دلبستگی میان نوزاد و مراقب اصلی‌ او یکی از حیاتی‌ترین فرآیندهایی است که در سال‌های اولیه زندگی شکل می‌گیرد و کیفیت آن می‌تواند تا بزرگسالی بر شخصیت، خلق‌وخو، روابط عاطفی و حتی سلامت روان اثر بگذارد. وقتی دربارهٔ دلبستگی حرف می‌زنیم، در واقع داریم از نوعی پیوند عمیق، پایدار و احساسی صحبت می‌کنیم که نوزاد را از درون احساس امنیت می‌بخشد؛ پیوندی که به او می‌گوید دنیا جای قابل اعتمادی است و او ارزش دوست‌داشته‌شدن را دارد. اما این پیوند حساس و ظریف چگونه شکل می‌گیرد؟ چه چیزهایی آن را تقویت یا تضعیف می‌کنند؟ در ادامه به‌طور کامل و با نگاهی عمیق به همهٔ عوامل اثرگذار می‌پردازیم.

تعامل والدین و سبک پاسخ‌دهی

یکی از بنیادی‌ترین عوامل شکل‌دهندهٔ دلبستگی، شیوهٔ پاسخ‌دادن والدین یا مراقب اصلی به نوزاد است. نوزاد موجودی آسیب‌پذیر و وابسته است و تنها راه ارتباطی او گریه، حرکات بدنی و حالات چهره است. زمانی که مراقب با حساسیت و توجه به این نشانه‌ها پاسخ می‌دهد، در واقع به نوزاد این پیام را منتقل می‌کند که او دیده می‌شود و نیازهایش اهمیت دارد.

پاسخ‌دهی حساس یعنی مراقب متوجه درخواست‌ها، حالات و نیازهای نوزاد باشد و به شکل مناسب و به‌موقع واکنش نشان دهد. این واکنش‌ها باید نه خیلی شدید و نه خیلی سرد باشند؛ یک تعادل امن که نوزاد را آرام کند و او را از اضطراب بیرون بیاورد. این شیوه، در بلندمدت باعث شکل‌گیری دلبستگی ایمن می‌شود؛ دلبستگی‌ای که کودکان با داشتن آن معمولاً در آینده روابط سالم‌تری می‌سازند و اضطراب و ترس کمتری را تجربه می‌کنند.

در مقابل، اگر والدین در پاسخ‌دهی ناهماهنگ، سرد، بی‌ثبات یا خشن باشند، نوزاد نمی‌داند باید چه انتظاری داشته باشد. این بلاتکلیفی، پایهٔ دلبستگی ناایمن است. گاهی والدین فکر می‌کنند که اگر نوزاد زیاد بغل شود یا به گریه‌اش پاسخ داده شود، او لوس می‌شود؛ اما تحقیقات روان‌شناسی رشد به‌روشنی نشان داده‌اند که توجه و آغوش کافی اتفاقاً احساس امنیت می‌آفریند و وابستگی ناسالم نتیجهٔ بی‌ثباتی است، نه محبت.

سلامت روان و وضعیت عاطفی مادر و پدر

وضعیت روحی مراقبان نقش بسیار مهمی در کیفیت دلبستگی دارد. نوزاد در ماه‌های اول زندگی، قبل از آن‌که زبان را یاد بگیرد، دنیا را از طریق آغوش، صدا، تنفس، ضربان قلب و حالات چهرهٔ والدینش می‌شناسد. اگر مادر یا پدر دچار افسردگی، اضطراب شدید، استرس مزمن یا بحران‌های عاطفی باشند، معمولاً نمی‌توانند با ثبات و آرامش به نیازهای نوزاد پاسخ دهند.

برای مثال، مادر افسرده ممکن است توان کافی برای لبخندزدن، صحبت‌کردن یا بازی‌کردن با نوزاد را نداشته باشد. او ممکن است در ظاهر حضور داشته باشد، اما از نظر عاطفی غایب باشد. نوزاد این ناپیوستگی را احساس می‌کند و نمی‌تواند به راحتی به این رابطه تکیه کند. از سوی دیگر، والدینی که اضطراب شدید دارند، ممکن است بیش‌ازحد کنترل‌گر و نگران رفتار کنند، و این تنش را به نوزاد منتقل کنند.

وضعیت روانی مراقب همانند یک آینه احساسی است که نوزاد در آن خود و جهان را می‌بیند. اگر این آینه شکسته یا مات باشد، تصویر نوزاد از امنیت نیز دچار اختلال می‌شود. در این میان، حمایت اجتماعی اطرافیان، آموزش‌های پیش از زایمان، آگاهی دربارهٔ سلامت روان مادران و دریافت کمک تخصصی، همه می‌توانند از این مشکلات پیشگیری کنند و ارتباط والد و نوزاد را بهبود دهند.

عوامل بیولوژیکی و خلق‌وخوی نوزاد

نوزادان مثل هم نیستند. برخی آرام‌اند، برخی حساس‌تر، بعضی پرانرژی‌تر و برخی دیگر به کوچک‌ترین تغییر واکنش تند نشان می‌دهند. این تفاوت‌ها مربوط به خلق‌وخوست؛ ویژگی‌ای که از بدو تولد در هر کودک دیده می‌شود و بخش زیادی از آن ریشهٔ بیولوژیکی دارد.

نوزادی که خلق‌وخوی دشوار دارد، ممکن است سخت‌تر آرام شود، خواب منظم نداشته باشد، زود گریه کند یا نسبت به تحریکات محیط حساس باشد. این نوزادها نیازمند مراقبی بسیار صبور و دقیق‌اند؛ چون اگر مراقب نتواند این حساسیت را مدیریت کند، ممکن است رفتارش ناهماهنگ شود و دلبستگی دچار اختلال گردد.

در مقابل، نوزادانی با خلق‌وخوی آسان معمولاً به سرعت آرام می‌شوند و با چهرهٔ آرام والدین هماهنگ می‌گردند. اما باید توجه داشت که خلق‌وخو به‌تنهایی تعیین‌کننده نیست؛ مهم‌تر از همه کیفیت واکنش مراقب به نیازهای نوزاد است. حتی یک نوزاد بسیار حساس می‌تواند دلبستگی ایمن داشته باشد، به شرط آن‌که مراقب او بتواند با نیازهای او با مهربانی و ثبات هماهنگ شود.

تجربه‌های اولیهٔ نوزاد در دوران بارداری

دلبستگی، بعد از تولد شروع نمی‌شود؛ ریشه‌های آن از ماه‌های بارداری شکل می‌گیرند. واکنش مادر نسبت به بارداری، میزان اضطراب یا آرامشش، کیفیت ارتباط او با جنین، تغذیهٔ مناسب و سطح استرس همگی می‌توانند تأثیرگذار باشند.

هورمون‌های استرس مانند کورتیزول می‌توانند از جفت عبور کنند و روی رشد مغزی جنین اثر بگذارند، به‌ویژه در بخش‌هایی که به تنظیم هیجان مربوط‌اند. اگر مادر در دوران بارداری تحت فشار شدید عاطفی باشد و حمایت کافی دریافت نکند، ممکن است بعد از تولد نیز نتواند ارتباط روانی پیوسته‌ای با نوزاد برقرار کند.

از سوی دیگر، مادرانی که با آرامش، امید و حس پذیرش دوران بارداری را می‌گذرانند، معمولاً بعد از تولد توان بیشتری برای ایجاد دلبستگی سالم دارند. البته منظور این نیست که اضطراب یا چالش‌های دوران بارداری همیشه دلبستگی را مختل می‌کنند؛ بلکه مهم دریافت حمایت و رسیدگی مناسب است.

کیفیت تماس جسمانی و ارتباط چشمی

نوزاد برای احساس امنیت، فقط به غذا نیاز ندارد؛ او به آغوش نیاز دارد. تماس پوستی با والدین، تماس چشمی، نوازش آرام، شنیدن صدای آشنا و ریتم منظم ضربان قلب مادر از اولین نشانه‌هایی هستند که نوزاد را به جهان بیرون متصل می‌کنند.

تماس پوستی به‌ویژه در ساعات و روزهای اول تولد، یکی از قدرتمندترین راه‌های ایجاد پیوند است. این تماس سطح هورمون اکسی‌توسین را در والد و نوزاد بالا می‌برد؛ هورمونی که به «هورمون محبت» معروف است و باعث ایجاد حس اعتماد و صمیمیت می‌شود.

ارتباط چشمی نیز نقش حیاتی دارد. زمانی که نوزاد برای ثانیه‌هایی کوتاه اما مکرر به چشمان مادر یا پدر نگاه می‌کند، نوعی گفت‌وگوی بی‌کلام و عمیق شکل می‌گیرد. اگر والدین خسته، بی‌حوصله یا دچار استرس باشند، ممکن است از این لحظه‌ها غافل شوند. اما حتی چند ثانیه نگاه همراه با لبخند می‌تواند پیوندی بسیار قدرتمند بسازد.

روابط خانوادگی و فضای خانه

فضای خانه جایی است که نوزاد در آن دنیای اطرافش را تجربه می‌کند. اگر این فضا آکنده از تنش، خشونت، دعوا، بی‌ثباتی یا رفتارهای ناسالم باشد، نوزاد بدون اینکه زبان یا منطق بداند، اضطراب محیط را حس می‌کند. سیستم عصبی او به‌سرعت به این شرایط پاسخ می‌دهد و دائماً در حالت آماده‌باش قرار می‌گیرد.

در خانواده‌هایی که والدین رابطهٔ حمایتی دارند، بین آن‌ها گفتگو و احترام وجود دارد و در خانه ثبات عاطفی برقرار است، نوزاد نیز احساس امنیت بیشتری می‌کند. حتی اگر مشکلاتی وجود داشته باشد، اما والدین بتوانند آن را مدیریت کنند و در حضور کودک رفتار آرامی داشته باشند، این ثبات تأثیر مثبتی بر دلبستگی می‌گذارد.

نکتهٔ مهم دیگر حضور بیشتر از یک مراقب قابل اعتماد است. اگر مادری ناچار باشد به تنهایی همهٔ وظایف مراقبت را انجام دهد و هیچ حمایت عاطفی یا عملی دریافت نکند، ممکن است خسته و فرسوده شود و ناخواسته ثبات پاسخ‌دهی او کاهش یابد. حمایت اجتماعی از خانواده‌هایی که نوزاد تازه دارند، به‌طور مستقیم کیفیت دلبستگی را تقویت می‌کند.

شرایط اقتصادی و محیط اجتماعی

فقر، نابرابری اجتماعی، نبود خدمات حمایتی و فشارهای اقتصادی می‌توانند به شکل غیرمستقیم بر دلبستگی اثر بگذارند. خانواده‌هایی که درگیر تأمین نیازهای پایه هستند، انرژی کمتری برای توجه عاطفی به نوزاد دارند. استرس‌هایی مانند تأمین اجاره، شغل ناپایدار، نبود بیمه یا نبود زمان کافی برای استراحت، همهٔ این‌ها می‌توانند سلامت روان والدین را تحت تأثیر قرار دهند و توان آن‌ها برای ایجاد یک رابطهٔ عمیق عاطفی را کاهش دهند.

با این حال، همیشه استثناهایی وجود دارد. بسیاری از خانواده‌ها با وجود مشکلات اقتصادی، با عشق، همراهی و حمایت خانوادگی، دلبستگی بسیار سالمی ایجاد می‌کنند. بنابراین، فشار اقتصادی به‌تنهایی عامل تعیین‌کننده نیست، بلکه شدت و نوع استرس و میزان حمایت اجتماعی تعیین‌کننده است.

سابقهٔ آسیب‌های والدین در دوران کودکی

والدینی که خود در دوران کودکی دلبستگی سالم نداشته‌اند یا تجربهٔ خشونت، بی‌توجهی یا رهاشدگی داشته‌اند، ممکن است ناخواسته الگوهای ناسالمی را به رابطهٔ خود با فرزندشان منتقل کنند. این انتقال نسل به نسل، یکی از مهم‌ترین موضوعاتی است که روان‌شناسان به آن توجه می‌کنند.

اگر فردی در کودکی یاد نگرفته باشد که احساساتش دیده می‌شوند، ممکن است نتواند احساسات نوزادش را به‌درستی درک کند. اگر در محیطی بزرگ شده باشد که محبت کم‌رنگ بوده، ممکن است بروز محبت برایش دشوار باشد. اما این چرخه قابل اصلاح است. آگاهی، مشاوره، حمایت عاطفی و یادگیری مهارت‌های والدگری می‌تواند این روند را تغییر دهد.

تغییرات ناگهانی در مراقبت از نوزاد

نوزادان با تغییرات شدید در مراقبانی که به آن‌ها رسیدگی می‌کنند، دچار اضطراب می‌شوند. اگر مراقب اصلی کودک ناگهان تغییر کند، مثلاً به دلیل بازگشت مادر به کار، مهاجرت، بیماری، جدایی والدین یا سپردن طولانی‌مدت کودک به اقوام، ممکن است دلبستگی دچار اختلال شود.

البته این موضوع همیشه به معنی آسیب نیست؛ آنچه اهمیت دارد ثبات و قابل پیش‌بینی بودن مراقب است. اگر والدین از ابتدا برنامه‌ریزی کنند و کودک به‌تدریج با مراقب جدید آشنا شود، مشکلی ایجاد نمی‌شود. مهم این است که نوزاد احساس رهاشدگی یا غافلگیری نکند.

بیماری یا شرایط پزشکی نوزاد

برخی نوزادان به‌دلایل مختلف پزشکی مانند نارسی، بستری طولانی‌مدت در بیمارستان، مشکلات رشدی یا بیماری‌های مزمن، فرصت کمی برای تماس و نزدیکی با والدین دارند. محدودیت در تماس فیزیکی، دستگاه‌های پزشکی، محیط‌های بیمارستانی و جدایی‌های ناخواسته می‌توانند روند طبیعی دلبستگی را مختل کنند.

اما امروزه بسیاری از بیمارستان‌ها روش‌هایی مانند مراقبت کانگورویی، حضور شبانه‌روزی والدین و بخش‌های دوستدار نوزاد را اجرا می‌کنند که می‌تواند این فاصله را کاهش دهد. والدین نیز با آگاهی از اهمیت تماس جسمی و تماس چشمی، می‌توانند در اولین فرصت این پیوند را تقویت کنند.

فرهنگ و شیوه‌های تربیتی

فرهنگ جامعه در نحوهٔ شکل‌گیری دلبستگی تأثیر زیادی دارد. در برخی فرهنگ‌ها تماس بدنی و آغوش بسیار معمول و ارزشمند است، در برخی دیگر استقلال‌زودهنگام اهمیت بیشتری دارد. برخی خانواده‌ها تماس مکرر، خوابیدن کودک کنار والدین یا شیر دادن بر اساس درخواست نوزاد را طبیعی می‌دانند؛ برخی دیگر این کارها را صحیح نمی‌دانند.

واقعیت این است که هیچ شیوه‌ای به‌خودی‌خود غلط نیست؛ مهم‌ترین اصل ثبات، هماهنگی با نیازهای کودک و فراهم کردن امنیت عاطفی است. حتی در فرهنگ‌هایی با سبک‌های مختلف، اگر والدین بتوانند به نشانه‌های نوزاد پاسخ‌دهند، دلبستگی سالم شکل می‌گیرد.

نتیجه‌گیری

دلبستگی یکی از حساس‌ترین و بنیادی‌ترین جنبه‌های رشد انسانی است که نه‌تنها در دوران نوزادی، بلکه در تمام مراحل زندگی اثرگذار است. امنیت عاطفی که نوزاد در ماه‌ها و سال‌های نخست تجربه می‌کند، ریشهٔ رشد سالم هیجانی، اعتمادبه‌نفس و توانایی‌اش در ساختن روابط آینده است.

عوامل بسیاری می‌توانند این ارتباط را تقویت یا تضعیف کنند؛ از پاسخ‌دهی والدین گرفته تا سلامت روان آن‌ها، خلق‌وخوی نوزاد، شرایط اجتماعی و اقتصادی، تجربه‌های والدین در کودکی و حتی وضعیت خانه و رابطهٔ والدین. اما نکتهٔ دلگرم‌کننده این است که دلبستگی انعطاف‌پذیر است و با آگاهی، مهارت، صبر و حمایت می‌توان آن را اصلاح و تقویت کرد.

در نهایت، آنچه بیش از همه اهمیت دارد، حضور گرم، پایدار، پذیرا و مهربان والدین است. نوزاد بیش از آن‌که به کامل‌بودن نیاز داشته باشد، به مراقبی نیاز دارد که دوستش بدارد، بفهمدش و با او همراه باشد. این همراهی، همان چیزی است که بزرگ‌ترین پیوند زندگی را می‌سازد.

source

توسط salamathyper.ir