همگاهی اوقات ممکن است به این فکر کنید که آیا ایدهای که دارید، چیزی است که قبلاً کسی دیگری هم به آن رسیده است؟ تاریخ علم، هنر و فرهنگ پر از نمونههایی است که این گونه همزمانیها در آن رخ دادهاند. این کشفیات و نوآوریها نهتنها شبیه به یکدیگر هستند، بلکه اغلب به یک مشکل یا چالش جهانی پاسخ میدهند که انسانها به طور جمعی در تلاش برای حل آن بودهاند. شاید این همزمانیها به شکلی ژرفتر نشاندهنده نوعی هوش جمعی یا آگاهی جهانی باشد که فراتر از مرزها و زمانها عمل میکند. بیایید با هم نگاهی به این پدیده جالب بیاندازیم و ببینیم چگونه ذهنهای انسانها گاهی به طور همزمان به ایدههای مشابه میرسند.
قرن هفدهم: کشف حساب دیفرانسیل و انتگرال – یکی از بزرگترین همزمانیها در تاریخ ریاضیات
در اواخر قرن شانزدهم، دو دانشمند بزرگ، نیوتن از انگلستان و لایبنیتس از آلمان، به طور مستقل از یکدیگر مفاهیم حساب دیفرانسیل و انتگرال را پایهگذاری کردند. این کشف یکی از مهمترین و جذابترین نمونههای همزمانی در تاریخ علم است. هرچند که پس از آن، اختلافاتی بر سر اولویت کشف این نظریهها پیش آمد و حتی اتهاماتی مبنی بر دزدی علمی مطرح شد، اما شواهد تاریخی به وضوح نشان میدهند که هر یک از این دو نفر به طور جداگانه و مستقل از یکدیگر این ایده را توسعه دادند. نیوتن از روشهایی استفاده میکرد که به “نرخ تغییرات” (fluxions) معروف بودند، در حالی که لایبنیتس از سیستم نمادین خاص خود برای معرفی انتگرالها و مشتقات استفاده کرد. با وجود این تفاوتها، کشفیات آنها به یکدیگر اعتبار بخشید و به نقطه شروعی برای بسیاری از پیشرفتهای علمی و تکنیکی در زمینههایی چون فیزیک، مهندسی و ریاضیات تبدیل شد. این کشف همچنان در بسیاری از زمینههای علمی مانند حرکت سیارات و طراحی ساختمانها مورد استفاده قرار میگیرد و اثری پایدار از این دو ذهن برجسته در تاریخ به جای میگذارد.
قرن هجدهم: کشف اکسیژن و دگرگونی در علم شیمی
در دهه 1770 میلادی، دو پژوهشگر از کشورهای مختلف، کارل ویلهلم شله از سوئد و جوزف پریستلی از انگلستان، به طور مستقل از یکدیگر گازی را کشف کردند که آن را “اکسیژن” نامیدند. این گاز به عنوان یکی از مهمترین عناصر موجود در جو زمین شناخته میشود و نقش بسیار مهمی در فرآیندهای زیستی و شیمیایی ایفا میکند. این کشف، علاوه بر اینکه موجب تغییرات اساسی در شیمی شد، مفهوم “احتراق” را که در آن زمان بر پایه تئوری فلوژیستون (phlogiston) بود، به چالش کشید. بعد از این کشف، آنتوان لاوازیه، دانشمند فرانسوی، این ایدهها را جمعآوری کرد و نام “اکسیژن” را به این گاز نسبت داد. این اقدام او نه تنها مفهوم احتراق را به کلی تغییر داد، بلکه اصولی بنیادین را برای علم شیمی مطرح کرد که هنوز هم در آموزشهای شیمی پایهای استفاده میشود. کشف اکسیژن نه تنها علم شیمی، بلکه بسیاری از صنایع و فناوریهای پزشکی را نیز متحول کرد.
قرن نوزدهم: نظریه تکامل از طریق انتخاب طبیعی – یک نقطه عطف در زیستشناسی
در اواسط قرن نوزدهم، شاید مهمترین نظریه زیستشناسی تاریخ بشریت، یعنی “تکامل از طریق انتخاب طبیعی”، به طور همزمان توسط دو دانشمند، چارلز داروین از انگلستان و آلفرد راسل والاس از مالزی، به صورت مستقل از یکدیگر به رشته تحریر درآمد. هر دو دانشمند به این نتیجه رسیدند که موجودات زنده در طول زمان تغییراتی در ساختار و ویژگیهای خود پیدا میکنند و این تغییرات توسط “انتخاب طبیعی” هدایت میشود، بدین معنی که موجوداتی که بهترین ویژگیها را برای بقا در محیط دارند، شانس بیشتری برای تولید مثل و انتقال ژنهای خود به نسلهای بعدی دارند. در سال 1858، یافتههای آنها به طور همزمان در انجمن لینهایی لندن ارائه شد و سپس داروین در کتاب خود، «منشأ انواع»، این نظریه را به تفصیل شرح داد. در حالی که داروین معمولا به عنوان بنیانگذار اصلی نظریه تکامل شناخته میشود، اما تحقیقات والاس نیز به طور گستردهای بر این نظریه تاثیر گذاشت و موجب شد تا اصول تکامل به صورت جدی وارد مباحث علمی گردد.
قرن بیستم: شکافت هستهای و انقلابی در علم فیزیک و انرژی
در سال 1938، دانشمندان آلمانی لیزه میتنر و اتو هان، به همراه فیزیکدان ایتالیایی انریکو فرمی، به طور همزمان تحقیقات خود را درباره شکافت هستهای انجام دادند. این کشف، که در آن هستههای اورانیوم به بخشهای کوچکتری تقسیم میشدند و انرژی زیادی آزاد میشد، نه تنها فیزیک هستهای را متحول کرد، بلکه باعث توسعه فناوریهای هستهای برای تولید انرژی و سلاحهای هستهای نیز شد. این کشف موجب شد تا علوم مختلف مانند پزشکی، انرژی و حتی سیاستهای جهانی دستخوش تغییرات عظیمی شوند. اما در کنار این تحولات مثبت، سوالات اخلاقی بسیاری پیرامون استفاده از این فناوریها مطرح شد، که همچنان موضوع بحثهای جهانی است.
قرن بیست و یکم: CRISPR-Cas9 و پیشرفتهای شگرف در مهندسی ژنتیک
در دهه اخیر، یکی از بزرگترین تحولات در علم زیستشناسی با استفاده از فناوری CRISPR-Cas9 رخ داده است. در سال 2012، جنیفر داودنا و اممانوئل چارپنتیه، به طور مستقل از یکدیگر، توانستند از سیستم ایمنی باکتریایی CRISPR برای ویرایش دقیق DNA استفاده کنند. همزمان، فنگ ژانگ از ایالات متحده این فناوری را برای ویرایش ژنها در سلولهای پستانداران تطبیق داد. این پیشرفت، که در زمینههای مختلف پزشکی، کشاورزی و زیستشناسی مصنوعی تاثیرگذار بوده است، پتانسیلهای عظیمی برای درمان بیماریها، تولید محصولات کشاورزی مقاومتر و حتی ساخت سوختهای زیستی جدید دارد. با این حال، این فناوری همچنان نگرانیهایی را در زمینههای اخلاقی به وجود آورده است، از جمله خطرات ناشی از استفاده نادرست از آن در پروژههایی نظیر خلق “نوزادان طراحی شده و مصنوعی” و عواقب زیستمحیطی ناشی از دستکاری ژنتیکی.
کشفهای همزمان در دنیای هنر: نشاندهنده جریانهای فرهنگی مشترک
کشفهای همزمان تنها محدود به علم نمیشوند؛ هنر نیز پر از نمونههایی است که نشان میدهند چگونه ذهنهای خلاق در نقاط مختلف جهان میتوانند به ایدههای مشابه برسند. به عنوان مثال، در سال 1951، دو کاریکاتوریست، هنک کچم در آمریکا و دیوید لاو در انگلستان، به طور همزمان شخصیت “دنیس دِ مِنِس” را خلق کردند. این کاراکتر که یک پسر شیطانصفت بود، در هر دو کشور به سرعت محبوب شد، هرچند که هیچکدام از آنها از وجود دیگری اطلاعی نداشتند. همچنین در سال 1998، دو فیلم هالیوودی، «دیپ ایمپکت» و «آرماگدون»، درباره برخورد شهابسنگها با زمین ساخته شدند که نشاندهنده تم مشترک و نگرانی فرهنگی مردم جهان در آن دوران بود.
نتیجهگیری: همزمانیهای جالب و ذهن جمعی بشر
کشفهای همزمان، چه در علم و چه در هنر، ما را به تفکر درباره «ذهن جمعی» یا «آگاهی جهانی» میاندازند. شاید این همزمانیها نه تنها تصادفی نباشند، بلکه نشانهای از وجود نوعی هوش جمعی باشند که به طور غیرمستقیم و فراتر از مرزهای جغرافیایی و زمانی موجب شکلگیری ایدهها و کشفیات مشابه در ذهنهای مختلف میشود. این پدیده، نشانهای است از همافزایی و همکاری جهانی انسانها برای حل مسائل جهانی و میتواند چشمانداز جدیدی از خلاقیت و نوآوری را فراروی ما قرار دهد.
منبع
این نوشتهها را هم بخوانید
source