در ۱۲ ژانویه ۱۹۲۵، قتلی در محله‌ای اشرافی در بمبئیرخ داد که نه تنها زندگی یک تاجر جوان و ثروتمند را پایان داد، بلکه حکومت یک پادشاه ایالتی را نیز سرنگون کرد و نظام استعماری بریتانیا در هند را با بحران روبه‌رو ساخت.

عبدالقادر باولا (Abdul Kadir Bawla)، تاجری ثروتمند و عضو جوان شورای شهر بمبئی، در آن روز به همراه ممتاز بیگم (Mumtaz Begum)، زنی زیبا و فراری از حرم‌سرای ایندور (Indore)، در یک خودرو در حال حرکت بود. ممتاز که برای فرار از زندگی تحت کنترل در دربار مهاراجه توکوجی رائو هولکار سوم (Maharaja Tukoji Rao Holkar III) به بمبئی آمده بود، همراه با باولا زندگی می‌کرد. اما این رابطه برای هر دوی آن‌ها پرهزینه تمام شد.

کمینی خونین در مالابار هیل

مالابار هیل، منطقه‌ای اعیان‌نشین در بمبئی، در آن زمان محل سکونت ثروتمندان بود و خودروهای لوکس در خیابان‌های آن، نشانه‌ای از رفاه صاحب خودرو محسوب می‌شد. باولا و ممتاز در یکی از این خودروها بودند که خودرویی دیگر راه را بر آن‌ها بست. مهاجمان، که نقشه قتل را از پیش طراحی کرده بودند، به سمت باولا شلیک کردند و او چند ساعت بعد از شدت جراحات جان باخت.

ممتاز بیگم که زخمی شده بود، هدف اصلی مهاجمان بود. آن‌ها تلاش داشتند او را با خود ببرند، اما ورود اتفاقی گروهی از سربازان بریتانیایی که صدای تیراندازی را شنیده بودند، نقشه آن‌ها را ناکام گذاشت. در حالی که مهاجمان از محل فرار کردند، سربازان توانستند یکی از آن‌ها را دستگیر کنند.

ممتاز بیگم

عشقی که خشم پادشاه را برانگیخت

ماجرای ممتاز بیگم از ایندور آغاز می‌شود، جایی که او در حرم‌سرای مهاراجه زندگی می‌کرد. ممتاز که به زیبایی خیره‌کننده‌اش مشهور بود، توجه مهاراجه را به خود جلب کرد. اما این توجه، بهایی سنگین داشت. او تحت کنترل شدید بود و حتی اجازه نداشت به‌تنهایی خانواده‌اش را ملاقات کند.

در یکی از معدود فرصت‌هایی که به او داده شد، ممتاز به شهر امرتسر (Amritsar) فرار کرد، اما حتی در آنجا نیز تحت نظر بود. مهاراجه که نمی‌خواست او را از دست بدهد، بارها تلاش کرد او را بازگرداند، اما ممتاز از بازگشت به ایندور امتناع کرد و به بمبئی رفت، جایی که با عبدالقادر  باولا آشنا شد و زندگی تازه‌ای را آغاز کرد.

مالابار هیل، منطقه‌ای اعیان‌نشین در بمبئی

فشار بر نظام استعماری بریتانیا

قتل باولا موجی از خشم و نگرانی را در میان مردم و مقامات برانگیخت. جامعه ثروتمند ممون‌ها (Memons)، که باولا یکی از اعضای برجسته آن بود، خواستار اقدام فوری شدند. رسانه‌ها و روزنامه‌ها هر روز گزارش‌هایی جدید درباره این پرونده منتشر می‌کردند.

تحقیقات نشان داد که مهاجمان از کارکنان دربار ایندور بودند و نقشه قتل در همان ایالت طراحی شده بود. این ارتباط مستقیم بین ایندور و قتل، نظام استعماری بریتانیا را در موقعیتی حساس قرار داد. ایندور یکی از متحدان قدرتمند بریتانیا بود و برخورد مستقیم با مهاراجه می‌توانست پیامدهای سیاسی داشته باشد.

دادگاهی پرحاشیه

پرونده قتل باولا به دادگاه عالی بمبئی رسید و به یکی از پرحاشیه‌ترین محاکمات زمان خود تبدیل شد. از جمله وکلای برجسته‌ای که در این پرونده حضور داشتند، محمدعلی جناح (Muhammad Ali Jinnah) بود که بعدها به عنوان بنیان‌گذار پاکستان شناخته شد. او از یکی از متهمان، آناندراو گانگرام فانسه (Anandrao Gangaram Phanse)، دفاع کرد و توانست حکم اعدام او را به حبس کاهش دهد.

دادگاه در نهایت سه نفر از متهمان را به اعدام و سه نفر دیگر را به حبس ابد محکوم کرد. اما مهاراجه ایندور، که شواهدی علیه او وجود داشت، از محاکمه مستقیم نجات یافت.

مهاراجه توکوجی رائو هولکار سوم و همسر آمریکایی‌اش

پایان کار مهاراجه

با افزایش فشارهای سیاسی و اجتماعی، مهاراجه تصمیم گرفت از قدرت کناره‌گیری کند. او در نامه‌ای به مقامات بریتانیا نوشت که تاج و تخت را به فرزندش واگذار می‌کند، مشروط بر اینکه هیچ تحقیقی درباره نقش او در این قتل انجام نشود.

پس از استعفا، او با یک زن آمریکایی ازدواج کرد که برای این کار به آیین هندو گروید. این ازدواج نیز با مخالفت‌های زیادی روبه‌رو شد.

ممتاز بیگم: زنی در سایه تاریخ

پس از ماجرای قتل و محاکمه، ممتاز بیگم برای مدتی در رسانه‌ها مطرح بود. او پیشنهادهایی از هالیوود دریافت کرد و به ایالات متحده مهاجرت کرد. اما سرنوشت او در نهایت در سکوت و گمنامی پایان یافت.


  این نوشته‌ها را هم بخوانید ​

source

توسط salamathyper.ir