دیدن نور سفید، شنیدن صداهایی ناشناس، احساس جدا شدن از بدن و حتی ملاقات با موجوداتی فرابشری، صحنههایی هستند که بسیاری از افراد پس از بازگشت از مرز مرگ تعریف میکنند. سالهاست که این تجربهها در مرز میان علم و عرفان معلق ماندهاند؛ بعضی آنها را نشانهای از دنیایی دیگر میدانند و برخی آنها را به سادگی، تخیلات ناشی از بحرانهای جسمی میپندارند. اما حالا پژوهشی علمی و تازه، تلاشی جدی کرده تا این پدیده را از دنیای رازآلود خارج کند و با تکیه بر یافتههای زیستی و روانشناختی، مدلی علمی برای توضیح آن ارائه دهد.
در این تحقیق، تجربههای نزدیک به مرگ (Near-death Experiences یا بهاختصار NDEs) بهعنوان نوعی «آگاهیِ جداشده از واقعیت بیرونی» تعریف شدهاند؛ وضعیتی که در واکنش به تهدیدی جدی و واقعی برای بدن رخ میدهد. به زبان سادهتر، وقتی جسم با خطر مرگ روبهرو میشود، ذهن میکوشد با جدا شدن موقت از جهان بیرون، پاسخی روانی برای حفظ تعادل درونی فراهم کند.
مدل NEPTUNE؛ نقشهای علمی برای رمزگشایی از لحظههای مرزی
مدل ارائهشده در این تحقیق با عنوان «نظریه زیستیتکاملی عصبروانشناختی تجربه نزدیک به مرگ» (NEPTUNE)، سعی دارد از دل دهها نظریه قبلی، چارچوبی هماهنگ و منسجم بسازد. بهباور پژوهشگران، تجربهی نزدیک به مرگ، دقیقاً در لحظهای آغاز میشود که سطح اکسیژن در مغز افت میکند و در عوض، غلظت دیاکسید کربن بهشدت افزایش مییابد. این عدم توازن شیمیایی، مغز را وارد وضعیتی بحرانی به نام «اَسیدوز مغزی» (cerebral acidosis) میکند.
در این حالت، برخی نواحی خاص از مغز بیشفعال میشوند؛ از جمله محل تلاقی لوب گیجگاهی و جداری (temporoparietal junction) که در درک موقعیت فضایی و تجسم نقش دارد، و لوب پسسری (occipital lobe) که وظیفه پردازش اطلاعات بینایی را بر عهده دارد. همین تحریک شدید میتواند منشأ دیدن صحنههایی روشن، حرکت به سوی نور، یا حس خروج از بدن باشد.
هورمونها و پیامرسانهای عصبی؛ روایت شیمیایی یک تجربه ماورایی
در میانهی این بحران مغزی، بدن بهطور ناگهانی، مقادیر زیادی از پیامرسانهای عصبی (neurotransmitters) را آزاد میکند؛ گویی برای آخرینبار تمام منابعش را بهکار میگیرد. برای مثال، افزایش ترشح سروتونین (serotonin) میتواند تصاویری شفاف، زنده و گاه خیالی را ایجاد کند؛ شبیه همان رؤیاهایی که افراد در زمان تجربه مرگ بازگو میکنند.
در کنار آن، اندورفین (endorphin) و گابا (GABA) در بدن جاری میشوند و حسی عمیق از آرامش، رهایی و بینیازی را القا میکنند. همچنین ترشح ناگهانی دوپامین (dopamine) ممکن است دلیل آن حس عجیبِ «واقعیتر از واقعیت بودن» باشد؛ یعنی حالتی که فرد احساس میکند اتفاقاتی که میبیند، از خود زندگی روزمره هم حقیقیترند.
تجربهای که شاید برای زنده ماندن طراحی شده
نکته جالب در این پژوهش، آن است که پژوهشگران تنها به توضیح شیمیایی این تجربهها بسنده نکردهاند؛ بلکه به دنبال معنایی تکاملی برای آن نیز رفتهاند. آنها این فرض را مطرح میکنند که NDEها ممکن است بخشی از یک واکنش دفاعی پیچیده و نهایی باشند؛ حالتی که بدن در آن دیگر نمیتواند بجنگد یا فرار کند و بهجای آن، توجه را از بیرون به درون میکشاند.
در چنین لحظاتی، فرد بهجای تمرکز بر واقعیت دردناک بیرونی، درون خود فرو میرود و به خیالپردازی، خاطره، و تصورات دلخواه پناه میبرد. این مکانیزم شاید برای آن طراحی شده باشد که اضطراب را کاهش دهد و فرد را برای لحظهی پایانی آماده کند؛ یا حتی، در برخی موارد، امید به بقا را حفظ کند.
چرا بعضیها بیشتر درگیر این تجربهها میشوند؟
تحقیق نشان میدهد که همهی افراد به یک اندازه مستعد تجربههای نزدیک به مرگ نیستند. کسانی که در زندگی روزمره خیالپردازترند، یا بهطور طبیعی آمادگی گسست از واقعیت دارند (نوعی از دیسوسیشن یا dissociation)، بیشتر در معرض این پدیدهاند. همچنین، پدیدهای به نام رخنهی مرحله خواب دیدن به بیداری (REM intrusion) نیز نقش دارد؛ حالتی که در آن ویژگیهایی از خواب دیدن (مثل تصاویر غیرعادی یا فلج عضلات) به بیداری وارد میشوند.
این ویژگی، میتواند تجربههایی چون دیدن نورهای درخشان، حس سبُکی، یا خروج از بدن را در لحظات بحرانی تقویت کند. بنابراین شاید بتوان گفت مغزِ برخی افراد، بهطور طبیعی، آمادگی بیشتری برای ورود به چنین وضعیتهایی دارد.
رمزهایی که هنوز بیپاسخ ماندهاند
با وجود اینکه مدل NEPTUNE توانسته بسیاری از جنبههای تجربههای نزدیک به مرگ را با رویکردی علمی توضیح دهد، پژوهشگران تأکید میکنند که هنوز سؤالاتی باقی مانده است. مثلاً هنوز دقیقاً نمیدانیم که ترکیب کدام فرآیندها برای آغاز این تجربهها ضروریست. همچنین پدیدههایی مانند پیشآگاهی (precognition)، که گاه در روایتهای افراد دیده میشود، همچنان از قلمرو علم فراتر رفتهاند و پاسخی روشن برایشان وجود ندارد.
منبع: Nature Reviews Neurology
source