به گزارش سلامت نیوز به نقل از ایران، اواخر پاییز سال گذشته زن جوانی با مراجعه به پلیس آگاهی از ناپدید شدن شوهر دندانپزشکش به نام شهاب خبر داد. مأموران با بررسی تلفن همراه شهاب دریافتند آخرین بار در محدوده خیابان فرشته آنتن‌دهی داشته است. بررسی لحظه به لحظه تصاویر دوربین‌های مداربسته خیابان نشان داد او به ساختمانی چند طبقه وارد شده اما خروج او ثبت نشده بود.

به این ترتیب مأموران با دستور قضایی وارد ساختمان مورد نظر شدند و مشخص شد مرد گمشده آخرین بار در یک دفتر در طبقه دوم این ساختمان بوده است. مأموران در بازرسی دفتر به یک چرخ گوشت برخوردند و متوجه آثار خون شسته شده در کف واحد و آثار سوختگی و بقایای چند تکه استخوان شدند.

با این سرنخ‌ها منشی دفتر که مردی ۳۰ ساله بود بازداشت شد.

اعترافات هولناک منشی مطب

وی گفت: اینجا دفتر دکتر شهروز است. من دانشجوی پزشکی هستم و یک سال قبل از شهرستان به تهران آمدم. از آنجا که برای هزینه‌های تحصیلی و امرار معاش نیاز به کار و خانه داشتم با دکتر شهروز آشنا شدم. او به من خیلی محبت کرد.

بعد از مدتی متوجه شدم که او با برادرش دکتر شهاب – مرد گمشده – از مدت‌ها قبل به خاطر بدهی ۴ میلیارد تومانی اختلاف دارند. چند روز قبل دکتر تلفن برادرش را به من داد و از من خواست تا با شهاب تماس بگیرم و عنوان کنم که برادر یکی از دوستانش هستم و می‌خواهم برای تأسیس یک مرکز درمانی با او همکاری کنم. در ازای این کار هم پول خوبی به من داد.

من هم تماس گرفتم و دکتر شهاب را به این ساختمان کشاندم. اما همین که وارد دفتر شدیم، دکتر شهروز از اتاق بیرون آمد و با تفنگ کپسولی چند گلوله به او شلیک کرد که یکی از ساچمه‌ها هم به دست من خورد و بعد هم با باتوم چند ضربه به او زد و از من خواست آمپول بیهوشی بزنم و من هم زدم و دکتر شهاب بیهوش شد. ما او را روی یک ویلچر نشاندیم و دست‌ و پا و دهانش را بستیم.

ما او را ۳ روز نگه داشتیم و در این مدت دکتر شهروز تعداد زیادی چک و سفته از برادرش گرفت و در روز چهارم دکتر گفت که باید او را بکشیم. چند نایلون آورد و دست‌ها و پاهای برادرش را در آن قرار داد و رگ هر دو دستش و پاهایش را زد و او فوت کرد. بعد از من خواست تبر و اره بیاورم. برادرش را مثله کرد و ساعت شهاب را هم به من داد.

در آخر هم بدن مثله شده دکتر شهاب را داخل چرخ گوشت انداخت تا آثار انگشت جسد شناسایی نشود. با کمک هم بقایای جنازه را به پشت بام بردیم و با نفت آن را سوزاندیم. بعد همه جا را تمیز کردیم و شستیم و گوشت‌ها را هم داخل چند پلاستیک ریختیم و سر هر کوچه و خیابانی که دوربین نداشت، یکی از پلاستیک‌ها را روی زمین می‌گذاشتیم.

با اعترافات هولناک وحید، مأموران به ردیابی دکتر شهروز پرداختند و در نهایت وی در جزیره کیش دستگیر و به تهران منتقل شد. او در بازجویی‌ها اختلاف با برادرش را پذیرفت، اما منکر قتل شد و ادعا کرد منشی‌اش وحید عامل جنایت بوده است.

بررسی‌ها حکایت از آن داشت که مدتی قبل دکتر شهروز قصد داشته نماینده مجلس شود. برادرش دکتر شهاب ۴ میلیارد تومان برای تبلیغات او هزینه کرده بود، اما وقتی شهروز رد صلاحیت شد، شهاب از شهروز تقاضای بازگرداندن پولش را داشت که همین موضوع سبب بروز اختلاف بین دو برادر شده بود.

با تکمیل تحقیقات برای دکتر شهروز و دستیارش به اتهام مشارکت در قتل، آدم‌ربایی، جنایت بر میت، سرقت مقرون به آزار و اخذ سند به اجبار کیفرخواست صادر و پرونده برای رسیدگی به شعبه ۱۰ دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد.

درخواست قصاص پدر و مادر مقتول برای پسرشان

در ابتدای این جلسه پدر و مادر مقتول به جایگاه رفتند و عنوان کردند که به هیچ عنوان حاضر به گذشت نیستند و درخواست قصاص دارند و حتی در صورت اثبات و حکم قصاص برای هر دو نفر در صورت لزوم حاضر به پرداخت مابه‌التفاوت دیه هم هستند تا هر دو نفر قصاص شوند.

پس از آن دکتر شهروز به جایگاه رفت و گفت: من اتهام قتل را قبول ندارم. وقتی شهاب به دفترم آمد با دیدن من جا خورد و قصد داشت آنجا را ترک کند که وحید از پشت با آمپول او را بیهوش کرد و بعد هم شهاب را روی ویلچر گذاشت و دست و پایش را بست. من به خاطر بدهی‌ای که به برادرم داشتم، از او به زور سفته و چک گرفتم. 3 روز بعد هم گفتم دیگر کاری با تو ندارم. اگر چک و سفته‌های من را اجرا بگذاری، من هم چک و سفته‌هایت را اجرا می‌گذارم. حالا هم اگر می‌خواهی برو.

بعد از آن به وحید گفتم وقتی من به طبقه دوم رفتم دست و پایش را باز کن تا برود. من پایین بودم که به یکباره دیدم وحید با سر و صورت و لباس‌های خونی پیش من آمد و گفت که کارش را تمام کردم. یک لحظه شوکه شدم و به او گفتم چرا او را کشتی و وحید در جواب گفت با او دعوایم شد و از شدت عصبانیت نتوانستم خودم را کنترل کنم. به خاطر اینکه پای من به پرونده قتل کشیده نشود، او را مثله کردیم تا ردی از ما برجا نماند. حالا هم خیلی ناراحتم چون برادرم مرد شریفی بود.

چرخ گوشت صنعتی در دفتر اداری چه می‌کرد؟

قاضی از شهروز پرسید: چرا باید در یک دفتر اداری چرخ گوشت صنعتی داشته باشید؟

متهم جواب داد: ما گاهی در دفترمان میهمانی می‌گرفتیم و دوستان و همکارانمان به آنجا می‌آمدند و برایشان کباب‌ درست می‌کردیم.

قاضی سؤال کرد: دفترچه یادداشتی با خط خودت پیدا شده که نشان می‌دهد از مدت‌ها قبل نقشه قتل برادرت را کشیده بودی.

متهم گفت: من دفترچه یادداشتی نداشتم.

پس از آن وحید به جایگاه رفت و او نیز اتهام قتل را رد کرد و گفت: دکتر شهروز استاد من بود. وقتی ماجرای اختلاف با برادرش را تعریف کرد، قبول کردم کمکش کنم. شهروز با کلت کپسولی چند ساچمه به او زد و بی‌حال شد و داشت از پشت می‌افتاد که گرفتمش و شهاب را به طبقه سوم بردم.

در طول ۳ روزی که شهاب دست و پا بسته روی ویلچر پیش ما بود، دکتر تعداد زیادی چک و سفته از برادرش گرفت و بعد هم گفت دیگر نیازی به او نداریم و باید شهاب را حذف کنیم. من پایین بودم که دکتر با لباس خونی آمد و گفت رگ‌هایش را زدم، وقتی فوت کرد او را مثله می‌کنیم تا ردی از ما باقی نماند.

با پایان جلسه دادگاه قضات برای صدور رأی وارد شور شدند.

source

توسط salamathyper.ir