دادههای کاربران را، برخلاف وعدهٔ اولیه، برای هدفگیری تبلیغاتی فروخت. کسبوکارها نیز با وعدهٔ دسترسی رایگان به میلیونها کاربر، به این اکوسیستم جذب شدند. اما بهتدریج فهمیدند که وابسته شدهاند: هزینهٔ خروج از پلتفرم بسیار سنگین است، زیرا مخاطبانشان فقط در آنجا حضور دارند.
در مرحلهٔ سوم، شرکت همهچیز را از هر دو سو گرفت. هزینهٔ تبلیغات بالا رفت، دقت هدفگیری کاهش یافت، و محتواهای رایگان جای خود را به پستهای پولی دادند. حتی شرکتهای بزرگی مانند Procter & Gamble وقتی بودجهٔ تبلیغات دیجیتال خود را قطع کردند، متوجه شدند فروششان تغییری نکرده است، زیرا بیشتر آن تبلیغات اصلاً به کاربران واقعی نمایش داده نمیشد. فیسبوک به نقطهای رسید که تنها هدفش حفظ وضعیت شکنندهای بود که در آن، همه ناراضیاند ولی نمیتوانند خارج شوند.
پایان مرحلهٔ سوم: متاورس و سقوط اعتماد
در این نقطه، به گفتهٔ داکتِرو، فیسبوک وارد «مرحلهٔ توهم نهایی» شد: پروژهٔ متاورس. زاکربرگ، در واکنشی شتابزده به کاهش محبوبیت پلتفرم، وعده داد جهانی مجازی بسازد که کاربران در آن با آواتارهای بیپا و بیچهره زندگی کنند. داکتِرو طعنه میزند که این ایده چیزی نبود جز بازسازی یک رؤیای کهنه از رمانهای سایبرپانک دههٔ ۹۰. نتیجه، میلیاردها دلار هزینه و سردرگمی کاربران بود.
او متاورس را نماد نهایی اِنشیتیفیکیشن میداند: جایی که شرکت برای فرار از رکود، به جای حل مشکل، به توهم بزرگتری پناه میبرد.
اِنشیتیفیکیشن و سرمایهداری بیمهار
بهظاهر، روندی که داکتِرو توصیف میکند، همان منطق سادهٔ سرمایهداری است: ابتدا کالا ارزان و جذاب است، سپس با تثبیت بازار، کیفیت افت میکند. اما او تفاوت مهمی را برجسته میکند: «مشکل، سرمایهداری نیست، بلکه نبودِ مهار است.» شرکتها زمانی اخلاقیتر عمل میکنند که از رقابت یا قانون بترسند. وقتی هر دو از میان میرود، تنها چیزی که باقی میماند حرص است.
در جهان فیزیکی، دو عامل مانع طغیان شرکتها میشود: رقابت بازار و نظارت دولت. اما در فناوری، هر دو تضعیف شدهاند. ادغامهای گسترده، مانند خرید اینستاگرام توسط فیسبوک، نشان داد قانون ضدانحصار دیگر کارایی ندارد. حتی زمانی که زاکربرگ بهصراحت نوشت هدفش از خرید «کاهش رقابت» است، وزارت دادگستری آمریکا معامله را تأیید کرد.
فروپاشی نظامهای بازدارنده و ریشهٔ حقوقی اِنشیتیفیکیشن
داکتِرو توضیح میدهد که ضعف قانونگذاری ضدانحصار و گسترش بیشازحد قوانین مالکیت فکری، دو ستون اصلی سقوط اینترنت آزاد بودهاند. در جهان واقعی، فروشگاههایی مانند والمارت همواره بهدلیل رقابت و نظارت دولتی در حدی از تعادل نگه داشته میشدند. اما در دنیای دیجیتال، هیچیک از این دو عامل بهدرستی عمل نکرد.
وقتی بخش فناوری به چند ابرشرکت محدود شد، رقابت واقعی از بین رفت. زاکربرگ در ایمیلی رسمی به مدیر مالی خود نوشت خرید اینستاگرام به این دلیل انجام میشود که کاربران در حال ترک فیسبوک هستند و با این خرید، «رقابت حذف میشود». این جمله، به تعبیر داکتِرو، اعتراف صریح به انحصارطلبی است. با اینحال، نهادهای نظارتی دولت اوباما آن را تصویب کردند. چنین بیعملی در مقابل انحصار، به شرکتها آموخت که هیچ پیامد قانونی جدی در انتظارشان نیست.
وقتی تنها چند شرکت بر صنعتی چیره میشوند، بهراحتی میتوانند بر قوانین تأثیر بگذارند. آنها بودجهٔ کلان تبلیغاتی و لابیگری دارند، و برخلاف صدها شرکت کوچک که هرکدام منافع متفاوتی دارند، این چند غول میتوانند بهراحتی موضعی واحد بگیرند و قانون را به نفع خود شکل دهند. داکتِرو به کنایه میگوید: «وقتی پاپ جهان تازهکشفشده را میان قدرتها تقسیم کرد، بازاری مشابه امروزِ فناوری شکل گرفت؛ هر شرکت سهم خود را گرفت و از رقابت دست کشید.»
نابودی اصل همپذیری و انحصار نرمافزار
یکی از مفاهیمی که داکتِرو برای توضیح فنی اِنشیتیفیکیشن به کار میبرد، «همپذیری» (interoperability) است. رایانهها ذاتاً دستگاههایی جهانشمولاند؛ میتوانند هر برنامهای را اجرا کنند. این ویژگی در آغاز باعث شد اگر شرکتی مسیر اشتباهی رفت، برنامهنویسی آزاد بتواند ابزاری بسازد تا آن محدودیت را دور بزند. برای مثال، اگر مرورگری آگهیهای مزاحم نمایش میداد، کاربران میتوانستند افزونهای برای مسدود کردن آن بنویسند. این قدرت کنترل، نوعی تعادل میان کاربر و شرکت برقرار میکرد.
اما قوانین جدید مانند بخش 1201 از «قانون حق دیجیتال هزاره» (Digital Millennium Copyright Act – DMCA) این امکان را از بین بردند. بر اساس این قانون، هرگونه دستکاری در نرمافزار محافظتشده، حتی برای مقاصد مشروع، جرم تلقی میشود. نتیجه آن شد که شرکتها توانستند لایهای از قفل دیجیتال روی محصولات خود بگذارند و هرگونه تغییر کاربر در آن را ممنوع کنند.
داکتِرو برای روشن شدن موضوع مثالی میزند: شرکت «چمبرلِین» (Chamberlain) که تقریباً همهٔ تولیدکنندگان درب گاراژ را خرید، پشتیبانی از استاندارد «هومکیت» (HomeKit) را متوقف کرد. کاربران دیگر نمیتوانستند از اپلیکیشنهای عمومی برای کنترل درب گاراژ خود استفاده کنند و مجبور شدند برنامهٔ رسمی شرکت را نصب کنند. این برنامه قبل از باز کردن درب، چند تبلیغ نشان میداد. کاربر نهتنها آزادی انتخابش را از دست داد، بلکه در سادهترین کار روزمره نیز قربانی طمع شرکت شد.
به تعبیر داکتِرو، این نمونهٔ کوچکی از همان چیزی است که در مقیاس جهانی با اپلیکیشنهای بزرگ رخ میدهد: شرکتها کاربران را از وب آزاد به محیطهای بسته منتقل کردند، چون در اپها میتوان هرگونه نظارت یا ابزار مسدودسازی را غیرقانونی دانست.
قدرت کارگران فناوری و سقوط آن
سومین عاملی که به گفتهٔ داکتِرو روزگاری مانع اِنشیتیفیکیشن بود، نیروی کار متخصص در صنعت فناوری بود. تا چند سال پیش، برنامهنویسان کمیاب و بسیار گرانقیمت بودند. شرکتها برای نگهداشتن آنها امکاناتی مانند غذای رایگان، فضاهای تفریحی و ساعات کاری انعطافپذیر فراهم میکردند. اما انگیزهٔ اصلی این نبود که مدیران آنها را دوست داشتند، بلکه میترسیدند از دستشان بدهند.
این مهندسان اغلب خود را «مبارزان کاربر» میدانستند؛ افرادی که میخواستند فناوری را در خدمت مردم نگه دارند. به همین دلیل، وقتی مدیران از آنها میخواستند سیستمهای سودمحور و آزاردهنده طراحی کنند، مقاومت میکردند. اما با گذشت زمان و بروز رکود در صنعت، این تعادل برهم خورد.
کارکنان تصور میکردند «کارآفرینان موقت» هستند، نه کارگران. آنها سازماندهی صنفی نکردند، و هنگامی که موج اخراجهای گسترده آغاز شد، دیگر قدرت چانهزنی نداشتند. امروز صدها هزار نیروی فنی بیکار شدهاند، و مدیران میتوانند بدون مقاومت، پروژههایی را پیش ببرند که آشکارا به زیان کاربران است.
به گفتهٔ داکتِرو، کافی است نگاهی به وضعیت کارکنان انبارهای آمازون یا کارخانههای مونتاژ در چین بیندازیم تا بفهمیم این آینده چه شکلی دارد: همان مدیرانی که روزی با احترام از مهندسان پذیرایی میکردند، اکنون همان الگوی استثمار را بر آنها اعمال خواهند کرد.
پیوند میان اِنشیتیفیکیشن و هوش مصنوعی
در گفتوگو، سارا جونگ پرسشی کلیدی مطرح میکند: آیا آنچه امروز «آلودگی هوش مصنوعی» یا «AI slop» مینامیم، شکل تازهای از اِنشیتیفیکیشن نیست؟ داکتِرو پاسخ میدهد که این دو پدیده عمیقاً در هم تنیدهاند. هر دو محصول نظامیاند که در آن، شرکتهای واسط (intermediaries) بیش از حد قدرتمند شدهاند و هیچکس توان نظارت بر آنها را ندارد.
او سپس از تفاوت «میانجی» و «میانجی قدرتمند» سخن میگوید. میانجیها بهخودیخود بد نیستند؛ هر نویسنده یا موسیقیدان برای رسیدن به مخاطب به ناشر و پخشکننده نیاز دارد. مشکل زمانی آغاز میشود که این واسطهها از نقش خدمتکار به دروازهبان (gatekeeper) تبدیل میشوند. داکتِرو میگوید: «قدرت انحصاری، بزرگترین جاذبه برای مافیاست، چون دقیقاً همانجا میتوان از دو سوی بازار باج گرفت.»
خطاهای تاریخی در قانونگذاری اینترنت
او یادآور میشود که قوانین اولیهٔ اینترنت مانند بخش 230 از «قانون آداب ارتباطات» (Communications Decency Act) یا سازوکار «اعلان و حذف» (Notice and Takedown) در DMCA، برای حمایت از آزادی بیان و تسهیل نوآوری تدوین شدند. این قوانین مقرر میکردند که اگر فردی محتوای غیرقانونی منتشر کند، مسئولیت آن با خود اوست نه پلتفرمی که میزبان است. هدف، جلوگیری از فلج شدن اینترنت در برابر شکایات حقوقی بود.
در ظاهر، این تصمیم درست بود، زیرا اگر پلتفرمها موظف بودند هر پست را پیش از انتشار بررسی کنند، اینترنت عملاً از بین میرفت. اما پیامد ناخواستهاش این شد که ایجاد پلتفرمهای جدید آسانتر شد ولی رشد بیرویهٔ آنها کنترل نشد. در نتیجه، هرکس زودتر به بازار رسید و سرمایهٔ بیشتری داشت، برای همیشه در صدر ماند.
داکتِرو میگوید مشکل از قوانین نبود، بلکه از نبود نظارت بر ادغامها و خریدها بود. او ماجرای شرکت «دایپرز داتکام» (Diapers.com) را نقل میکند که در فروش آنلاین محصولات نوزاد پیشرو بود. آمازون نتوانست با آن رقابت کند، پس کالاها را زیر قیمت فروخت تا شرکت را ورشکست کند. سپس آن را با قیمت ناچیز خرید و بست. از آن پس، هیچ استارتآپی جرات نکرد در حوزهای فعالیت کند که آمازون در آن حضور دارد؛ منطقهای که سرمایهگذاران آن را «ناحیهٔ مرگ» (kill zone) مینامند.
حاکمیت مطلق بر داده و سقوط نوآوری
گوگل هم به همین روش رشد کرد. داکتِرو یادآوری میکند که تقریباً تمام محصولات موفق گوگل، از نقشهها تا اسناد ابری، خریداریشده از شرکتهای دیگرند. پروژههای داخلی مانند Google+ یا Orkut شکست خوردند. با این حال، انحصار جستوجو به گوگل اجازه داد تا فضای بازار را کنترل کند و رقبا را حذف نماید.
او به پروندهٔ وزارت دادگستری در سال ۲۰۱۹ اشاره میکند که نشان داد گوگل عمداً کیفیت جستوجوی خود را پایین آورده تا کاربران مجبور شوند چند بار جستوجو کنند و در هر بار آگهی بیشتری ببینند. این همان اِنشیتیفیکیشن در مقیاس سیارهای است: وقتی محصول عمداً بدتر میشود تا سود افزایش یابد.
هوش مصنوعی، انشعاب تازه از همان چرخه
داکتِرو در گفتوگو توضیح میدهد که «هوش مصنوعی مولد» (Generative AI) در حقیقت ادامهٔ همان الگوی اِنشیتیفیکیشن است، فقط اینبار با چهرهای فریبندهتر. بهجای آنکه انسانها محتوا تولید کنند و پلتفرمها از آن سوءاستفاده کنند، حالا خود پلتفرمها با دادههای ما محتوا میسازند و بازار را با «خوراک ماشینی» یا همان AI slop پر میکنند.
اما او هشدار میدهد که باید میان دو مفهوم تفکیک قائل شد: نخست، «فرایند آموزشی» (training) که در آن هوش مصنوعی آثار انسانی را تحلیل میکند و دوم، «انحصار ناشران و شرکتهای رسانهای» که میخواهند از این قانون به سود خود استفاده کنند. بهزعم او، اگر حق تازهای برای «کنترل آموزش مدلها» ایجاد شود، در عمل سود آن به جیب همان ناشران انحصارگر خواهد رفت، نه خالقان مستقل. او با طنز میگوید: «دادن پول توجیبی بیشتر به کودکِ زورگو، فقط باعث میشود غذای دیگران را هم بخورد.»
از نظر داکتِرو، مسئله اصلی در آموزش هوش مصنوعی، «حق شمردن» (right to count) است. همانطور که پژوهشگر داده میتواند تعداد کلمات در یک کتاب را بشمارد، الگوریتم نیز باید بتواند الگوها را بیاجازهٔ ناشر بررسی کند. اگر این کار ممنوع شود، نه فقط مدلهای زبانی بلکه تمام پژوهشهای آماری و زبانی فلج خواهند شد.
سقوط اقتصاد خلاق و نقش واقعی اتحادیهها
او در ادامه به یکی از جنجالیترین پرسشهای مصاحبه پاسخ میدهد: آیا توسعهٔ قوانین کپیرایت واقعاً به نفع هنرمندان بوده است؟ پاسخ او قاطع است: «هرگز». در چهل سال گذشته، هر بار که قانون حق نشر گستردهتر شده، سود شرکتهای رسانهای افزایش یافته و سهم واقعی هنرمندان کاهش یافته است.
از نگاه داکتِرو، تنها استثنای موفق اخیر، «اتحادیهٔ نویسندگان آمریکا» (Writers Guild of America) بود که در برابر استفادهٔ بیرویه از هوش مصنوعی ایستاد. دلیل موفقیت آن، وجود ساختار «چانهزنی بخشی» (sectoral bargaining) بود؛ یعنی همهٔ نویسندگان سینما و تلویزیون بهصورت یکپارچه در برابر استودیوها مذاکره کردند. او میگوید: «اگر قرار است قانونی تازه بنویسیم، بهتر است بهجای گسترش حق نشر، این نوع چانهزنی را قانونی کنیم.»
بحران اقتصادی و فروپاشی حباب هوش مصنوعی
داکتِرو پیشبینی میکند که حباب کنونی هوش مصنوعی بهزودی میترکد. او آمار چشمگیری ارائه میدهد: تنها هفت شرکت، اکنون سی درصد از شاخص S&P 500 را تشکیل میدهند، درحالیکه سرمایهگذاریشان در حوزهٔ هوش مصنوعی به ۷۰۰ میلیارد دلار رسیده اما کل درآمد حاصل از آن فقط ۴۵ میلیارد دلار است. حتی اگر این سرمایهگذاریها ورشکست شوند و داراییها با ده درصد ارزش واقعی فروخته شود، هزینهٔ نگهداری مدلها آنقدر سنگین است که باز هم کسی قادر به ادامهٔ کار نخواهد بود.
او میگوید: «ما داریم واژهپیشبینیکنندهها (next-word guessers) را با مغزهای مصنوعی اشتباه میگیریم. همانطور که نمیتوان با اصلاح نژاد اسب، لوکوموتیو ساخت، با افزودن میلیاردها واژه هم نمیتوان هوش آفرید.»
از نگاه او، هوش مصنوعی در مشاغل پردرآمد مانند مهندسی نرمافزار یا رادیولوژی تهدیدی جدیتر از هنر و تصویرسازی است، زیرا شرکتها میکوشند متخصصان را با رباتهای ارزان جایگزین کنند. اما نتیجه نه صرفهجویی، بلکه فاجعه است: کیفیت کار سقوط میکند و مسئولیت خطاها بر دوش انسانهای باقیمانده میافتد.
راهحل داکتِرو؛ از «قانونگذاری برای ترک آسان» تا احیای همبستگی
در بخش پایانی گفتوگو، داکتِرو از راهحلهایی سخن میگوید که میتوانند چرخهٔ اِنشیتیفیکیشن را متوقف کنند. او بر «اداریپذیری» (administrability) تأکید دارد؛ یعنی قوانین باید قابلاجرا باشند، نه فقط آرمانی. بهجای تعریف مبهم «نفرتپراکنی» یا «سوءاستفاده»، باید مسئله را ریشهایتر دید: چرا کاربران نمیتوانند از پلتفرمهایی که به آنها آسیب میزنند جدا شوند؟
پیشنهاد او ساده اما انقلابی است: قابلیت حمل هویت دیجیتال (identity portability). همانطور که کاربر تلفن میتواند شمارهاش را به اپراتور دیگر منتقل کند، باید بتواند تمام دادهها، دنبالکنندگان، پیامها و تنظیمات خود را از یک شبکهٔ اجتماعی به دیگری ببرد. اگر توئیتر یا هر پلتفرم مشابه، این امکان را ندهد، نهاد ناظر میتواند فایل دادهها را از شرکت تحویل بگیرد و برای کاربر ارسال کند. چنین سازوکاری باعث میشود شرکتها بهمحض بدرفتاری با کاربران، آنها را از دست بدهند.
اما او این تحول فنی را کافی نمیداند. نیروی محرکِ واقعی از نظرش، بازگشت همبستگی کارگری است. کارگران فناوری باید بدانند که امنیت شغلی و اخلاق حرفهای بدون سازماندهی جمعی دوام ندارد. همانطور که اتحادیههای قرن بیستم بدون حمایت دولت شکل گرفتند، نسل امروز نیز باید دوباره «از دل خیابان» سازمان یابد. او میگوید: «وقتی داور از زمین بیرون رفت، بازی تمام نمیشود، فقط باید یاد بگیری بدون داور هم بازی را ادامه دهی.»
نشانههای امید
در پایان مصاحبه، داکتِرو تأکید میکند که امید، نه خوشبینی کور، بلکه ایمان به اثر عمل است. او به موج تازهٔ اقدامهای ضدانحصار در سراسر جهان اشاره میکند: از ایالات متحده تا کانادا، اتحادیهٔ اروپا، ژاپن و کرهٔ جنوبی. برای نخستینبار پس از چند دهه، کشورها علیه غولهای فناوری موضع گرفتهاند.
او میگوید: «ما اکنون شاهد لغو قانون جاذبهٔ سیاسی هستیم. آنچه میلیاردرها نمیخواهند، در حال وقوع است.» داکتِرو معتقد است که حتی تصمیمهای غیرمنتظرهٔ سیاسی میتواند ناخواسته به نفع اینترنت آزاد تمام شود، زیرا جهان دیگر حاضر نیست تابع قواعدی باشد که سیلیکونولی بر آن تحمیل کرده است.
به باور او، اگر بتوانیم قدرت خروج از پلتفرمها را به کاربران بازگردانیم و کارگران فناوری را دوباره متحد کنیم، هنوز میتوان اینترنت را از چنگ «تپهٔ زبالهٔ دیجیتال» بیرون کشید.
خلاصه
اِنشیتیفیکیشن مفهومی است برای توضیح زوال پلتفرمها در سه مرحله: خدمت به کاربران، خدمت به کسبوکارها و در نهایت خدمت به خود شرکت. کورِی داکتِرو نشان میدهد که ترکیب انحصار، قوانین محدودکنندهٔ حق دیجیتال و ضعف کارگری، باعث شد اینترنت آزاد به بازار بستهای از تبلیغات و اجبار بدل شود. او نقش هوش مصنوعی را در این روند، نه بهعنوان آغازگر، بلکه بهعنوان نشانهای از بیماری سیستماتیک میداند. راهکار پیشنهادی او، انتقالپذیری دادهها، بازگرداندن رقابت و ایجاد اتحادیههای واقعی در صنعت فناوری است.
پرسشهای متداول (FAQ)
۱. منظور از اِنشیتیفیکیشن چیست؟
اِنشیتیفیکیشن روندی است که در آن پلتفرمهای آنلاین ابتدا برای جذب کاربران عملکرد خوبی دارند، سپس کیفیت را برای سود تبلیغاتی کاهش میدهند و در نهایت همهٔ ارزش را به نفع خود مصادره میکنند.
۲. چرا داکتِرو سال ۲۰۱۷ را نقطهٔ آغاز زوال اینترنت میداند؟
زیرا در آن سال استاندارد DRM به مرورگرها افزوده شد و کاربران عملاً حق تغییر یا بررسی امنیت مرورگر را از دست دادند.
۳. چه ارتباطی میان اِنشیتیفیکیشن و هوش مصنوعی وجود دارد؟
هر دو حاصل تمرکز بیشازحد قدرت در دست واسطهها هستند. همانطور که پلتفرمها دادههای کاربران را برای تبلیغات مصرف میکنند، مدلهای زبانی نیز از آثار انسانی برای تولید محتوای ماشینی بهره میگیرند.
۴. آیا گسترش قوانین کپیرایت به نفع خالقان آثار است؟
به گفتهٔ داکتِرو خیر. گسترش این قوانین عمدتاً سود شرکتهای بزرگ را افزایش داده و دستمزد هنرمندان را کاهش داده است.
۵. راهحل پیشنهادی داکتِرو برای اصلاح وضعیت چیست؟
ایجاد قابلیت حمل هویت و داده میان پلتفرمها، اعمال قوانین ضدانحصار، و احیای اتحادیههای کارگری در صنعت فناوری.
۶. آیا او به آینده خوشبین است؟
او بهجای خوشبینی، «امید» دارد؛ یعنی باور دارد که اگر اقدام کنیم، اوضاع بهتر میشود، نه به خودیِ خود.
منبع
source