در سالهای اخیر، نقش مادربزرگها و پدربزرگها در زندگی کودکان دوباره پررنگ شده؛ انگار نسل جدید دوباره فهمیده که حضور این بزرگترها چقدر میتواند آرامبخش، تربیتساز و حتی نجاتدهنده باشد. توی خانوادههایی که والدین شاغلاند یا مشغلههای زیادی دارند، خیلی وقتها پناه امن کودک کسی نیست جز همان مادرِ مادر یا پدرِ پدر؛ همانهایی که همیشه بوی مهربانی، صبر و تجربه میدهند. اما همین حضور پررنگ، یک پرسش مهم را پیش میآورد: وابستگی کودکان به مادربزرگ و پدربزرگ چه پیامدهایی دارد؟ آیا این وابستگی خوب است، یا ممکن است دردسرساز بشود؟ چطور میشود بین این رابطه گرم و عاطفی و نیاز کودک به استقلال تعادل برقرار کرد؟
این مقاله قرار است از چند زاویه مختلف این موضوع را بررسی کند؛ از ماهیت این رابطه، تا تاثیرش روی شخصیت بچه، فواید، خطرات احتمالی، نقش والدین، و راهکارهای عملی برای حفظ تعادل.
ماهیت رابطه کودک با مادربزرگ و پدربزرگ
رابطه کودک با مادربزرگ و پدربزرگ معمولاً نوعی عشق بدون قید و شرط است؛ عشقی که نه با اضطراب تربیتی والدین گره خورده و نه با عجله و تندی زندگی روزمره. بزرگترها معمولاً صبورترند، کمتر سختگیری میکنند، و برای کودک زمان خالصتری میگذارند. این رابطه دقیقاً مثل یک پناهگاه عاطفی است؛ جایی که بچه احساس میکند هر طور باشد دوستداشتنی است.
در روانشناسی دلبستگی، چنین رابطهای میتواند نقش یک رابطهی حمایتی ثانویه را بازی کند. یعنی کودک اول به والدین اصلیاش دلبسته میشود، اما وجود یک چهرهی بزرگسال امن دیگر میتواند استرسها را کم کند، احساس امنیت را بیشتر کند و حتی کیفیت رابطه کودک با والدین را تقویت کند.
پس بهطور کلی، این رابطه بالقوه بسیار مثبت است. اما نکته مهم این است که نقش «ثانویه» باقی بماند و جایگزین نقش اصلی والدین نشود.
دلایل ایجاد وابستگی شدید
وابستگی شدید کودکان به مادربزرگ و پدربزرگ بدون دلیل اتفاق نمیافتد. معمولاً چند عامل زمینهساز آن میشوند:
نخست زمانی که والدین مشغله زیادی دارند و بیشتر وقت روز کودک با پدربزرگ یا مادربزرگ میگذرد. کودک هرجا بیشتر حضور داشته باشد، همانجا احساس امنیت بیشتری میگیرد.
دوم زمانی که بزرگترها بیش از حد کودک را لوس میکنند؛ یعنی بیقید و شرط همه خواستههایش را برآورده میکنند. کودک باهوش است و خیلی سریع یاد میگیرد کجا کمترین نه را میشنود.
سوم اختلاف والدین با هم یا احساس آشفتگی در خانه است. در این مواقع بچه ممکن است ناخودآگاه سمت کسی برود که آرامتر، قابل پیشبینیتر و باثباتتر به نظر میرسد.
چهارم وقتی مادربزرگ یا پدربزرگ نقش «جایگزین والد» را پیدا میکنند؛ مثلا مادر به دلیل بیماری یا شغل سخت شبانه، زمان زیادی را از دست میدهد و کودک ناخواسته به کسی دیگر بیشتر تکیه میکند.
تمام این عوامل ممکن است باعث شوند کودک بهجای وابستگی سالم، دلبستگی بیش از حد و ناهماهنگ پیدا کند.
فواید رابطه نزدیک با مادربزرگ و پدربزرگ
قبل از اینکه درباره خطرات یا چالشهای وابستگی حرف بزنیم، مهم است بگوییم که این رابطه فواید فوقالعاده زیادی دارد.
اول اینکه منبع عظیمی از حمایت عاطفی است.
مادربزرگها معمولاً صبورترند، کمتر عصبانی میشوند و تجربهی بیشتری برای مدیریت احساسات کودک دارند. کودک در کنار آنها احساس شنیدهشدن و پذیرفتهشدن میکند.
دوم اینکه ارتباط بیننسلی شکل میگیرد.
این رابطه باعث انتقال ارزشها، سنتها، قصهها و قصهگوییهایی میشود که هیچ کتاب و روانشناسی جایگزینش نیست. کودک با ریشههای خانوادگی آشنا میشود و حس هویت پیدا میکند.
سوم اینکه بزرگترها برای رشد شناختی و اجتماعی بچه بسیار مفیدند.
حرفزدن با آنها، بازیکردن، خاطره گفتن و تعامل روزمره، مهارتهای زبانی و اجتماعی کودک را تقویت میکند.
چهارم کودک در مواقع بحران احساس امنیت بیشتری دارد.
وقتی پدر و مادر نیستند، کودکی که یک رابطهی حمایتی دیگر دارد کمتر احساس رهاشدگی میکند.
این فواید نشان میدهند که رابطه با بزرگترها یک نعمت است. موضوع بحث ما وابستگی بیرویه و بیش از حد است، نه اصل رابطه.
پیامدهای وابستگی شدید
وابستگی شدید ممکن است در چند زمینه مشکلساز شود، بهخصوص در سنین پیشدبستانی و سالهای ابتدایی مدرسه.
نخست اینکه استقلال کودک آسیب میبیند. وقتی بچه برای هر تصمیمی دنبال تایید مادربزرگ یا پدربزرگ باشد، اعتماد به نفسش ضعیف میشود. کودک باید یاد بگیرد خودش حلمسئله کند، وگرنه در مدرسه و روابط اجتماعی به مشکل برمیخورد.
دوم ممکن است بین والدین و بزرگترها تنش ایجاد شود. والدین ممکن است احساس کنند جایگاهشان کمرنگ شده و هر تربیتی که میخواهند اعمال کنند، توسط بزرگترها خنثی میشود.
سوم کودک ممکن است یاد بگیرد از اختلاف بین والدین و بزرگترها به نفع خودش استفاده کند. مثلا وقتی مادر میگوید «نه»، سریع سراغ مادربزرگ میرود چون میداند جواب همیشه «آره» است.
چهارم وابستگی بیش از حد میتواند جداییهای ساده را برای کودک سخت کند. مثلا اگر مادربزرگ بیمار شود یا سفر برود، کودک بهشدت مضطرب میشود.
بنابراین نقطهی خطر دقیقاً همانجاست که رابطه شیرین و صمیمی تبدیل میشود به رابطهی چسبنده و مانع رشد.
تأثیر وابستگی بر والدین
خیلی وقتها خود والدین نمیفهمند که این وابستگی چطور روی آنها تاثیر میگذارد.
گاهی والدین احساس میکنند از نقش اصلیشان کنار گذاشته شدهاند، و اگر برخلاف خواستهی بزرگترها رفتار کنند، حس گناه سراغشان میآید. این اضطراب والدین ممکن است ناخواسته به کودک منتقل شود و باعث تضعیف رابطه والد-فرزند شود.
در بعضی خانوادهها هم والدین از این وابستگی خوشحالند چون آن را نوعی کمک و پشتیبانی میدانند. اما مرور زمان ممکن است نشان دهد که این اتکای زیاد به بزرگترها باعث شده کودک کمتر فرصت تجربه رابطه اصلی با والدین را پیدا کند.
تعادل اینجاست: کمک گرفتن از بزرگترها عالی است؛ اما نقش اصلی تربیت باید همچنان در دست والدین باشد.
نقش مادربزرگ و پدربزرگ در تعادل رابطه
برای اینکه این رابطه سالم و بدون افراط باقی بماند، خود بزرگترها هم باید نقششان را بفهمند. بسیاری از مادربزرگها از روی عشق و نگرانی زیاد، کاری میکنند که بچه بیش از حد به آنها وابسته شود؛ مثلا همیشه با کوچکترین گریه کودک تسلیم میشوند، یا خلاف گفتهی والدین عمل میکنند.
اما اگر بزرگترها بفهمند که هدف کمک به کودک است، نه ایجاد وابستگی، رفتارهایشان را تعدیل میکنند. آنها باید بدانند که مهمترین اصل این است که کودک به والدین خودش دلبستگی اصلی داشته باشد.
بسیاری از پدربزرگها و مادربزرگها وقتی این موضوع را میفهمند، با همکاری والدین محیطی سالم میسازند: محیطی که در آن عشق بیقید و شرط وجود دارد، اما مرزهای تربیتی هم رعایت میشود.
نقش والدین در مدیریت وابستگی
والدین در قلب این ماجرا قرار دارند. برای مدیریت وابستگی شدید چند کار مهم باید انجام بدهند:
اول باید اوقاتی مخصوص کودک و والدین وجود داشته باشد؛ زمانی که فقط مال خودشان است و بدون حضور شخص سوم سپری میشود. این زمان کمک میکند ارتباط کودح با والدین تقویت شود.
دوم والدین باید برای کودکان مرز مشخص کنند. اگر مادربزرگ خلاف تربیت والدین کودک را لوس میکند، والدین باید محترمانه اما محکم توضیح بدهند که چه رفتاری به نفع کودک نیست.
سوم والدین باید از تحقیر یا انتقاد بیش از حد بزرگترها پرهیز کنند؛ چون این کار باعث میشود کودک بین دو جبهه قرار بگیرد و دچار سردرگمی شود.
چهارم باید نقشها مشخص شود. مادربزرگ مسئول بازی، قصه، محبت و کمک است؛ اما تصمیمگیرندهی اصلی در تربیت والدین هستند.
چگونه وابستگی بیمارگونه را تشخیص دهیم
گاهی والدین نمیدانند وابستگی کودک نرمال است یا بیش از حد. چند نشانه هشداردهنده معمولاً دیده میشود:
کودک تنها با حضور مادربزرگ آرام میشود و در نبود او بهشدت مضطرب میشود.
کودک فقط از مادربزرگ غذا میخورد یا فقط او را برای خوابیدن میپذیرد.
کودک دائماً والدین را با بزرگترها مقایسه میکند و والدین را رد میکند.
وقتی والدین میخواهند با کودک وقت بگذرانند، کودک مقاومت میکند و به سمت بزرگترها فرار میکند.
در چنین شرایطی موضوع فقط وابستگی عادی نیست؛ نیاز به تنظیم رابطه وجود دارد.
راهکارهای کاهش وابستگی افراطی
کاهش وابستگی شدید باید با مهربانی انجام شود؛ نه با قطع ناگهانی رابطه یا ایجاد تنش خانوادگی. چند راهکار کاربردی:
کمکم زمانهایی را تنظیم کنید که کودک فقط با والدین بماند.
بزرگترها کمک کنند و گاهی کودک را تشویق کنند که به والدین رجوع کند.
قوانین مشترک بین بزرگترها و والدین وضع شود تا کودک پیامهای تربیتی متناقض نگیرد.
اگر وابستگی خیلی شدید است، بهتر است برنامه گذرای تدریجی تنظیم شود؛ مثلا مرحلهبهمرحله زمان کودک با بزرگترها کمتر شود.
همه این کارها باید با احترام کامل و بدون ایجاد استرس برای کودک انجام شود.
نقش احساسات بزرگسالان
یکی از بخشهایی که خیلی وقتها نادیده گرفته میشود، احساسات خود مادربزرگها و پدربزرگهاست. خیلی از آنها عشق بیاندازهای به نوه دارند و وقتی والدین میخواهند فاصله ایجاد کنند، ممکن است احساس طردشدگی یا بیارزشی کنند.
در مقابل، بعضی والدین هم احساس میکنند جایگاهشان تهدید شده و ناخودآگاه به بزرگترها حساسیت نشان میدهند.
در واقعیت، هیچکس قصد آسیبزدن ندارد؛ همه از روی عشق و نگرانی رفتار میکنند. بنابراین گفتگو و صمیمیت بین بزرگترها و والدین برای حفظ تعادل ضروری است.
تجربههای مثبت از خانوادههایی که تعادل را پیدا کردهاند
در بسیاری از خانوادهها رابطه کودک با مادربزرگ و پدربزرگ بسیار سالم و زیباست. کودک هم مادربزرگ را عشق زندگیاش میداند، هم والدین را نقطه اتکای اصلی. این خانوادهها معمولاً چند قانون ساده دارند:
بزرگترها تصمیمگیری مدیریتی را به والدین میسپارند.
والدین وقت کافی با کودک میگذرانند.
مرزهای رفتاری مشخص است.
بچه میفهمد که هرکس نقش خودش را دارد.
در چنین خانوادههایی کودک از مزایای هر دو دنیا استفاده میکند: هم محبت بیقید و شرط پدربزرگ و مادربزرگ، هم چارچوبهای تربیتی والدین.
جمعبندی
رابطه کودک با مادربزرگها و پدربزرگها از آن نعمتهای نایاب و زیباست که میتواند زندگی کودک را غنیتر، امنتر و شادتر کند. اما اگر این رابطه بیش از حد پررنگ شود و جایگزین رابطه اصلی کودک با والدین گردد، ممکن است مشکلاتی ایجاد کند.
تعادل کلید ماجراست. کودک نیاز دارد والدینش را چهرههای اصلی زندگیاش بداند و در کنار آن از عشق بینظیر بزرگترها هم بهره ببرد. هر وقت نقشها مشخص و محترمانه حفظ شوند، این رابطه میتواند یکی از سالمترین و قویترین منابع رشد عاطفی و اجتماعی کودک باشد.
source