معنی کوه به کوه نمیرسد ولی آدم به آدم میرسد : نوشتن انشا در پایه های ابتدایی و حتی دوره اول راهنمایی ضروری است. پس باید موضوع خاص و زیبا و سرگرم کننده باشد. در ادامه همراه حرف تازه باشید.

نثر و معنی ضرب المثل کوه به کوه نمیرسد ولی آدم به آدم میرسد برای کلاس اول تا ششم

نثر و معنی ضرب المثل کوه به کوه نمیرسد ولی آدم به آدم میرسد برای کلاس اول تا ششم

نثر شماره یک:

در دامنه‌ی كوهی بلند دو روستا وجود داشت. یكی از آن‌ها در میانه‌ی كوه بود و به «بالاكوه» مشهور بود و روستای دیگر پایین كوه قرار داشت كه آن را «پایین كوه» می‌گفتند. به دلیل آب و هوای خوب و کوهستانی، مردم این دو روستا باغ‌های میوه زیادی داشتند و از آب چشمه‌ای که در بالای کوه از دل زمین به بیرون می‌جوشید باغ‌ها را آبیاری و آب مورد نیاز خود را تأمین می‌کردند.سالیان سال مردم این دو روستا در کنارهم خوب و خوش زندگی می‌كردند و از طریق باغداری روزگار می‌گذراندند و وضع اقتصادی خوبی داشتند. تا اینکه روزی خان بالا کوه فوت کرد و پسرش جانشین او شد. او که فردی طمع کار بود تصمیم گرفت ثروث بیشتری به دست آورد. پس از یک هفته که پسر، خان بالاکوه شد، ریش سفیدان و بزرگان روستا را در مکانی گرد آورد و به آن‌ها گفت: چرا باید اجازه دهیم آب چشمه بالا کوه به پایین کوه برسد و خدا این نعمت را برای روستای ما قرار داده است. چه دلیلی دارد که از آب این چشمه به پایین کوهی‌ها بدهیم. اگر خدا می‌خواست در روستای آنها هم چشمه‌ای قرار می‌داد.پسر خان با حرف‌هایش مردم روستا را قانع کرد تا مسیر آب به روستای پایین کوه را ببندند. او می‌خواست ارزش خانه‌ها و زمین‌های پایین روستا را به دلیل کمبود آب پایین بیاورد تا بتواند آنها را با قیمت کمی بخرد و مردم را وادار به کوچ کند. پس از چند روز مردم روستا که حتی آبی برای خوردن نداشتند و باغ‌هایشان خشک شده بود نزد خان پایین کوه آمدند و با او مشورت کردند تصمیم بر این شد که به سراغ خان بالاکوه بروند و علت را جویا شوند.خان پایین كوه با چند نفر از باغداران در مسیر رودخانه خشک شده حرکت کردند و به روستای بالا کوه رسیدند. آنها دیدند که پسر خان مسیر رودخانه را تغییر داده است. بنابراین نزد خان جوان رفتند و اعتراض خود را اعلام کردند. او که منتظر آمدن مردم پایین کوه بود جوابی آماده برای گفتن داشت. گفت: بالای كوه مانند ارباب است و پایین كوه مانند رعیت. این دو کوه هیچ وقت به یکدیگر نمی‌رسند اگر می‌خواهید آب داشته باشید باید بپذیرید که رعیت من هستید و من ارباب شما. این پیشنهاد خان بالا برای آن‌ها بسیار سخت بود و ناامیدانه به روستای خود برگشتند.بعد از مدتی فکری به ذهن خان پایین کوه رسید، مردم را باخبر کرد و به آن‌ها گفت: باید قنات درست کنیم. هرکدام از شما بیل و کلنگی بردارید و همگی چاه بکنید تا با حفر آن آب به روستا برسد. زن و مرد روستا بعد از چندین روز تلاش توانستند تعدادی حلقه چاه حفر كنند و با كانال‌های زیرزمینی چاه‌ها را به هم وصل و قنات بزرگی ساختند.آبی که از طریق این قنات به روستای پایین کوه رسید از قبل هم بیشتر شد به طوری که به روستاهای اطراف هم آب رساندند. دوباره کار مردم روستای پایین کوه رونق گرفت و همگی شاد شدند.اما بعد گذشت چند روز آب ده بالا خشک شد و مردم برای اعتراض سراغ خان جوان رفتند. او بر خلاف میل باطنی‌اش همراه عده‌ای از باغداران به روستای پایین رفت و این اتفاق را برایشان تعریف کرد و گفت که حفر چاه توسط شما سبب خشک شدن چشمه بالا کوه شده است. برای اینکه باغات ما خشک نشود آب چند چاهی را که حفر کرده‌اید به سمت بالا کوه برگردانید.خان پایین کوه خندید و گفت: مسیر آب از بالا به پایین است ما چطور قادر هستیم آب قنات را از پایین کوه به بالای کوه بفرستیم. یادت می‌آید که گفتی کوه به کوه نمی‌رسد. درست گفتی كوه به كوه نمی‌رسد، اما آدم به آدم می‌رسد. آن روز که مردم مرا ناامید کردی و به ما رعیت گفتی، باید فکر چنین روزی را می‌کردی.

نثر شماره دوم :

در زمان های قدیم در دامنه دو کوه دو روستا به نام های بالا ده و پایین ده وجود داشت که از وسط این دامنه یک رود می گذشت و به هر دو روستا راه داشت و زمین های کشاورزی روستائیان را آبیاری می کرد.یک روز ارباب بالا ده طمع کرد و تصمیم گرفت زمین های پایین ده را هم صاحب شود، به همین خاطر به افرادش دستور داد تا راه رودخانه به پایین ده را مسدود کنند، بعد از مدتی محصولات زراعی پایین ده خشک شد و زمین های کشاورزی آن ها به شکلی در آمد که دیگر نمی شد در آن محصولی کاشت و برداشت کرد.ارباب و مردم پایین ده برای شکایت به بالا ده آمدند و به ارباب بالا ده گفتند که رودخانه را دوباره به حالت قبل برگرداند، اما او با گستاخی به آن ها گفت که این کار نشدنی است و تنها راهی که آن ها دارند باید زمین هایشان را به ارباب بالا ده واگذار کنند.مردم پایین ده از این حرف ارباب بالا ده بسیار ناراحت شدند و دنبال راه چاره ای گشتند و راه حلی برای این کار پیدا کردند، آن ها قناتی در پایین ده حفر کردند و بعد از مدتی وضعیت زمین های کشاورزی شان به حالت قبل بازگشت.دیری نگذشت که آب رودخانه ی بالا ده خشک شد و این بار ارباب بالا ده بود که سراغ مردم پایین ده رفت برای شکایت، زمانی که او از مردم پایین ده درخواست کرد تا یکی از قنات ها را به طرف روستای بالا ده سرریز کنند پاسخ آن ها این چنین بود: آب از پایین به بالا نمی رود، کوه به کوه نمی رسد ولی آدم به آدم می رسد.

source

توسط salamathyper.ir