در مطبهای شلوغ قرن نوزدهم، جایی که بوی جوهر قلم و بخار الکل به مشام میرسید، پزشکانی نشسته بودند که بیماری را از روی رنگ پوست، لرزش دست یا حتی نحوهٔ نشستن بیمار تشخیص میدادند. در آن زمان نه آزمایش خون رایجی وجود داشت و نه دستگاههای تصویربرداری مدرن. اما تجربه، حافظه و مشاهده وجود داشت، همان چیزی بود که امروز از آن به عنوان «دادههای بالینی» (clinical data) یاد میکنیم. هر پزشک، الگوریتمی زنده بود که در ذهن خود الگوها را میسنجید و تصمیم میگرفت.
امروز اما جای همان نگاه تیزبین را دوربینهای تشخیص چهره، شبکههای عصبی (neural networks) و مدلهای زبانی گرفتهاند. ماشینها از میلیونها پرونده، همان الگوها را استخراج میکنند و به نتایجی میرسند که گاه دقیقتر از قضاوت انسانی است. اما پرسش اساسی این است: آیا تفاوت پزشک قرن نوزدهم و الگوریتم پزشکی امروز، صرفاً در ابزار است یا در نوع درک انسان از رنج، بدن و خطا؟
پزشکان آن دوران با حواس پنجگانه کار میکردند و محصول سالها مشاهده بودند. امروزه الگوریتمها نیز میبینند، میشنوند و دادهها را میبلعند. اما هنوز چیزی میان آن دو باقی است که شاید هیچوقت به طور کامل یکی نشود: «درک انسانی از بدن بیمار». در این مقایسه، به شباهتها و تفاوتهای پزشکان نسخهنویس قرن نوزدهم و الگوریتمهای پزشکی قرن بیستویکم میپردازیم تا ببینیم آیا علم پزشکی واقعاً به نقطهٔ آغاز خود بازمیگردد یا به آیندهای بیاحساس پرتاب میشود.
۱. تشخیص بر پایهٔ الگوها: از ذهن پزشک تا شبکهٔ عصبی
پزشکان قرن نوزدهم، پیش از آنکه علم آمار یا زیستشناسی مولکولی معنا بیابد، با الگوهای ذهنی (pattern recognition) کار میکردند. وقتی پزشکی رنگپریدگی پوست را میدید، فوراً احتمال کمخونی را میداد. اگر صدای قلب خاصی میشنید، تصویری از بیماری دریچهای در ذهنش نقش میبست. این «الگوی ذهنی»، حاصل سالها تجربه بود، درست همان کاری که امروز مدلهای هوش مصنوعی انجام میدهند.
الگوریتمهای مدرن پزشکی با تکیه بر یادگیری عمیق (deep learning) همین مسیر را طی میکنند، اما در مقیاسی غیرقابلتصور. آنچه پزشک با مشاهدهٔ صد بیمار یاد میگیرد، الگوریتم از دادههای میلیونها پرونده میآموزد. با این حال هر دو در معرض یک خطر مشابهاند: اشتباه ناشی از «الگوی نادرست». پزشک ممکن است بیماری نادر را با علائم آشنا اشتباه بگیرد، درست مانند الگوریتمی که دادهٔ نامتوازن دریافت کرده باشد.
تفاوت بزرگ در این است که ذهن پزشک میتواند به شهود انسانی تکیه کند و از چارچوبهای منطقی خارج شود، در حالیکه الگوریتم در حصار احتمالات ریاضی باقی میماند. این تفاوت، شکافی است میان «دانستن» و «فهمیدن».
۲. نسخهنویسی و تصمیمگیری: از ترکیب داروها تا تحلیل چندمتغیره
در قرن نوزدهم، نسخهنویسی هنر بود. پزشک با ترکیب مواد مختلف، دارویی میساخت که نهتنها برای بیماری، بلکه برای «مزاج» (temperament) بیمار مناسب باشد. در آن دوران هنوز مفهومی به نام دوز دقیق یا اثرات مولکولی وجود نداشت. پزشک با تجربه و آزمونوخطا عمل میکرد، درست مانند الگوریتمی که مدل تصمیمگیری خود را با دادههای متنوع تنظیم میکند.
امروزه الگوریتمهای پزشکی از تحلیل چندمتغیره (multivariate analysis) برای انتخاب درمان بهینه استفاده میکنند. در واقع، همان کاری که پزشکان با ذهن خود انجام میدادند، اکنون به صورت ریاضی و برنامهنویسی پیاده شده است. تفاوت در این است که پزشکان آن زمان، «احساس مسئولیت اخلاقی» را در تصمیم خود دخیل میکردند، در حالی که الگوریتم تنها به احتمال موفقیت نگاه میکند.
با وجود پیشرفت تکنولوژی، هنوز در تصمیمگیریهای بالینی، قضاوت انسانی ضروری است. چون تصمیم پزشکی نه فقط بر اساس دادهها، بلکه بر اساس زمینههای اجتماعی، روانی و اخلاقی اتخاذ میشود. الگوریتم شاید بهترین درمان را از نظر آماری پیشنهاد دهد، اما نمیداند بیمار از دارو میترسد یا توان مالی آن را ندارد.
۳. رابطه با بیمار: همدلی در برابر تحلیل داده
پزشک قرن نوزدهم، بهناچار ساعتها وقت خود را با بیماران میگذراند. گفتوگو، مشاهده و لمس بدن بیمار، بخشی از فرآیند درمان بود. آنچه امروزه «ارتباط درمانی» (therapeutic communication) نامیده میشود، در آن دوران یک مهارت حیاتی بود. پزشک باید نهتنها درد را درمان میکرد، بلکه اضطراب بیمار را نیز آرام میساخت.
در مقابل، الگوریتمهای پزشکی از دادههای تصویری و متنی برای تشخیص استفاده میکنند و چیزی از احساس یا لحن نمیدانند. حتی در رباتهای مشاور سلامت (healthcare chatbots) نیز همدلی مصنوعی هنوز جایگزین تماس انسانی نشده است. با این حال، تلاشهایی برای آموزش «درک عاطفی مصنوعی» (affective computing) در جریان است تا ماشینها بتوانند از چهره یا صدا، احساسات بیمار را بفهمند.
اما آیا همدلی را میتوان آموزش داد؟ پزشکان قرن نوزدهم با لمس نبض، حال بیمار را درک میکردند، در حالی که الگوریتم با تحلیل پالسهای دیجیتال به همان نتیجه میرسد، بیآنکه واقعاً «درک» کند. شاید این تفاوت، بزرگترین مرز میان انسان و ماشین در طب باشد.
۴. خطا و مسئولیت: از وجدان حرفهای تا مدل احتمالاتی
در پزشکی قرن نوزدهم، خطا بخشی از فرآیند یادگیری بود. پزشکان با وجدان حرفهای خود میزیستند و اگر بیماری از دست میرفت، مسئولیت را بر عهده میگرفتند. این مفهوم «حس پاسخگویی» (accountability) یکی از ستونهای اخلاق پزشکی بود.
در دنیای امروز، خطای الگوریتمی اغلب بیصاحب است. اگر مدل هوش مصنوعی، نتیجهای اشتباه بدهد و جان بیماری به خطر افتد، مقصر کیست؟ برنامهنویس؟ پزشک ناظر؟ یا خود سیستم؟ این بحران مسئولیت در پزشکی دیجیتال، همان چالشی است که قرن نوزدهم با آن از زاویهای انسانیتر روبهرو بود.
پزشک در آن دوران، اعتبار و شهرت خود را بر اساس دقت در درمان میساخت، نه براساس عملکرد یک مدل. او میدانست که هر نسخه میتواند مرگ یا زندگی به همراه داشته باشد. در حالی که الگوریتمها، بر مبنای احتمال خطا (error rate) ارزیابی میشوند، نه وجدان. همین تمایز، سبب میشود که اعتماد به پزشک هنوز از اعتماد به ماشین بیشتر باشد، حتی اگر دقت ماشین بالاتر باشد.
۵. آموزش و تجربه: از شاگردی بالینی تا دادهمحوری دیجیتال
پزشکان قرن نوزدهم، دانش خود را از طریق شاگردی مستقیم نزد استادان طب میآموختند. «آموزش بالینی» (clinical apprenticeship) بر مشاهده و تقلید استوار بود. دانشجو در کنار پزشک ارشد میایستاد، به گفتوگوهای او با بیمار گوش میداد و از طریق تکرار میآموخت. تجربه فردی و حافظه، منبع اصلی مهارت بالینی بود.
اما در پزشکی امروز، الگوریتمها با میلیونها داده آموزشی (training datasets) تغذیه میشوند. آنها استاد نمیخواهند، بلکه داده میخواهند. همانطور که پزشک آن دوران بیمار واقعی را لمس میکرد، الگوریتم نیز داده واقعی را لمس میکند، با این تفاوت که لمس او بدون احساس است.
در گذشته خطا به معنای یادگیری بود، اما در مدلهای دیجیتال، خطا فقط یک متغیر برای بهینهسازی محسوب میشود. پزشکان با مرور تجربیات بالینی به بلوغ میرسیدند، الگوریتمها با کاهش نرخ خطا (loss function). در نتیجه، فرایند یادگیری در هر دو سیستم شباهت ساختاری دارد اما فاقد وجه انسانی در نسخه دیجیتال است. پزشک، با دیدن رنج بیمار تغییر میکرد، اما الگوریتم نه رنج را میبیند و نه تغییر را میفهمد.
۶. اتاق معاینه در برابر محیط ابری
اتاقهای معاینه قرن نوزدهم، مکانهایی فیزیکی و محدود بودند که پزشک، بیمار و ابزار سادهای چون گوشی پزشکی (stethoscope) را در خود جای میدادند. در آن محیط، مشاهده و تماس انسانی بخش جداییناپذیر درمان بود. حتی چیدمان فضا ــ نور، بو، سکوت ــ بخشی از تجربه پزشکی بهشمار میرفت.
اما امروزه میدان عمل، محیط ابری (cloud environment) است. پزشک یا الگوریتم از هزاران کیلومتر دورتر، دادههای حیاتی بیمار را تحلیل میکند. این انتقال از حضور به مجاز، معادلی است از گذار پزشکی از لمس به داده. ارتباط فیزیکی جای خود را به اتصال دیجیتال داده است.
با وجود این تغییر، هدف مشترک باقی مانده: شناخت وضعیت بدن انسان. هرچند پزشک قرن نوزدهم با گوش و چشم کار میکرد و امروز الگوریتم با پیکسل و عدد، هر دو در تلاشاند تصویر درستی از «سلامت» بسازند. تفاوت در حضور انسانی است، نه در دقت مشاهده. از همین رو برخی بیماران هنوز درمان را زمانی واقعی میدانند که «کسی» نه «چیزی» به آنها گوش دهد.
۷. اقتصاد پزشکی: از حقالزحمه تا مدلهای اشتراکی داده
در قرن نوزدهم، پزشک به ازای هر ویزیت، وجهی دریافت میکرد و رابطهای شخصی و اقتصادی با بیمار داشت. نظام پزشکی بیشتر شبیه حرفهای مستقل بود تا صنعت. اما در قرن بیستویکم، الگوریتمهای پزشکی درون شرکتهای دادهمحور فعالیت میکنند. ارزش نه در درمان بلکه در داده است.
در این تحول، پزشکی از هنر فردی به صنعت محاسبه تبدیل شد. الگوریتمها نه برای یک بیمار بلکه برای هزاران بیمار کار میکنند و سود از مقیاس بهدست میآید. پزشک قرن نوزدهم از دستمزد ناچیز خود رضایت داشت چون شأن اجتماعی و اخلاقی طبابت را مهمتر میدانست. الگوریتم اما «بینیت» است، تنها بهینهسازی اقتصادی را دنبال میکند.
این تغییر اقتصاد سلامت، پرسشی اخلاقی ایجاد کرده است: اگر الگوریتمی در درمان دقیقتر است اما محصول یک شرکت خصوصی است، آیا عدالت درمانی حفظ میشود؟ در قرن نوزدهم، طبابت یک خدمت بود، امروز یک بازار داده است. همین شکاف، تعیینکننده آینده اعتماد عمومی به پزشکی دیجیتال است.
۸. بدن بهعنوان معما یا مدل ریاضی
پزشکان قرن نوزدهم، بدن انسان را معمایی زنده میدیدند. آنها به زبان استعاره سخن میگفتند: معده را «کوره»، خون را «رودخانه» و مغز را «اتاق فرمان». این استعارهها نشان از محدودیت علم اما غنای تخیل داشت. در مقابل، الگوریتمهای امروزی بدن را به مجموعهای از متغیرها، بردارها (vectors) و روابط احتمالی تبدیل میکنند.
این تغییر نگرش، تحول عظیمی در فهم پزشکی ایجاد کرده است. امروز بدن نه پدیدهای زنده بلکه دادهای قابل تحلیل است. اما در عین حال، این رویکرد جدید گاهی خطر تقلیل انسان به اعداد را به همراه دارد. وقتی درد یا افسردگی در قالب نمودار بیان میشود، جنبههای درونی و شخصی رنج از دید پنهان میماند.
پزشک قرن نوزدهم شاید در تشخیص اشتباه میکرد اما انسان را همچنان راز میدانست. الگوریتم، دقت بالاتری دارد ولی راز را حذف میکند. پرسش اینجاست که آیا پزشکی بدون راز، هنوز پزشکی است یا صرفاً مهندسی بدن؟
۹. خطا، پیشبینی و شهود
در قرن نوزدهم، شهود (intuition) یکی از ابزارهای درمان بود. پزشک از تجربه و حس درونی برای پیشبینی وضعیت بیمار استفاده میکرد. این حس که امروز گاهی «سوگیری شناختی» (cognitive bias) نامیده میشود، در بسیاری موارد جان بیماران را نجات میداد.
در عصر دیجیتال، الگوریتمها نیز پیشبینی میکنند، اما از مسیر احتمالات و مدلهای آماری (predictive modeling). دقت بالاتر است، اما انعطاف کمتر. پزشک میتوانست با دیدن جزئیات نامعمول ناگهان مسیر درمان را عوض کند، در حالی که الگوریتم تابع قوانین از پیشتعریفشده است.
با این حال، برخی پژوهشگران تلاش کردهاند شهود انسانی را به الگوریتم بیاموزند، با ترکیب یادگیری تقویتی (reinforcement learning) و شبکههای عصبی بازگشتی. نتیجه هنوز کامل نیست، چون شهود بهخودیخود از منطق فراتر میرود و از تجربهٔ زیسته میآید. این همان چیزی است که فعلاً در هیچ دادهای یافت نمیشود.
۱۰. اخلاق و آینده اعتماد
در قرن نوزدهم، اخلاق پزشکی بر پایهٔ سوگند و شرافت بود. پزشک متعهد میشد که درد را بکاهد و از بیمار مراقبت کند. امروز الگوریتمها به جای سوگند، به کُد متعهدند. قوانین حریم خصوصی، یادگیری امن (federated learning) و شفافیت داده، معادل مدرن آن سوگند قدیمی است.
اما پرسش بنیادین باقی میماند: اعتماد را چگونه بازسازی کنیم؟ بیماران به پزشکی اعتماد داشتند چون چهره پزشک را میدیدند و نگاه او را میخواندند. حالا باید به سیستمی اعتماد کنند که چهره ندارد. شاید آینده پزشکی به ترکیبی از هر دو نیاز داشته باشد: دقت سرد ماشین و گرمای انسانی پزشک.
این گذار نه فقط تغییر ابزار، بلکه تحول در ماهیت اعتماد است. همانطور که قرن نوزدهم شاهد تولد علم نوین پزشکی بود، قرن حاضر شاهد تولد وجدان دیجیتال است، وجدانِ بیصورت اما ناظر.
خلاصه نهایی
در نگاه نخست، پزشک قرن نوزدهم و الگوریتم پزشکی قرن بیستویکم دو پدیدهٔ کاملاً متفاوت به نظر میرسند. یکی انسانی خسته با گوشی چوبی و دفتر یادداشت، دیگری سامانهای بیچهره که میلیاردها داده را تحلیل میکند. اما در عمق، هر دو در جستوجوی یک هدف مشترکاند: یافتن الگو در آشفتگی زندگی. پزشک، الگو را از میان نشانههای جسمی بیرون میکشید، الگوریتم از دل اعداد و نمودارها.
شباهت آنها در ساختار تفکر است، نه در ابزار. هر دو از تجربه، داده و خطا میآموزند. تفاوت اصلی در «نحوهٔ حضور» است: پزشک با بدن و احساس سروکار داشت، الگوریتم با داده و محاسبه. در پزشکی گذشته، تشخیص نوعی قضاوت انسانی بود، در پزشکی امروز به تصمیم آماری تبدیل شده است.
با وجود پیشرفتها، هنوز هیچ فناوری نتوانسته احساس مسئولیت، شهود و همدلی را بازسازی کند. ماشینها ممکن است دقیقتر باشند، اما درکی از رنج ندارند. آیندهٔ پزشکی احتمالاً در همزیستی این دو نیرو نهفته است: پزشکِ آگاه به فناوری و الگوریتمِ آگاه از انسان. علم شاید همیشه از داده آغاز شود، اما درمان واقعی از درک آغاز میشود.
❓ سؤالات رایج (FAQ)
۱. آیا الگوریتمهای پزشکی میتوانند جایگزین کامل پزشکان شوند؟
خیر. الگوریتمها در تشخیص دقیقاند اما فاقد درک انسانی، همدلی و قضاوت اخلاقی هستند. ترکیب پزشک و هوش مصنوعی نتیجهٔ بهتری دارد.
۲. شباهت اصلی پزشکان قرن نوزدهم و الگوریتمهای امروز در چیست؟
هر دو از داده، تجربه و الگوها برای تشخیص استفاده میکنند، هرچند یکی شهودی است و دیگری ریاضیمحور.
۳. مهمترین تفاوت میان تصمیمگیری انسانی و الگوریتمی چیست؟
پزشک با زمینههای روانی، اجتماعی و اخلاقی تصمیم میگیرد، اما الگوریتم تنها بر اساس احتمال آماری عمل میکند.
۴. آیا خطا در الگوریتمها کمتر از پزشکان است؟
در بسیاری از موارد بله، اما نوع خطا متفاوت است. خطای الگوریتمی گاهی سیستماتیک است و در مقیاس بزرگتر اثر میگذارد.
۵. چگونه میتوان به الگوریتمهای پزشکی اعتماد کرد؟
اعتماد با شفافیت داده، نظارت انسانی و اخلاق حرفهای دیجیتال ایجاد میشود. بدون این سه، اعتماد ممکن نیست.
۶. آیندهٔ رابطهٔ پزشک و هوش مصنوعی چگونه خواهد بود؟
احتمالاً ترکیبی خواهد بود: پزشک تصمیمگیرندهٔ نهایی و الگوریتم یار فکری او. پزشکی آینده بر همکاری انسان و ماشین استوار است.
For international readers:
You are reading 1pezeshk.com, founded and written by Dr. Alireza Majidi -the oldest still-active Persian weblog- mainly written in Persian but sometimes visible in English search results by coincidence.
The title of this post is 10 Interesting Parallels Between 19th-Century Physicians and Today’s Medical Algorithms. It explores how old prescription doctors and modern AI systems share similar logic in diagnosis and decision-making, despite one relying on empathy and the other on data.
You can use your preferred automatic translator or your browser’s built-in translation feature to read this article in English.
source