سفرهای ارنست همینگوی (Ernest Hemingway ) تأثیر عمیقی بر زندگی و آثار او گذاشتند و او را به یکی از ماجراجویترین نویسندگان تاریخ تبدیل کردند. سفرهای ارنست همینگوی از اروپا تا آفریقا و از کوبا تا ایالات متحده ادامه داشت و هر یک از این مناطق الهامبخش داستانهای مشهور او شدند. او نهتنها یک نویسنده، بلکه یک خبرنگار جنگی (War Correspondent)، شکارچی، ماهیگیر و عاشق ماجراجوییهای پرخطر بود. سفرهای ارنست همینگوی باعث شدند که او شخصیتهای داستانی واقعی و ملموسی خلق کند که اغلب تجربههای خود او را بازتاب میدهند. او در جنگ جهانی اول به ایتالیا سفر کرد و مجروح شد، تجربهای که بعدها در رمان وداع با اسلحه (A Farewell to Arms) منعکس شد. همچنین، در دهه ۱۹۲۰ در پاریس زندگی کرد، جایی که با نویسندگان مشهوری مانند فیتزجرالد (F. Scott Fitzgerald) و گرترود استاین (Gertrude Stein) آشنا شد. همینگوی در اسپانیا، جنگ داخلی را از نزدیک مشاهده کرد که الهامبخش زنگها برای که به صدا درمیآیند (For Whom the Bell Tolls) شد. سفرهای او به آفریقا برای شکار و ماجراجویی منجر به نوشتن داستانهای مستند مانند تپههای سبز آفریقا (Green Hills of Africa) شد. همینگوی همچنین سالهای زیادی را در کوبا سپری کرد و پیرمرد و دریا (The Old Man and the Sea) را با الهام از تجربههای ماهیگیری در آبهای کارائیب نوشت. او حتی در خلال جنگ جهانی دوم به مناطق جنگی سفر کرد و در نبرد نرماندی حضور داشت. در ادامه، 10 دانستنی جالب دربارهی سفرهای این نویسنده ماجراجو را بررسی خواهیم کرد.
۱- سفر به ایتالیا و الهام از جنگ جهانی اول
ارنست همینگوی در سال ۱۹۱۸، در جریان جنگ جهانی اول (World War I)، بهعنوان رانندهی آمبولانس صلیب سرخ (Red Cross Ambulance Driver) به ایتالیا سفر کرد. در یکی از مأموریتهایش، او در خط مقدم جبهه مجروح شد و بیش از ۲۰۰ ترکش از بدنش خارج کردند. این تجربه نهتنها بر زندگی او تأثیر گذاشت، بلکه منبع الهام اصلی رمان معروفش وداع با اسلحه (A Farewell to Arms) شد. شخصیت اصلی این داستان، فردریک هنری (Frederic Henry)، شباهت زیادی به خود همینگوی دارد، زیرا او نیز در جنگ زخمی شده و عاشق یک پرستار میشود. همینگوی پس از مجروح شدن، در بیمارستانی در میلان (Milan) بستری شد و در آنجا عاشق اگنس فون کوروفسکی (Agnes von Kurowsky)، پرستار صلیب سرخ، شد. هرچند که این رابطه به ازدواج ختم نشد، اما تأثیر زیادی بر احساسات و سبک نوشتاری او گذاشت. همینگوی در ایتالیا همچنین با فرهنگ و زندگی مردم محلی آشنا شد که بعدها در آثار او بازتاب یافت. او بارها در زندگیاش به ایتالیا بازگشت و این کشور را یکی از مقاصد موردعلاقهی خود میدانست. این سفر یکی از نقاط عطف زندگی او بود و باعث شد که تا پایان عمر، جذب داستانهای جنگی و ماجراجوییهای هیجانانگیز بماند.
۲- سالهای طلایی در پاریس و جنبش گمشدهها
پس از جنگ جهانی اول، همینگوی در دهه ۱۹۲۰ به پاریس (Paris) نقل مکان کرد و به یکی از مهمترین چهرههای جنبش نسل گمشده (Lost Generation) تبدیل شد. این جنبش شامل نویسندگان و هنرمندانی بود که پس از جنگ، سرگردان و ناامید از ارزشهای قدیمی جامعه، به دنبال سبکهای جدید زندگی و نوشتار بودند. در پاریس، او با نویسندگانی مانند اف. اسکات فیتزجرالد (F. Scott Fitzgerald)، گرترود استاین (Gertrude Stein) و ازرا پاوند (Ezra Pound) آشنا شد. این دوران الهامبخش کتاب معروف او خورشید هم طلوع میکند (The Sun Also Rises) شد که یکی از مهمترین آثار مدرن ادبیات است. در این کتاب، همینگوی زندگی پرهیجان جوانان آمریکایی و بریتانیایی را که پس از جنگ در اروپا سرگردان بودند، به تصویر میکشد. او در کافههای معروفی مانند کافه دو مگو (Café de Flore) و کافه دوومگو (Les Deux Magots) مینشست و با دیگر نویسندگان دربارهی ادبیات، زندگی و سیاست بحث میکرد. پاریس به او فرصتی داد تا سبک نوشتاری مختصر و موجزش (Concise and Direct Writing Style) را تکمیل کند. همینگوی سالها بعد خاطرات خود از این دوران را در کتاب پاریس جشن بیکران (A Moveable Feast) نوشت.
۳- سفرهای شکار در آفریقا و الهام برای آثار مستند
ارنست همینگوی در دهه ۱۹۳۰، برای ماجراجویی و شکار به آفریقا (Africa) سفر کرد، جایی که تجربههای زیادی کسب کرد که در آثارش منعکس شد. اولین سفر او به آفریقا در سال ۱۹۳۳ بود، زمانی که همراه با همسرش پائولین فایفر (Pauline Pfeiffer) به کنیا و تانزانیا رفت. در این سفر، او به شکار شیر، کرگدن و فیل پرداخت و این تجربیات را در کتاب تپههای سبز آفریقا (Green Hills of Africa) به ثبت رساند. همینگوی در آفریقا شیفتهی طبیعت و حیات وحش شد و بعدها در داستانهای کوتاهی مانند برفهای کلیمانجارو (The Snows of Kilimanjaro) و کوتاه اما خوشایند (The Short Happy Life of Francis Macomber) به این تجربهها پرداخت. او چندین بار به آفریقا بازگشت، اما در یکی از سفرهایش در دهه ۱۹۵۰، دو سانحهی هوایی خطرناک را تجربه کرد که تقریباً جانش را گرفتند. در این سقوطهای هوایی، او دچار جراحات شدیدی شد، اما به طرز معجزهآسایی زنده ماند. ماجراجوییهای آفریقایی او تأثیر بزرگی بر سبک زندگی و دیدگاهش گذاشت و او را به نویسندهای بیباک و ماجراجو تبدیل کرد.
۴- زندگی در کوبا و الهام برای پیرمرد و دریا
ارنست همینگوی سالهای زیادی از زندگی خود را در کوبا (Cuba) سپری کرد و این کشور برای او مانند خانهی دومش بود. او در سال ۱۹۳۹ به کوبا نقل مکان کرد و در خانهی معروف خود، فینکا ویخیا (Finca Vigía) زندگی کرد. در این دوران، او زمان زیادی را صرف ماهیگیری در دریای کارائیب میکرد، تجربهای که بعدها به الهامبخش شاهکار او پیرمرد و دریا (The Old Man and the Sea) تبدیل شد. داستان دربارهی سانتیاگو (Santiago)، یک ماهیگیر پیر کوبایی است که برای صید یک ماهی بزرگ با دریا مبارزه میکند. این کتاب در سال ۱۹۵۲ منتشر شد و جایزه پولیتزر (Pulitzer Prize) را برای همینگوی به ارمغان آورد. همچنین، همینگوی به دلیل این اثر و دیگر نوشتههایش در سال ۱۹۵۴ جایزه نوبل ادبیات (Nobel Prize in Literature) را دریافت کرد. کوبا برای همینگوی یک پناهگاه آرامشبخش بود، جایی که میتوانست از زندگی پرهیاهوی آمریکا فاصله بگیرد و بنویسد. او در این دوران، رابطهی نزدیکی با ماهیگیران محلی داشت و زندگی سادهی کوبایی را تحسین میکرد.
۵- شرکت در جنگ جهانی دوم و حضور در نبرد نرماندی
ارنست همینگوی بهعنوان یک خبرنگار جنگی (War Correspondent) در جنگ جهانی دوم شرکت کرد و در نبردهای مختلفی حضور داشت. در روز D-Day، او در کنار نیروهای متفقین به سواحل نرماندی سفر کرد و شاهد یکی از بزرگترین نبردهای تاریخ بود. تجربهی حضور در جنگ تأثیر زیادی بر او گذاشت و بعدها الهامبخش نوشتههای جنگیاش شد.
۶- سفر به اسپانیا و تأثیر آن بر زنگها برای که به صدا درمیآید
ارنست همینگوی یکی از عاشقان فرهنگ اسپانیا (Spanish Culture) بود و چندین بار به این کشور سفر کرد. اولین سفر او به اسپانیا در دهه ۱۹۲۰ بود، زمانی که برای تماشای مبارزات گاوبازی (Bullfighting) به این کشور رفت. او شیفتهی این ورزش سنتی و خشونتآمیز شد و تجربیات خود را در کتاب مرگ در بعدازظهر (Death in the Afternoon) توصیف کرد. اما تأثیر عمیقتر اسپانیا بر همینگوی زمانی شکل گرفت که او در دهه ۱۹۳۰، بهعنوان خبرنگار جنگی (War Correspondent) برای پوشش جنگ داخلی اسپانیا (Spanish Civil War) به این کشور رفت. او در این دوران با جنگجویان و نیروهای جمهوریخواه (Republican Forces) که علیه نیروهای فرانکو میجنگیدند، وقت گذراند. تجربهی این جنگ الهامبخش نوشتن یکی از مهمترین رمانهایش، زنگها برای که به صدا درمیآید (For Whom the Bell Tolls)، شد. شخصیت اصلی داستان، رابرت جردن (Robert Jordan)، یک آمریکایی داوطلب است که برای جمهوریخواهان میجنگد. این کتاب نگاهی عمیق و انسانی به جنگ دارد و یکی از آثار ماندگار همینگوی به شمار میرود. همینگوی تا پایان عمر، اسپانیا را دوست داشت و همیشه آن را یکی از الهامبخشترین کشورها برای خود میدانست.
۷- ماجراجویی در آلمان و پوشش جنگ جهانی دوم
در خلال جنگ جهانی دوم (World War II)، ارنست همینگوی یکی از معدود نویسندگانی بود که بهعنوان خبرنگار جنگی به خط مقدم نبرد سفر کرد. او در سال ۱۹۴۴، همراه با نیروهای متفقین، وارد اروپا شد و نبردهای مختلفی را از نزدیک مشاهده کرد. یکی از برجستهترین ماجراهای او، حضور در نبرد نرماندی (D-Day Invasion) بود، جایی که همراه با نیروهای آمریکایی به ساحل اومها (Omaha Beach) قدم گذاشت. او در این دوران، گزارشهای بینظیری از فضای جنگی نوشت که در روزنامهها منتشر شد. پس از حملهی نرماندی، همینگوی به فرانسه رفت و در آزادسازی پاریس از اشغال نازیها نقش داشت. برخی ادعا میکنند که او حتی یک گروه چریکی کوچک را در فرانسه رهبری کرده است، اما این موضوع همیشه مورد بحث بوده است. پس از جنگ، او این تجربیات را در داستانهای کوتاه و مقالات خود ثبت کرد. علاقهی او به ماجراجویی باعث شد که بیش از یک خبرنگار عادی باشد و شخصاً در برخی از مأموریتهای جنگی شرکت کند. این سفرها و تجربیات نهتنها به آثار او عمق بیشتری بخشیدند، بلکه شهرت او را بهعنوان یک نویسندهی بیباک و جسور تقویت کردند.
۸- سفر به چین با همسر سومش مارتا گلهورن
در سال ۱۹۴۱، همینگوی همراه با همسر سومش، مارتا گلهورن (Martha Gellhorn)، که خود یک خبرنگار برجسته بود، به چین (China) سفر کرد. این سفر با هدف گزارش جنگ میان ژاپن و چین (Second Sino-Japanese War) انجام شد و همینگوی برای جمعآوری اطلاعات به مناطق جنگی رفت. او در این سفر با چانگ کای شک (Chiang Kai-shek)، رهبر چین، ملاقات کرد و از نزدیک در جریان مبارزات چین علیه ارتش امپراتوری ژاپن قرار گرفت. این سفر یکی از ماجراجویانهترین سفرهای همینگوی بود، زیرا در شرایط خطرناکی انجام شد و او به مناطقی رفت که تحت بمباران ژاپنیها بودند. گزارشهای همینگوی از چین، به خوبی نشاندهندهی سبک نوشتاری واقعی و سادهی او بودند. او در یادداشتهای خود، از شرایط سخت زندگی مردم چین، فقر و ویرانیهای جنگ نوشت. این سفر همچنین نقطهی آغاز مشکلات زناشویی او با مارتا گلهورن بود، زیرا اختلافات آنها در طول این ماجراجویی آشکارتر شد. بعدها، همینگوی به انتقاد از وضعیت چین و حکومت چانگ کای شک پرداخت و معتقد بود که این کشور به سمت بیثباتی بیشتری خواهد رفت. این سفر یکی از کمتر شناختهشدهترین ماجراهای زندگی همینگوی است، اما نشاندهندهی کنجکاوی بیپایان او برای کشف مناطق جنگی و تاریخی بود.
۹- تصادفهای هوایی در آفریقا و تجربهی مرگ از نزدیک
در سال ۱۹۵۴، همینگوی به همراه همسرش مری ولش (Mary Welsh)، برای یک ماجراجویی دیگر به آفریقا (Africa) رفت. او قصد داشت که از حیاتوحش کنیا و تانزانیا دیدن کند، اما این سفر به یکی از خطرناکترین ماجراهای زندگی او تبدیل شد. در یک پرواز داخلی، هواپیمای کوچک آنها در نزدیکی رودخانهی ویکتوریا (Lake Victoria) سقوط کرد. هرچند آنها زنده ماندند، اما مجبور شدند شب را در میان حیاتوحش بگذرانند. روز بعد، وقتی که سعی کردند با یک هواپیمای دیگر از منطقه خارج شوند، آن هواپیما نیز دچار حادثه شد و سقوط کرد. این سانحه باعث شد که همینگوی دچار آسیبهای جدی از جمله سوختگی و شکستگی جمجمه (Concussion and Burns) شود. اخبار مرگ او در سراسر جهان منتشر شد، اما او بهطور معجزهآسایی زنده ماند. با این حال، این تصادفات به سلامت او آسیب شدیدی وارد کردند و به افسردگی و مشکلات جسمانی او در سالهای بعدی منجر شدند. تجربهی نزدیک به مرگ در این سفر، بعدها در نوشتههای او تأثیر گذاشت و نگرش او را نسبت به زندگی تغییر داد.
۱۰- سفرهای مداوم و تأثیر آن بر سبک زندگی او
ارنست همینگوی بهعنوان یک نویسندهی مسافر (Traveling Writer)، زندگی خود را در نقاط مختلف جهان گذراند. او از اروپا تا آفریقا، از آمریکای لاتین تا آسیا، همیشه در حال حرکت بود و این سبک زندگی تأثیر زیادی بر شخصیت و سبک نوشتاری او گذاشت. برخلاف بسیاری از نویسندگان که به زندگی ساکن و آرام علاقه دارند، همینگوی برای نوشتن، نیاز به ماجراجویی داشت. او اعتقاد داشت که نویسندگان باید دنیا را از نزدیک تجربه کنند تا بتوانند داستانهای واقعیتری بنویسند. سفرهای او باعث شد که با فرهنگهای مختلف آشنا شود و بتواند شخصیتهای متنوع و داستانهای چندلایه خلق کند. او معمولاً در کافهها، هتلها و خانههای موقت مینوشت و هر مکانی که در آن ساکن میشد، به الهامبخش داستانهایش تبدیل میشد. این سبک زندگی البته هزینههای زیادی برای او داشت، زیرا باعث بیثباتی در زندگی شخصیاش شد. اما همین سفرهای بیپایان بودند که از او یک نویسندهی منحصربهفرد ساختند. سبک زندگی پرماجرای او، همانقدر که او را به شهرت رساند، در نهایت نیز به خستگی و افسردگی او دامن زد.
برای مطالعه بیشتر شما
نوشتههای مرتبط:
داستان کوتاه: پیرمردی بر روی پل از ارنست همینگوی
معرفی کتاب زنگها برای که به صدا در میآیند از ارنست همینگوی
همرزم و کهنه سرباز جنگ اسپانیا از همینگوی میگوید
نقد کتاب “برفهای کیلیمانجارو” (The Snows of Kilimanjaro)
معرفی کتاب «سرزمین غریب»، نوشته ارنست همینگوی
معرفی دو کتاب در مورد ارنست همینگوی
سالهای حضور ارنست همینگوی در کوبا
پیشنهاد کتاب و فیلم داشتن و نداشتن، نوشته ارنست همینگوی و کارگردانی هوارد هاکس
اقتباسهای سینمایی از آثار همینگوی
گوشههایی از خاطرات ارنست همینگوی
کتاب پاریس جشن بیکران |معرفی و خلاصه | ارنست همینگوی
در نامه سالینجر به همینگوی چه نوشته شده بود؟
داستان کوتاه آدمکشها ، نوشته ارنست همینگوی
زندگینامه ارنست همینگوی (به مناسبت زادروز این نویسنده بزرگ)
معرفی کتاب «پیرمرد و دریا» نوشته «ارنست همینگوی»
نگاهی به زندگی و سبک هنری ارنست همینگوی
ارنست همینگوی: ما نویسندههامان را به راههای مختلف تباه میکنیم
۲۰ حقیقت جذاب و کمتر شنیدهشده درباره ارنست همینگوی که شما را شگفتزده میکند
این نوشتهها را هم بخوانید
source