در حافظهی جمعی ما ایرانیان، برخی صداها بیزمان هستند و مانند محرکی جادویی ناگهان در هیاهوی زندگی مدرن، ما را پرت میکنند به سالهایی دور و بیتکراری پر از احساس. یکی از این صداها، قطعهی موسیقی «La petite fille de la mer» اثر ونجلیس است؛ ملودیای که در دههی شصت، هر شب پیش از پخش اخبار تلویزیون پخش میشد و بیآنکه بدانیم، به یک نشانهی درونی برای «انتظار» بدل شده بود. انتظار برای آمدن بابا، شنیدن خبرهای خوب از جبهه، آرامشدن دل مادر، رسیدن به فردایی بهتر و حتی آن حس و حالی از زندگی که انگار در هوای خانه میچرخید و میگفت: همهچیز درست خواهد شد. با آن موسیقی، کودک دلنگران دلش میخواست بزرگترها آرام باشند و خودش هم، شاید برای اولین بار، حس غریبی از گذشت زمان را میفهمید. نه بهعنوان ساعتی که جلو میرفت، بلکه بهمثابه نسیمی که رد میشد و دیگر برنمیگشت.
امروز که بزرگ شدهام، شنیدن دوبارهی این ملودی، مرا به آن عصرها بازمیگرداند. به دورانی که در کنار پدر و مادر جوانم و خواهر کوچکم مینشستیم و دنیا، گرچه سخت و محدود بود، اما همه چیز پر رنگ و لعابتر از امروز بود، از رنگها گرفته تا طعمها و واژهها!
حس میکنم دوست دارم همان لحظهها را تکرار کنم؛ این بار اما در دنیایی موازی، دنیایی بدون غم، بدون ترس، و بدون آن سنگینی عجیبِ خبرهای رسمی. دنیایی که از عالم غیب، زمزمهای میرسد که میگوید: «غم نخور، این لحظه، خودِ زندگیست؛ قدرش را بدان». و اینجاست که یاد جملهی حکما میافتم که میگفتند: Carpe Diem، یعنی «دم را دریاب». این قطعه از ونجلیس برای من، صدای زندهی همان فلسفه است. صدای ثانیههایی که در آن واحد هم آشنا هستند و هم ازدسترفته. و هر بار شنیدنش، مانند بوی خاک بارانخورده، ذهنم را با خودش به گذشتهای میبرد که خیال میکنم شاید هنوز جایی در جهان موازی تکرار میشود، گرچه فقط در ذهن من.
ونجلیس کیست؟ | معرفی آهنگساز یونانی قطعه
ونکو الیویهسوس پاپاتاناسیو، با نام هنری «ونجلیس» (Vangelis)، یکی از بزرگترین و ماندگارترین آهنگسازان موسیقی الکترونیک و سینمایی در قرن بیستم بود. او در سال ۱۹۴۳ در یونان متولد شد و از همان دوران کودکی، علاقهای شگرف به موسیقی داشت؛ بدون آنکه به صورت رسمی در کنسرواتوار تحصیل کرده باشد. استعدادش چنان شکوفا بود که بهسرعت مسیرش را از موسیقی پاپ و راک بهسمت فضاهای سینمایی و مفهومی کشاند. موسیقی ونجلیس ترکیبی از سنت و مدرنیته بود؛ او با بهرهگیری از کیبوردها و صداهای سینتیسایزری، آثاری خلق میکرد که هم دارای عمق روحانی بودند و هم پویایی سینمایی داشتند. نام او با موسیقی فیلمهایی چون «Chariots of Fire» و «Blade Runner» گره خورده، اما در کنار آثار سینمایی، مجموعهای از قطعات مفهومی و آزاد نیز از خود بر جای گذاشت. قطعهی «La petite fille de la mer» از جمله آثاریست که نه بهسفارش فیلمی خاص، بلکه برای آلبوم شخصیاش «L’Apocalypse des animaux» در سال ۱۹۷۳ ساخته شد. این قطعه، یکی از نقاط عطف آثار ونجلیس در دههی هفتاد است که بیش از پنج دهه بعد، هنوز در خاطرهی شنوندگان جای دارد. ونجلیس در سال ۲۰۲۲ از دنیا رفت، اما ردپای او همچنان در خاطرههای صوتی میلیونها نفر باقیست. هنرمندی که موسیقی را نه بهعنوان سرگرمی، بلکه بهمثابه زبان احساس و تجربه زیسته مینواخت.
چه زمانی این قطعه ساخته شد و معنای نام آن چیست؟
قطعهی «La petite fille de la mer» در سال ۱۹۷۳ در قالب آلبومی به نام «L’Apocalypse des animaux» منتشر شد؛ آلبومی که شامل قطعاتی برای مستند طبیعتی از شبکهی فرانسوی بود. نام فرانسوی این قطعه به معنای «دختر کوچک دریا» است، و از همان ابتدا حس مرموزی از بیوزنی، پاکی و اندوه آرام در آن نهفته بود.
ونجلیس در این قطعه، کوشیده تا لحنی کودکانه اما درخشان از دنیای دریاها و بیکرانگی آن را به زبان موسیقی بیان کند. شاید نام آن، اشارهای استعاری به پاکی، شکنندگی و در عین حال، رازآلودگی روح انسانی باشد. نامی که اگرچه ساده بهنظر میرسد، اما در خود، عمقی اسطورهای دارد؛ مانند بازتاب تصویر کودکی گمشده در آیینهی آبهای آرام. از نظر ساختاری، این قطعه نه برای روایت داستانی مشخص، بلکه برای دعوت شنونده به تأمل ساخته شده است. موسیقی بهتنهایی بیانگر زنی کوچک، بیکلام و بیمرز در بستر دریای زندگی است. و همین نام لطیف، بهنوعی تضاد میان «کودک» و «در یا» را یادآور میشود؛ تضاد میان معصومیت و بیکرانی، میان سادگی و ژرفا. در نامگذاری این اثر، نگاه فلسفی ونجلیس بهوضوح احساس میشود. نامی که بدون توضیح، خودش قصهای بلند تعریف میکند.
ملودی و سازبندی: نوازش لطیفِ ذهن و دل
«La petite fille de la mer» با ملودیای آرام، شفاف و ظریف آغاز میشود که انگار آهسته بر سطح آب حرکت میکند. صدای پیانوی الکترونیک، با فرودهایی نرم و ریتمی کند، نوعی تعلیق حسی در شنونده ایجاد میکند. در پسزمینه، صدایی شبیه وزش نسیم یا امواج آرام به گوش میرسد که فضا را به دنیایی خیالانگیز میبرد. ونجلیس با استفاده از افکتهای صوتی ساده، حالتی از بیزمانی و بیمکانی خلق میکند. ملودی اصلی تکرارشونده است، اما هر بار با ظرافتی اندک تغییر مییابد، که یادآور جریان زندگیست: تکرارها با تفاوتهای ریز اما محسوس. استفاده از سینتیسایزرها (synthesizer) در کنار ریورب ملایم، فضای قطعه را به خواب و رویا نزدیک میکند. هیچ ضربآهنگ شدید یا تنشزایی در قطعه نیست؛ تنها تداومی آرام، مانند تنفس. این ساختار صوتی، حس مراقبه، سکوت و پذیرش را در شنونده بیدار میکند. موسیقی طوری نوشته شده که انگار نمیخواهد «پایان» داشته باشد؛ گویی میخواهد ما را در یک دایرهی لطیف از حس و صدا نگه دارد. ملودی، نه روایتگر حادثهای است، و نه فراز و فرود دراماتیکی دارد؛ اما همین بیحادثگیاش، پرحادثهترین حالت روح است.
حس و حال موسیقی: اندوهی شیرین، تسلیبخش و آسمانی
شنیدن این قطعه برای بسیاری از شنوندگان، تجربهای عاطفی و کاملاً شخصی است. نوعی اندوهِ شیرین که نه بهخاطر غم واقعی، بلکه از جنس یادآوری لحظههاییست که دیگر بازنمیگردند. موسیقی ونجلیس در این اثر، حس «حسرت» و «تسلی» را بهطور همزمان ایجاد میکند.
قطعه در شنونده حس آرامش ایجاد میکند، اما نه از جنس خوشحالی سطحی، بلکه آرامشی که پس از یک گریهی عمیق میآید. حس دلتنگی در آن، نه تلخ، بلکه عارفانه است؛ مثل وقتی در غروب تابستان به پنجرهای بیچراغ نگاه میکنی.
حضور ماندگار «La petite fille de la mer» در فیلمها و رسانهها: از مستند تا خاطرهی جمعی
با وجود آنکه قطعهی «La petite fille de la mer» در ابتدا برای یک آلبوم مستند طبیعت ساخته شد، اما بهسرعت از چهارچوب اصلی خود فراتر رفت و به یکی از قطعات پرکاربرد و نمادین در جهان رسانه تبدیل شد. این قطعهی آرام، مینیمال و عاطفی، بهدلیل فضای بیکلام و احساسبرانگیزش، گزینهای ایدهآل برای استفاده در صحنههای احساسی، آرام یا تأملبرانگیز در فیلمها و مستندها بوده . در دهههای اخیر، این قطعه بارها در فیلمهای کوتاه، تبلیغات تلویزیونی، مجموعههای مستند و حتی پادکستهای صوتی بهکار گرفته شده است. ویژگی منحصربهفرد این موسیقی در این است که بدون نیاز به هیچ دیالوگی، میتواند لایهای عمیق از حس و معنا به یک صحنه ببخشد.
در برخی موارد، از آن در ویدیوهایی دربارهی کودکان، فقدان، تنهایی یا نوستالژی استفاده شده است. در یوتیوب، دهها ویدیو با این موسیقی ساخته شدهاند که عمدتاً با تصاویر طبیعت، دریا، کودکی و کهنسالی همراهاند. همچنین در مستندهایی دربارهی زندگی حیوانات، محیطزیست یا تأملات بشری بر هستی، این قطعه حضوری تکرارشونده دارد.
جالبتر آنکه در سالهای اخیر، برخی شبکههای آرامسازی ذهن و مراقبه (مانند اپلیکیشنهایی برای مدیتیشن و خواب) نیز از نسخههایی بازسازیشده یا ویرایششده از این قطعه بهرهبرداری کردهاند. موسیقی ونجلیس در این اثر، بهقدری نرم و بدون گوشههای تند است که بهآسانی در فضاهای مراقبهای جای میگیرد. حتی در برخی کلاسهای یوگا یا درمانهای صوتی، این قطعه برای ایجاد تمرکز در آغاز یا پایان جلسه استفاده شده است.
در مجموع، «La petite fille de la mer» نه فقط یک قطعهی شنیداری، بلکه بخشی از تجربهی فرهنگی و رسانهای چند نسل است. از قاب تلویزیون سیاهوسفید تا گوشیهای هوشمند و هدفونهای مدرن، این موسیقی همچنان به زندگی ادامه داده، بدون آنکه تاریخمصرف داشته باشد. و همین، از آن یک اثر کلاسیک ساخته: بیزمان، بیمرز، و بیکلام اما پر از کلمات نگفته.
source